شمارهٔ ۱ - ترکیببند در منقبت مولانا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و وداع با خاک نجف
السّلام ای گوهرت دریای عدل و داد و دین
ذات پاکت نسخة اوصاف ربّالعالمین
السّلام ای در شرف بر رفته تا جائی که هست
جلوهگاه نقش پایت دوش خیرالمرسلین
السّلام ای آنکه باشد تا قیامت عقل را
گفتهات علمالیقین و کردهات عینالیقین
حجّت فضل تو بس شاگردی خیرالبشر
شاهد علم تو بس استادی روحالامین
قادری بر هر چه خواهی زانکه در تحقیق هست
دست قدرت، قدرت دست ترا در آستین
از برای اعتصام دل ز اوج معرفت
از شعاع هر کلام آویختی حبلالمتین
کس نمیداند تراور زانکه داند مشکل است
فرق کردن رنگ و بوی یاسمین از یاسمین
گر دو عالم منکر فضل تو گردد باک نیست
شاهد عدلست در فضل تو قرآن مبین
بهر جاروب سرایت روز و شب دارد سراغ
هر طرف بال ملک با گیسوان حور عین
گر دو عالم ابر گردد آفتابی آفتاب
فیض پرتو کم نگردد روز ابر اندر زمین
هر کسی مهر تو دارد خواه دشمن خواه دوست
کردهای هر ذرّه را نقش آفتابی بر جبین
گر به دشمن فیض بخشی دم زدن را جای نیست
رحمه للعالمینی، رحمه للعالمین
هر که را در هر نفس همدم رسولالله بود
در طریق اتّحاد او هم رسولالله بود
ای مرا در بیکسی هم مصطفی کس هم تو کس
گو دو عالم باش ناکس، کس مرا این هر دو بس
مهر را بیخاک پایت نور نبود بر جبین
صبح را بیمهر رایت برنمیآید نفس
هست علم منکشف از فیض علمت مستعار
هست عقل مستفاد از نور عقلت مقتبس
بر سر شهد کلامت مینمایند اهل هوش
جوشش فوج ملک هردم تماشا چون مگس
وز قطار محمل جاه تو از روز ازل
نفس کلّی ساربان، ناقه مَلَک، انجم جرس
بیش و کم را در دیار همّتت میزان یکی است
کس نمیداند درو این بوقبیس است آن عدس
در جهان هر کس که بیند روضة پاک ترا
آن چنان باشد که بیند کس گلستان در قفس
بر سر آن قبّه گردون آن چنان باشد که گاه
بر سر گنبد نهد مرغ آشیان از مشت خس
گر بهشت عدن را معدوم سازد روزگار
عاشقان را از بهشت عدن هست آن روضه بس
من سر کوی تو میخواهم، نمیخواهم بهشت
نیست عاشق را به غیر از کوی جانان ملتمس
از تو میخواهم مراد خود درین کوی مراد
گرچه بر من بسته گردون راه سعی از پیش و پس
شکوه کردن از فلک ننگست لیک از شکوهاش
میتوان فریاد کردن چون تویی فریادرس
آنقدر از لطف سرشار توام امیدوار
کاندر آن کو تا ابد ایمن شوم از روزگار
ای ز خاک درگهت خورشید زیور یافته
آسمان از ریگ صحرای تو اختر یافته
تا دم محشر ز دست جوهر شمشیر تو
شاهدان فتح و نصرت زیب و زیور یافته
چهره تا بر خاک درگاه تو سوده آفتاب
خاک خود را تا ابد زین کیمیا زر یافته
معدن دُر از درت پُر کرده ظرف آبروی
کان لعل از درگهت گوگرد احمر یافته
عمرها رضوان مجاور بوده با خاک درت
تا برای جنّت خود آب کوثر یافته
آسمان پُر گشته بر گرد سرت تا عاقبت
از فروغ خاطرت خورشید انور یافته
آسمان بر سبزهزار همّتت چون کرده سیر
قطرة شبنم درو دریای اخضر یافته
بحر هرگه گوهرش سنجیده با درّ نجف
گوهر خود را چو جرم مه مکدّر یافته
درگه دولت سرایت کوست اکسیر مراد
آسمان آنجا مراد خود مکرّر یافته
قطرة بحر تو دریائیست کز وسعت خرد
چرخ اعظم را در آن دریا شناور یافته
تربیت خواهم زفیضت چون ز فیض تربیت
آهن شمشیر استعداد جوهر یافته
عالم از فیض تو چون هستند سرشار مراد
من چرا باشم مراد خویش کمتر یافته
تا ابد دیدی قضا گرنه ترا دیدی سبب
نفس کلّی را سترون عقل کلّی را عزب
از فزوده عزّ و شانت عزّ و شان مصطفی
گوهر پاکت نمک بر پهن خوان مصطفی
گرچه شد بر مصطفی چند آیه نازل بهر تو
هست ذاتت آیة نازل به شان مصطفی
از خطاب سلّموا بودی امیرالمؤمنین
با وجود مصطفی هم در زمان مصطفی
نخل شرع مصطفی را فیض سرسبزی زتست
ای وجود کاملت آب روان مصطفی
قطرهای نگذاشتی در چشمهسار معرفت
چون لب خواهش نهادی در دهان مصطفی
مصطفی قدر تو میداند که میداند که نیست
در دو عالم چون تو یک کس قدردان مصطفی
قول تو قول پیمبر فعل تو فعل خدا
زانکه دست قدرت حقّی، زبان مصطفی
مصطفی را چشم حق بین تا ابد روشن به تست
