شمارهٔ ۳۴۲
جدا از کوی او شوقم گل و گلشن نمیداند
دلم ذوق تپیدن، دیدهام دیدن نمیداند
نیارم گفت حال خویش پنداری درین کشور
کسی درد دل ناگفته فهمیدن نمیداند
گهی در دیده جا دارد، گهی در سینة تنگم
ولی آن خرمن گل جای در دامن نمیداند
تو ای شاخ گل ایمن باش اگر در دامنم باشی
که دستِ خوبه حسرت کرده، گل چیدن نمیداند
ادای کنج چشم از من کسی بهتر نمیفهمد
زبان گوشة ابرو کسی چون من نمیداند
در آب دیده خواهد مرد یا در آتش سینه
دل عاشق به مرگ خویشتن مردن نمیداند
به بویی قانعم فیّاض از گلزار وصل او
که این مور از ضعیفی دانه از خرمن نمیداند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جدا از کوی او شوقم گل و گلشن نمیداند
دلم ذوق تپیدن، دیدهام دیدن نمیداند
هوش مصنوعی: علاقهام به محبوبم آنقدر عمیق است که حتی گل و باغ هم نمیتوانند آن را درک کنند. دل من شوق زندگی دارد، اما چشمم نمیداند چطور زیبایی او را ببیند.
نیارم گفت حال خویش پنداری درین کشور
کسی درد دل ناگفته فهمیدن نمیداند
هوش مصنوعی: نمیتوانم حال خود را بگویم، زیرا در این سرزمین کسی نیست که بتواند درد دل ناگفته را بفهمد.
گهی در دیده جا دارد، گهی در سینة تنگم
ولی آن خرمن گل جای در دامن نمیداند
هوش مصنوعی: گاهی در چشمم جایی دارد، گاهی در قلب تنگم، اما آن انبوه گل نمیداند که در دامنم جایی ندارد.
تو ای شاخ گل ایمن باش اگر در دامنم باشی
که دستِ خوبه حسرت کرده، گل چیدن نمیداند
هوش مصنوعی: ای گل زیبا! در آغوش من آرامش داشته باش، چون اگر تو در کنارم باشی، دیگران که آرزوی داشتن تو را دارند، نمیتوانند تو را بچینند و از زیباییات بهرهمند شوند.
ادای کنج چشم از من کسی بهتر نمیفهمد
زبان گوشة ابرو کسی چون من نمیداند
هوش مصنوعی: هیچکس بهتر از من نمیتواند احساسات و اشارههای خاصی که در نگاه تو نهفته است را درک کند، و هیچکس مانند من از معنای پنهان ابروان تو خبر ندارد.
در آب دیده خواهد مرد یا در آتش سینه
دل عاشق به مرگ خویشتن مردن نمیداند
هوش مصنوعی: دل عاشق یا در آب اشک خود میمیرد یا در آتش عشق، اما هرگز نمیتواند بپذیرد که به خاطر خود بمیرد.
به بویی قانعم فیّاض از گلزار وصل او
که این مور از ضعیفی دانه از خرمن نمیداند
هوش مصنوعی: من از عطر و زیبایی گلزار وصال او به قدری راضی و شادابم که این مور، به خاطر ناتوانیاش، نمیتواند دانهای از خرمن را ببیند و درک کند.