شمارهٔ ۲۴۳
سخن ز تنگیت اندر دهن نمیگنجد
درین دقیقه کسی را سخن نمیگنجد
به ذوق نسبت لعل لب تو غنچه به باغ
چنان شکفت، که در پیرهن نمیگنجد
سری به انجمنت نیست همچو شمع، بلی
فروغ حسن تو در انجمن نمیگنجد
کجاست گریه که خالی کنم دلی که مرا
ز دوستی تو خون در بدن نمیگنجد
به آرزوی تو فیّاض اگر به خاک رود
بدین غلوی هوس در کفن نمیگنجد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن ز تنگیت اندر دهن نمیگنجد
درین دقیقه کسی را سخن نمیگنجد
هوش مصنوعی: در این لحظه، از شدت تنگی و فشار، هیچکس قادر به صحبت کردن نیست و کلمات نمیتوانند احساسات را توصیف کنند.
به ذوق نسبت لعل لب تو غنچه به باغ
چنان شکفت، که در پیرهن نمیگنجد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت لبانت، غنچهای در باغ به قدری شکوفا شد که دیگر در پیراهن جا نمیشود.
سری به انجمنت نیست همچو شمع، بلی
فروغ حسن تو در انجمن نمیگنجد
هوش مصنوعی: تو مانند شمع در جمعها نمیدرخشی، بلکه زیبایی تو بسیار فراتر از آن است که در هر مجلسی گنجانده شود.
کجاست گریه که خالی کنم دلی که مرا
ز دوستی تو خون در بدن نمیگنجد
هوش مصنوعی: کجاست گریهای تا بتوانم دل شکستهام را خالی کنم، دل واقعی که به خاطر دوستی تو، تحمل درد و خون در بدنم را ندارد.
به آرزوی تو فیّاض اگر به خاک رود
بدین غلوی هوس در کفن نمیگنجد
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر آرزوی تو همیشه بخشنده بود، اما اگر نزدیک زمین بیفتد، این احساس پرواز او در آرزویش در چارچوب محدود کفن نمیگنجد.

فیاض لاهیجی