زانکه بودی از ازل جان جهان مصطفی
قرتالعین پیمبر قرتالعین تو بود
این شرف را کس نبود از امّتان مصطفی
ای که جسمت پاکتر از جان اهل عالمست
فیض جسم خویش ده ما را به جان مصطفی
خاندان مصطفی پشت و پناه من بس است
ای وجود من فدای خاندان مصطفی
گر تو اندازی نظر از روی همت سوی من
بازوی زور فلک را بشکند بازوی من
گر نگویم من فدایت یا امیرالمؤمنین
پس چه گویم در ثنایت یا امیرالمؤمنین
آنکه باشد جلوهگاه نقش پایش دوش عرش
دوش میساید به پایت یا امیرالمؤمنین
نفس و روح و تن چه باشد، مال و اهل و زن چه چیز
دنیی و عقبی فدایت یا امیرالمؤمنین
آنچه ابر رحمتش خوانند تعبیری ازوست
سایة دست دعایت یا امیرالمؤمنین
کان چه خفّتها کشد گر تن به سنجیدن دهد
گوهر بحر عطایت یا امیرالمؤمنین
آب گوهر هر طرف طوفان کند چون سرکند
بارش ابر سخایت یا امیرالمؤمنین
طول و عرض این جهات ستّه جایت کی سزد
عرش بیجا نیست جایت یا امیرالمؤمنین
بازگشتی گر به میدان ازل خواهی نهند
تا ابد رو در قفایت یا امیرالمؤمنین
در نظر هر برگ سبزی آسمان دیگرست
در زمین کبریایت یا امیرالمؤمنین
عرش اعظم را نیارد در نظر هر کس رسد
بر در دولتسرایت یا امیرالمؤمنین
دست بیجا کوته از دامان وصلت چون کنم
کس نمیدانم به جایت یا امیرالمؤمنین
زنده بودن بیتوام هر لحظه مرگ دیگرست
من که میمیرم برایت یا امیرالمؤمنین
عرش باشد آستانی درگه بار ترا
چینة اول بود نه چرخ دیوار ترا
خوان لاعین رأت مخصوص مهمان شماست
هشت جنّت لقمهای از نعمت خوان شماست
بر میا گو آفتاب و دم مزن گو صبحدم
آفتاب صبحدم گوی گریبان شماست
ابرها گردیست از راه شما برخاسته
آسمان ابری که از دریای احسان شماست
پرورش از امر و از نهی شما دارد بهشت
آب جاری اندر آن گلزار فرمان شماست
چون تزلزل گیرد از صور فنا ارکان عرش
آنچه ایمن از تزلزل باشد ارکان شماست
نه که قرآنست در وصف شما گویا و بس
نامهای آسمانی جمله در شان شماست
از شما بیرون نباشد سرنوشت کاینات
آنچه را علم قضا خوانند عنوان شماست
آفتاب ار بازگشت و ماه اگر شق شد چه شد
آسمان از روز اول بنده فرمان شماست
گرچه با رضوان جنّت در نزاع افتخار
طرفگیها کرد، حق در دست دربان شماست
فیض کاشی را به فیّاض ارکنی احسان رواست
زانکه او هم از کمربندان پیمان شماست
در سر کوی شما از ناله کی بندد نفس
گر ثناخوانی نمیداند غزلخوان شماست
گر به ابرام از شما درمان نخواهم دور نیست
زانکه من دردی که دارم عین درمان شماست
چشم درمان از طبیب عشق نتوان داشتن
درد را شرطست اینجا به ز درمان داشتن
در وداعت میرود صبر و شکیب از دل تمام
السّلام ای صبر و آرام دل و جان السّلام
از در دولت سرایت دل نمیآید برون
ور برون آید به خواهش خواهشش بادا حرام
دل که برخیزد ازین کو بر فلک ناید فرود
بر نمیتابد شکوه این کبوتر هیچ بام
عالمی گر رو به درگاه نجف دارد چه سود
جان عالم راست یعنی جسم پاکت را مقام
من ندانم این زمین را از کجا آوردهاند
کش مشابه نیست دجایی جز حرم در احترام
نسبتی هیچش ندیدم با نجف در هیچ باب
هشت جنّت را به پای عقل گردیدم تمام
نوح در کشتی نشست و آمد اینجا بر کنار
آدم از جنّت برآمد تا کند اینجا مقام
کعبه را گر با نجف افتد تمثّل نزد عقل
عقل نشناسد که آخر این کدام و آن کدام
من زیارت کرده از کوی تو برگشتم ولی
روح چون مرغ حرم گرد سرت گردد مدام
لاجعلهالله آخر عهدنا فی قربکم
بل رزقناالعود ثمالعود الی یومالقیام
رفتم از کوی تو با صد درد دل خاکم به سر
در طریق مهربانی کس کند این را چه نام
آمدم شامی به درگاه تو صبحی میروم
آری آری صبح میگردد به درگاه تو شام
بر در دولتسرایت هر که میساید جبین
تا قیامت جبههاش دیگر نبیند روی چین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
السّلام ای گوهرت دریای عدل و داد و دین
ذات پاکت نسخة اوصاف ربّالعالمین
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای گوهر، که دریای انصاف و دیانت هستی. ذات پاک تو تجلیکننده صفات پروردگار عالمین است.
