شمارهٔ ۲۴۱
ز استغنا خیالش را به ما پروا نمیافتد
نگاهش پرتو خور گر بود بر ما نمیافتد
مه رویش گهی تاب از غضب دارد گه از باده
به گلزار جمال او گل از گل وانمیافتد
اگر سررشتة کار اسیران بلا نبود
سر زلف درازت این چنین در پا نمیافتد
چنان هنگامة بازارِ دامنگیریش گرمست
که نوبت در قیامت هم به دست ما نمیافتد
نرنجی گر نگاهش بر رقیبان میفتد فیّاض
که تیر خردسالان متّصل یک جا نمیافتد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز استغنا خیالش را به ما پروا نمیافتد
نگاهش پرتو خور گر بود بر ما نمیافتد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از آنجا که شخص مورد نظر خیلی در خود غرق است و از خود راضی، توجهی به ما ندارد. حتی اگر نور عشقش مانند نور خورشید به ما بتابد، باز هم ما را نمیبیند و تحت تأثیر قرار نمیگیرد.
مه رویش گهی تاب از غضب دارد گه از باده
به گلزار جمال او گل از گل وانمیافتد
هوش مصنوعی: چهرهی او گاهی به خاطر خشم، تابش را از دست میدهد و گاهی به خاطر شراب، زیباییاش مانند گلی در باغ همیشه سرزنده و شاداب باقی میماند.
اگر سررشتة کار اسیران بلا نبود
سر زلف درازت این چنین در پا نمیافتد
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و تقدیر پیش آمده برای بدبختان نبود، این طور نبود که موهای بلند تو به پای آنان بیفتد.
چنان هنگامة بازارِ دامنگیریش گرمست
که نوبت در قیامت هم به دست ما نمیافتد
هوش مصنوعی: بازار دامنگیری او چنان پرهیاهو و پرجنبوجوش است که حتی در روز قیامت هم فرصتی برای ما نخواهد بود تا نوبتمان برسد.
نرنجی گر نگاهش بر رقیبان میفتد فیّاض
که تیر خردسالان متّصل یک جا نمیافتد
هوش مصنوعی: ناراحت نشو اگر او به رقیبانش نگاه میکند، چون او بخشنده است و شلیک تیرهای بچهها هرگز در یک مکان متمرکز نمیشود.

فیاض لاهیجی