شمارهٔ ۲۵۶
لبت تا شیوة سحر و فسون را مضطرب دارد
دلم هنگامة اهل جنون را مضطرب دارد
به من گرم تواضع آن بت و اشکم سراسیمه
که گرمی کردن خورشید خون را مضطرب دارد
چه سان پنهان کنم مهر تو بر اغیار سنگین دل!
که غمهای تو بیرون و درون را مضطرب دارد
به حال کس نمیپردازد از بس بیقراریها
چه یارب این سپهر سرنگون را مضطرب دارد؟
فلک از نالة فیّاض اگر درهم شود شاید
که زخم تیشه کوه بیستون را مضطرب دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لبت تا شیوة سحر و فسون را مضطرب دارد
دلم هنگامة اهل جنون را مضطرب دارد
هوش مصنوعی: هنگامی که لبهای تو زینت و جاذبهای خاص دارند، دل من نیز در آشفتگی و هیجان شیدایی و جنون قرار دارد.
به من گرم تواضع آن بت و اشکم سراسیمه
که گرمی کردن خورشید خون را مضطرب دارد
هوش مصنوعی: محبت و تواضع آن معشوق در من، مانند اشکی که در عین سراسیمگی جاری میشود، احساساتم را به هم میریزد؛ چرا که گرما و نور خورشید، مثلاً در زمان خاصی، باعث نگرانی و اضطراب میشود.
چه سان پنهان کنم مهر تو بر اغیار سنگین دل!
که غمهای تو بیرون و درون را مضطرب دارد
هوش مصنوعی: چطور میتوانم عشق تو را از دیگران پنهان کنم در حالی که دلهای سنگین و بیرحم آنها به غمهای تو آگاه است و این غمها هم در درونم و هم در بیرونم مرا ناآرام کردهاند؟
به حال کس نمیپردازد از بس بیقراریها
چه یارب این سپهر سرنگون را مضطرب دارد؟
هوش مصنوعی: هیچکس به حال دیگران توجهی ندارد، از بس که خودشان در بیقراری و آشفتگیاند. خدایا، چه چیزی این آسمان سقوط کرده را چنین ناآرام کرده است؟
فلک از نالة فیّاض اگر درهم شود شاید
که زخم تیشه کوه بیستون را مضطرب دارد
هوش مصنوعی: اگر آسمان از ناله ی فیاض به هم بریزد، شاید زخم تیشه ی کوه بیستون نگران باشد.

فیاض لاهیجی