السّلام ای در شرف بر رفته تا جائی که هست
جلوهگاه نقش پایت دوش خیرالمرسلین
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که به عرش رفتهای و جایی که هستی، تجلیگاه نقش پای خیرالمرسلین است.
السّلام ای آنکه باشد تا قیامت عقل را
گفتهات علمالیقین و کردهات عینالیقین
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای کسی که تا روز قیامت عقل را به علم یقین و عمل را به عین یقین منتقل کردهای.
حجّت فضل تو بس شاگردی خیرالبشر
شاهد علم تو بس استادی روحالامین
هوش مصنوعی: فضیلت و بزرگواری تو به اندازهای است که شاگردی بهترین انسانها را نشان میدهد و دانایی تو به حدی است که مانند روحالامین خود را به عنوان معلم معرفی میکنی.
قادری بر هر چه خواهی زانکه در تحقیق هست
دست قدرت، قدرت دست ترا در آستین
هوش مصنوعی: هر کاری که بخواهی انجام دهی ممکن است، زیرا در واقع قدرتی وجود دارد که میتواند به تو کمک کند. این قدرت مانند دستان تو در آستینت است و همیشه در دسترس توست.
از برای اعتصام دل ز اوج معرفت
از شعاع هر کلام آویختی حبلالمتین
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل خود را به نیکی و معرفت رسا متصل نگهدارم، از نور هر سخن پربار و محکم بهره گرفتی.
کس نمیداند تراور زانکه داند مشکل است
فرق کردن رنگ و بوی یاسمین از یاسمین
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند تو را بشناسد، زیرا تشخیص دادن تفاوت رنگ و بوی یاسمین از خود یاسمین کار سختی است.
گر دو عالم منکر فضل تو گردد باک نیست
شاهد عدلست در فضل تو قرآن مبین
هوش مصنوعی: اگر دو جهان از فضل تو انکار کنند، جای نگرانی نیست، زیرا قرآن روشن گواهی بر عدل و فضل توست.
بهر جاروب سرایت روز و شب دارد سراغ
هر طرف بال ملک با گیسوان حور عین
هوش مصنوعی: هر روز و شب به جستجوی تو میپردازد و در هر جا نشانهای از خوشبختی و زیبایی را میجوید که با شاهکار آفرینش و زیباییش در هم آمیخته است.
گر دو عالم ابر گردد آفتابی آفتاب
فیض پرتو کم نگردد روز ابر اندر زمین
هوش مصنوعی: اگرچه دو عالم مانند ابری شود، اما نور آفتاب و فیض آن هرگز کم نمیشود؛ حتی اگر روزها در زمین ابری باشند.
هر کسی مهر تو دارد خواه دشمن خواه دوست
کردهای هر ذرّه را نقش آفتابی بر جبین
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو علاقهمند است، چه دشمن باشد و چه دوست، تو به نوعی در دلش تأثیر گذاشتهای و زیباییات را در وجودش حک کردهای.
گر به دشمن فیض بخشی دم زدن را جای نیست
رحمه للعالمینی، رحمه للعالمین
هوش مصنوعی: اگر به دشمنی نیکی کنی، بیفایده است که از آن سخن بگویی. تو باید رحم و مهربانی را بر همه جهانیان منتشر کنی.
هر که را در هر نفس همدم رسولالله بود
در طریق اتّحاد او هم رسولالله بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در هر لحظه با رسولالله همراه باشد، در راه اتحاد با او نیز در حقیقت رسولالله است.
