گنجور

شمارهٔ ۳۲۴

حنای پای تو شد خون من، حلال تو باشد
بهای خون من این بس که پایمال تو باشد
به چشمه‌سار خضر روزة هوس نگشاید
کسی که تشنه لبِ چشمة زلال تو باشد
به موقف ازلم با تو بوده عرض تمنّا
هنوز تا ابدم مستی وصال تو باشد
نبود از ستمت در خیالم آنچه تو کردی
چه‌ها هنوز به این خسته در خیال تو باشد
کنون که حال تو خاطرنشان او شده فیّاض
گمان مبر که به عالم کسی به حال تو باشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حنای پای تو شد خون من، حلال تو باشد
بهای خون من این بس که پایمال تو باشد
هوش مصنوعی: پای تو موجب ریزش خون من شده است و امیدوارم که بهای این خون برای تو حلال باشد. همین که تو آن را لگدکوب کنی، برای من کافی است.
به چشمه‌سار خضر روزة هوس نگشاید
کسی که تشنه لبِ چشمة زلال تو باشد
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی آبی زلال و بی‌نظیر تو باشد، هرگز به سراغ چشمه‌سار خضر نمی‌رود و از هوس و آرزوهای بیهوده دوری می‌کند.
به موقف ازلم با تو بوده عرض تمنّا
هنوز تا ابدم مستی وصال تو باشد
هوش مصنوعی: در حالتی از ناامیدی با تو بوده‌ام و هنوز آرزویم این است که تا ابد در شادی و خوشحالی ناشی از نزدیکی تو باقی بمانم.
نبود از ستمت در خیالم آنچه تو کردی
چه‌ها هنوز به این خسته در خیال تو باشد
هوش مصنوعی: در خیال من از ظلم‌ها و سختی‌هایی که تو به من وارد کردی خبری نیست، اما هنوز هم این خسته‌ی دل، به فکر تو و کارهایی که کرده‌ای، مشغول است.
کنون که حال تو خاطرنشان او شده فیّاض
گمان مبر که به عالم کسی به حال تو باشد
هوش مصنوعی: اکنون که حال تو مورد توجه خداوند قرار گرفته است، نباید گمان کنی که در دنیا کسی به حال تو اهمیتی می‌دهد.