ای مرا در بیکسی هم مصطفی کس هم تو کس
گو دو عالم باش ناکس، کس مرا این هر دو بس
هوش مصنوعی: یعنی ای کسی که در تنهاییام هم مایه آرامش منی و هم راهنمای من، بگذار دو جهان در نظرم بیارزش باشد؛ زیرا هیچکس جز تو، برای من از اهمیت برخوردار نیست.
مهر را بیخاک پایت نور نبود بر جبین
صبح را بیمهر رایت برنمیآید نفس
هوش مصنوعی: عشق و محبت مانند نوری هستند که بر چهره صبح میتابند. اگر عشق نباشد، صبح نیز به خوبی نمایان نمیشود و زندگی بیعشق معنایی ندارد. در حقیقت، وجود عشق باعث روشنایی و زیبایی زندگی میشود.
هست علم منکشف از فیض علمت مستعار
هست عقل مستفاد از نور عقلت مقتبس
هوش مصنوعی: دانش من از طریق نعمت علم تو به دست آمده است و عقل من از نور اندیشهات بهرهمند میشود.
بر سر شهد کلامت مینمایند اهل هوش
جوشش فوج ملک هردم تماشا چون مگس
هوش مصنوعی: اهل دانش و خرد هر لحظه بر سر شیرینی صحبتهای تو جمع میشوند و همچون مگس، به تماشای زیباییهای آن مشغولند.
وز قطار محمل جاه تو از روز ازل
نفس کلّی ساربان، ناقه مَلَک، انجم جرس
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، تو به عنوان شخصیتی بزرگ و ایوانی، در صفی از عزیزان ایستادهای. نیز در این مسیر، مانند سوارکارانی که بر روی شترانی از فرشتگان سوارند، صدای زنگهای درخشان ستارهها را میشنوی.
بیش و کم را در دیار همّتت میزان یکی است
کس نمیداند درو این بوقبیس است آن عدس
هوش مصنوعی: در سرزمین تو، هر چیزی به اندازهاش اهمیت دارد و کسی نمیداند که این اندازهگیری چه معیاری دارد. در واقع، به نظر میرسد که این تعریف بر اساس یک معیار غیرواقعی و بیمعنا است.
در جهان هر کس که بیند روضة پاک ترا
آن چنان باشد که بیند کس گلستان در قفس
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا زیباییهای تو را ببیند، حالش به گونهای میشود که انگار گلستانی را در قفس دیده است.
بر سر آن قبّه گردون آن چنان باشد که گاه
بر سر گنبد نهد مرغ آشیان از مشت خس
هوش مصنوعی: بر روی گنبد آسمان به گونهای است که گاهی پرندهای که در آشیان خود مینشیند، روی آن قرار میگیرد و از دست چمن برمیخیزد.
گر بهشت عدن را معدوم سازد روزگار
عاشقان را از بهشت عدن هست آن روضه بس
هوش مصنوعی: اگر روزگار بهشت عدن را نابود کند، عاشقان هنوز هم در همین بهشت، آن زیبایی و لذت را خواهند داشت.
من سر کوی تو میخواهم، نمیخواهم بهشت
نیست عاشق را به غیر از کوی جانان ملتمس
هوش مصنوعی: من فقط میخواهم در مسیر تو باشم و بهشت را نمیخواهم، زیرا عاشق فقط نیاز دارد به جایی که محبوبش در آن است.
از تو میخواهم مراد خود درین کوی مراد
گرچه بر من بسته گردون راه سعی از پیش و پس
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که مرادم را در این راه برآورده کنی. هرچند که به نظر میرسد که آسمان، راه را بر من بسته است، اما من همچنان تلاش میکنم.
شکوه کردن از فلک ننگست لیک از شکوهاش
میتوان فریاد کردن چون تویی فریادرس
هوش مصنوعی: سرزنش کردن آسمان کار ناپسندی است، اما از همین سرزنش میتوان به فریاد تو که پشتیبان و یاور هستی، اشاره کرد.
آنقدر از لطف سرشار توام امیدوار
کاندر آن کو تا ابد ایمن شوم از روزگار
هوش مصنوعی: من آنقدر از محبت و لطف تو پرامید هستم که در این مسیر، تا ابد احساس امنیت کنم و از مشکلات زندگی در امان بمانم.
ای ز خاک درگهت خورشید زیور یافته
آسمان از ریگ صحرای تو اختر یافته
هوش مصنوعی: تو که چون خورشید از خاک سرزمینت درخشانی، آسمان به خاطر وجودت از شنهای بیابان تو ستارهها را یافته است.
تا دم محشر ز دست جوهر شمشیر تو
شاهدان فتح و نصرت زیب و زیور یافته
هوش مصنوعی: تا روز رستاخیز، به برکت و اثر شمشیر تو، شاهدان پیروزی و موفقیت، جمال و زیبایی یافتهاند.
چهره تا بر خاک درگاه تو سوده آفتاب
خاک خود را تا ابد زین کیمیا زر یافته
هوش مصنوعی: وقتی چهرهام به خاک درگاه تو میافتد، تابش آفتاب خاک من را تا ابد به طلا تبدیل میکند.
معدن دُر از درت پُر کرده ظرف آبروی
کان لعل از درگهت گوگرد احمر یافته
هوش مصنوعی: معدنهای گرانبها از درگاه تو سرشار شدهاند و ظرف آبرو با دُرهای تو پر شده است، همچنین از محل تو، سنگهای قیمتی و ارزشمندی به دست آمدهاند.
عمرها رضوان مجاور بوده با خاک درت
تا برای جنّت خود آب کوثر یافته
هوش مصنوعی: عمرهای طولانی در کنار درگاه تو گذراندهاند تا به آب کوثر برای بهشت خود دست پیدا کنند.
آسمان پُر گشته بر گرد سرت تا عاقبت
از فروغ خاطرت خورشید انور یافته
هوش مصنوعی: آسمان به دور تو پر از نور و روشنایی شده است و در نهایت، از درخشش یاد تو، به خورشیدی نورانی تبدیل شده است.
آسمان بر سبزهزار همّتت چون کرده سیر
قطرة شبنم درو دریای اخضر یافته
هوش مصنوعی: آسمان به زراعت و تلاش تو نگاهی کرده و مانند قطرهای شبنم که در دشت سبز پیدا میشود، دریایی از رنگ سبز را در آنجا یافته است.
بحر هرگه گوهرش سنجیده با درّ نجف
گوهر خود را چو جرم مه مکدّر یافته
هوش مصنوعی: هر بار که دریا گوهرش را سنجیده، درخشش لؤلؤ نجف را به یاد میآورد و به مقایسه مینشینند. اما گویی خود را در مقایسه با جرم و سایهی مه، کمنور و کدر یافته است.
درگه دولت سرایت کوست اکسیر مراد
آسمان آنجا مراد خود مکرّر یافته
هوش مصنوعی: جایی که در آن قدرت و ثروت وجود دارد، مکانی است که آرزوهای آسمانی برآورده میشود و افراد آنجا به طور مکرر آرزوهایشان را به دست میآورند.
قطرة بحر تو دریائیست کز وسعت خرد
چرخ اعظم را در آن دریا شناور یافته
هوش مصنوعی: قطرهای از دریا ممکن است به اندازهای بزرگ باشد که حتی جهان بزرگ را در خود جای دهد.
تربیت خواهم زفیضت چون ز فیض تربیت
آهن شمشیر استعداد جوهر یافته
هوش مصنوعی: من از نعمت تو بهرهمند میشوم و مانند آهنی که در فرایند تربیت و شکلگیری تبدیل به شمشیری با استعداد و خاصیت میگردد، خود را تربیت میکنم.
عالم از فیض تو چون هستند سرشار مراد
من چرا باشم مراد خویش کمتر یافته
هوش مصنوعی: جهان به خاطر نعمتهای تو پر از خیر و برکت است، اما من چرا باید خواستههایم کمتر از آنچه که میخواهم باشد؟
تا ابد دیدی قضا گرنه ترا دیدی سبب
نفس کلّی را سترون عقل کلّی را عزب
هوش مصنوعی: اگر همیشگی قضا را ببینی، دیگر نمیتوانی با دست خودت به حقیقت نگاه کنی. در این حالت، آنچه که به عقل کل مربوط میشود، درک نمیشود و عقل از درک حقیقت ناتوان میماند.
از فزوده عزّ و شانت عزّ و شان مصطفی
گوهر پاکت نمک بر پهن خوان مصطفی
هوش مصنوعی: از افزایش و بزرگی و مقام تو، که همان مقام پیامبر است، مانند مروارید در دریا، تو نیز با ارزش و با صفا هستی و به مانند نمکی بر سفره پیامبر، در کنار او میدرخشی.
گرچه شد بر مصطفی چند آیه نازل بهر تو
هست ذاتت آیة نازل به شان مصطفی
هوش مصنوعی: اگرچه بر پیامبر چندین آیه نازل شده، اما ذات تو خود نشانه و آیهای از عظمت پیامبر است.
از خطاب سلّموا بودی امیرالمؤمنین
با وجود مصطفی هم در زمان مصطفی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمان پیامبر، با وجود امام علی (ع) که امیرالمؤمنین بود، فرمانی صادر شده که به نوعی به تسلیم و پذیرش پیام الهی اشاره دارد. در واقع، با وجود مقام والای علی (ع) در آن دوران، بر اعلام و تسلیم در برابر حق تأکید شده است.
نخل شرع مصطفی را فیض سرسبزی زتست
ای وجود کاملت آب روان مصطفی
هوش مصنوعی: درخت رسالت پیامبر به برکت وجود تو، همیشه سرسبز و پرثمر است، ای وجود کامل تو که مانند آب زلال و جاری است.
قطرهای نگذاشتی در چشمهسار معرفت
چون لب خواهش نهادی در دهان مصطفی
هوش مصنوعی: تو هیچ چیزی از دریاچهی دانایی باقی نگذاشتی، همانطور که وقتی زبانت را به سوی خواستهها دراز کردی، نتوانستی از شیرینی کلام مصطفی بهرهمند شوی.
مصطفی قدر تو میداند که میداند که نیست
در دو عالم چون تو یک کس قدردان مصطفی
هوش مصنوعی: مصطفی به خوبی ارزش و مقام تو را میشناسد و این را میداند که در هیچکدام از این دو جهان کسی به اندازه تو قدر و ارزشش را نمیداند.
قول تو قول پیمبر فعل تو فعل خدا
زانکه دست قدرت حقّی، زبان مصطفی
هوش مصنوعی: قول و سخن تو همچون سخن پیامبر است و عمل تو همان عمل خداوند محسوب میشود، زیرا که دست قدرت اصل و ریشهاش از حق است و زبان تو نیز زبان پیامبر است.
مصطفی را چشم حق بین تا ابد روشن به تست
زانکه بودی از ازل جان جهان مصطفی
هوش مصنوعی: چشمان حقیقت بین تو همیشه به روشنی روشن خواهد بود، زیرا تو از ابتدا روح جهان را در خود داشتی.
قرتالعین پیمبر قرتالعین تو بود
این شرف را کس نبود از امّتان مصطفی
هوش مصنوعی: ای کاش قدرت و زیبایی جان پیامبر در تو بود. هیچکس از پیروان مصطفی به این مقام نرسید.
ای که جسمت پاکتر از جان اهل عالمست
فیض جسم خویش ده ما را به جان مصطفی
هوش مصنوعی: ای کسی که بدنت از روح همه انسانها پاکتر است، لطفاً از جسم خود به ما ببخش، به درستی که جان تو به واسطه جان پیامبر (مصطفی) است.
خاندان مصطفی پشت و پناه من بس است
ای وجود من فدای خاندان مصطفی
هوش مصنوعی: خاندان پیامبر اسلام به عنوان حمایت و پشتیبانی من کافی است، ای وجودم، جانم را به خانواده پیامبر فدای میکنم.
گر تو اندازی نظر از روی همت سوی من
بازوی زور فلک را بشکند بازوی من
هوش مصنوعی: اگر تو با نیت و ارادهات به من نگاه کنی، بازوی من میتواند قدرت فلک را بشکند.
گر نگویم من فدایت یا امیرالمؤمنین
پس چه گویم در ثنایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: اگر نگوییم که فدای تو شوم ای امیر مؤمنان، پس در ستایش تو چه باید بگویم ای امیر مؤمنان؟
آنکه باشد جلوهگاه نقش پایش دوش عرش
دوش میساید به پایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: آنکه جلوهگاه و نشانهاش، رد پایش است، عرش (قدرت و مقام) را زیر پا میگذارد، تو ای امیرالمؤمنین.
نفس و روح و تن چه باشد، مال و اهل و زن چه چیز
دنیی و عقبی فدایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: نفس و روح و بدن چه ارزش دارند، مال و خانواده و همسر چه فایدهای دارند، تو برای من عزیزتر از همه اینها هستی، ای امیر المؤمنین.
آنچه ابر رحمتش خوانند تعبیری ازوست
سایة دست دعایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: هر آنچه که به عنوان رحمت و برکت الهی شناخته میشود، تنها تفسیر و نمادی است از دعای تو، ای امیرالمؤمنین.
کان چه خفّتها کشد گر تن به سنجیدن دهد
گوهر بحر عطایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: هرچند که در زندگی ممکن است انسان ها سختیها و خفتهای زیادی را تجربه کنند، اما اگر وجود خود را به سنجش و ارزیابی بگذارند، به ارزش والای نعمتهای تو، ای امیرالمؤمنین، پی خواهند برد.
آب گوهر هر طرف طوفان کند چون سرکند
بارش ابر سخایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: آب در هر سو طوفان به راه میاندازد، چون باران سخاوت را میبارد، ای امیرالمؤمنین.
طول و عرض این جهات ستّه جایت کی سزد
عرش بیجا نیست جایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اندازهگیریهای ظاهری و ساختارهای دنیوی در برابر مقام و مقام رفیع امیرالمؤمنین به هیچ وجه نمیتواند او را به خوبی مقام و منزلت او توصیف کند. در واقع، جایگاه او فراتر از هر اندازهگیری ظاهری است و یگانه است.
بازگشتی گر به میدان ازل خواهی نهند
تا ابد رو در قفایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: اگر به میدان نخستین برگردی، تا ابد پشتسرت قرار خواهند داد، ای فرمانرواي مؤمنان.
در نظر هر برگ سبزی آسمان دیگرست
در زمین کبریایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: در نگاه هر برگ سبز، آسمانی جدید و زیبا وجود دارد؛ همانطور که در زمین، بزرگی و عظمت تو ای امیر مؤمنان نمایان است.
عرش اعظم را نیارد در نظر هر کس رسد
بر در دولتسرایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند عظمت و بلندای واقعی عرش الهی را درک کند، مگر اینکه به دروازه ملک و سلطنت تو یا امیرالمؤمنین برسد.
دست بیجا کوته از دامان وصلت چون کنم
کس نمیدانم به جایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: دست نامناسب و کوتاه من از دامان وصال تو چگونه میتواند باشد؟ نمیدانم به جای تو چه بگویم یا چه کنم، ای رهبر مؤمنان.
زنده بودن بیتوام هر لحظه مرگ دیگرست
من که میمیرم برایت یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: هر لحظهای که بدون تو زندگی کنم، حس مرگ را تجربه میکنم. من برای تو زندگی میکنم یا ای امیرالمؤمنین.
عرش باشد آستانی درگه بار ترا
چینة اول بود نه چرخ دیوار ترا
هوش مصنوعی: عرش به معنای بلندی و عظمت است و در اینجا به عنوان درگاهی برای ورود به بارگاه الهی توصیف شده است. در واقع، این بارگاه به قدری بزرگ و مهم است که به اوج آسمان مرتبط میشود. همچنین اشاره به این دارد که اصل و پایه وجود انسان (چینه اول) چیزی فراتر از دنیا و چرخ دنیایی است که ما در آن زندگی میکنیم. این به نوعی بیانگر برجستگی و والا بودن مقام انسانی در مقایسه با دنیای مادی است.
خوان لاعین رأت مخصوص مهمان شماست
هشت جنّت لقمهای از نعمت خوان شماست
هوش مصنوعی: میزبان شما، خود میداند که چگونه به مهمانانش خوشآمد بگوید و سفرهای برای آنها بچیند. آنچه در سفره شماست، به قدری نعمت و لذت دارد که بهشتی را به یاد میآورد.
بر میا گو آفتاب و دم مزن گو صبحدم
آفتاب صبحدم گوی گریبان شماست
هوش مصنوعی: نکنید که آفتاب برمیخیزد و نگوید که صبح نزدیک است، چون صبح و روشنایی متعلق به شماست.
ابرها گردیست از راه شما برخاسته
آسمان ابری که از دریای احسان شماست
هوش مصنوعی: ابرها نشانهای از سفر شما به راه افتادهاند و آسمان ابری که به وسیله دریای مهربانی شما شکل گرفته است.
پرورش از امر و از نهی شما دارد بهشت
آب جاری اندر آن گلزار فرمان شماست
هوش مصنوعی: پرورش و رشد موجودات به دست شماست؛ بهشتی ساختهاید که در آن، گلها و آبهای جاری تحت فرمان شما هستند.
چون تزلزل گیرد از صور فنا ارکان عرش
آنچه ایمن از تزلزل باشد ارکان شماست
هوش مصنوعی: هنگامی که ارکان آسمانها بر اثر زوال و نابودی متزلزل شوند، تنها آسیبی به شما نمیرسد و شما در امان هستید.
نه که قرآنست در وصف شما گویا و بس
نامهای آسمانی جمله در شان شماست
هوش مصنوعی: قرآن در توصیف شما بسیار گویا و روشن است و همه نامهای آسمانی نیز برای شما شایستهاند.
از شما بیرون نباشد سرنوشت کاینات
آنچه را علم قضا خوانند عنوان شماست
هوش مصنوعی: سرنوشت کائنات به شما مربوط میشود و هر آنچه به عنوان علم قضا شناخته میشود، نام شما را یدک میکشد.
آفتاب ار بازگشت و ماه اگر شق شد چه شد
آسمان از روز اول بنده فرمان شماست
هوش مصنوعی: اگر خورشید دوباره طلوع کند و ماه هم شکافته شود، چه اهمیتی دارد؟ آسمان از ابتدا تحت فرمان شماست.
گرچه با رضوان جنّت در نزاع افتخار
طرفگیها کرد، حق در دست دربان شماست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بهشتیان در جدال برای افتخار و بزرگی هستند، اما در نهایت حق با نگهبانان شماست.
فیض کاشی را به فیّاض ارکنی احسان رواست
زانکه او هم از کمربندان پیمان شماست
هوش مصنوعی: کمک و نیکی به فیض کاشی از سوی فیاض ارکنی جایز است، زیرا او نیز یکی از وفاداران و پیمانداران شما به شمار میرود.
در سر کوی شما از ناله کی بندد نفس
گر ثناخوانی نمیداند غزلخوان شماست
هوش مصنوعی: در خیابان شما، نفس از نالهها بند نمیآید، چون اگر کسی نتواند ستایش کند، شعرخوان شماست.
گر به ابرام از شما درمان نخواهم دور نیست
زانکه من دردی که دارم عین درمان شماست
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از شما کمکی بگیرم، دور نیست زیرا دردی که من دارم به نوعی درمانی برای شماست.
چشم درمان از طبیب عشق نتوان داشتن
درد را شرطست اینجا به ز درمان داشتن
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که برای درمان دردهای عاطفی، نمیتوان فقط به معشوق یا عشق اتکا کرد. در حقیقت، وجود درد و رنج در عشق الزامی است و این دردها به نوعی از درمان نیز مهمتر هستند. یعنی عشق به تنهایی نمیتواند درمانگر باشد و پذیرفته است که تحمل درد جزئی از تجربه عشق است.
در وداعت میرود صبر و شکیب از دل تمام
السّلام ای صبر و آرام دل و جان السّلام
هوش مصنوعی: در هنگام وداع، صبر و شکیبایی از دل میروند و سلامی به تو، ای صبر و آرامش دل و جان، میفرستم.
از در دولت سرایت دل نمیآید برون
ور برون آید به خواهش خواهشش بادا حرام
هوش مصنوعی: اگر از درخت دولت نتیجهای که دل میخواهد به دست نیاید، اگر هم به دست آید، به خاطر خواستهای نادرست و نامشروع خواهد بود.
دل که برخیزد ازین کو بر فلک ناید فرود
بر نمیتابد شکوه این کبوتر هیچ بام
هوش مصنوعی: وقتی دل از زمین بلند میشود، دیگر به پایین بازنمیگردد. زیبایی و شکوهمندی این کبوتر هیچگاه بر این بام تاب نمیآورد.
عالمی گر رو به درگاه نجف دارد چه سود
جان عالم راست یعنی جسم پاکت را مقام
هوش مصنوعی: اگر کسی به درگاه نجف توجه داشته باشد، چه فایدهای دارد، وقتی که روح او در کنار جسم پاکش قرار ندارد.
من ندانم این زمین را از کجا آوردهاند
کش مشابه نیست دجایی جز حرم در احترام
هوش مصنوعی: نمیدانم این سرزمین را از کجا آوردهاند، زیرا هیچ مکانی جز حرم در قدردانی و احترام به این اندازه شبیه نیست.
نسبتی هیچش ندیدم با نجف در هیچ باب
هشت جنّت را به پای عقل گردیدم تمام
هوش مصنوعی: در هیچ زمینهای نمیتوانم ارتباطی بین او و نجف پیدا کنم، و در مقابل تمام بهشتها، همه چیز را با عقل خود سنجیدم و بررسی کردم.
نوح در کشتی نشست و آمد اینجا بر کنار
آدم از جنّت برآمد تا کند اینجا مقام
هوش مصنوعی: نوح سوار بر کشتی شد و به اینجا آمد، و آدم از بهشت خارج شد تا اینجا جا و مقام بگیره.
کعبه را گر با نجف افتد تمثّل نزد عقل
عقل نشناسد که آخر این کدام و آن کدام
هوش مصنوعی: اگر کعبه و نجف در برابر عقل به تصویر درآمده و مقایسه شوند، عقل نمیتواند تشخیص دهد که این کعبه است یا نجف، چون برایش به یکسان جلوه میکنند.
من زیارت کرده از کوی تو برگشتم ولی
روح چون مرغ حرم گرد سرت گردد مدام
هوش مصنوعی: من از کوی تو بازگشتم و تو را زیارت کردم، اما روح من همچنان مانند پرندهای در حرم تو به دور تو پرواز میکند.
لاجعلهالله آخر عهدنا فی قربکم
بل رزقناالعود ثمالعود الی یومالقیام
هوش مصنوعی: خدا نکند که این آخرین دیدار ما در نزدیکی شما باشد، بلکه دعا میکنیم که بارها و بارها به شما برگردیم تا روز قیامت.
رفتم از کوی تو با صد درد دل خاکم به سر
در طریق مهربانی کس کند این را چه نام
هوش مصنوعی: من از کوی تو با دل پر از درد و غم بیرون رفتم، اما در مسیر محبت هیچ کس نمیداند این حال و وضع مرا چه مینامند.
آمدم شامی به درگاه تو صبحی میروم
آری آری صبح میگردد به درگاه تو شام
هوش مصنوعی: من صبح زود به درگاه تو آمدم و حالا که شب است، میروم. اما باز هم میدانم که صبح به درگاه تو خواهد گشت.
بر در دولتسرایت هر که میساید جبین
تا قیامت جبههاش دیگر نبیند روی چین
هوش مصنوعی: هر کسی که برای ورود به دربار تو سرش را به خاک بگذارد و زمین را ببوسد، دیگر هرگز زیبایی چهرهاش را نخواهد دید و همیشه در مشکلات خواهد ماند.