شمارهٔ ۲۴۰
وجودت تا ز چشم کیمیای امتیاز افتد
چو سیم قلب یک دم کاش راهت بر گداز افتد
تو کز هول صراط از پا فتادی وه نمیدانم
چه خواهی کرد اگر ره بر دم شمشیر ناز افتد؟
چه یکرنگی است این یارب که گر محمود را بر دل
شکست از غم رسد چین بر سر زلف ایاز افتد
خوشا بخت همایون فال مرغی کز شگونبختی
کند تا سر برون از بیضه در چنگال باز افتد
دلی کو از ازل با خاکساری الفتی دارد
گرش چون آفتاب از خاک برگیرند باز افتد
چنین کز اهل دل زلف درازت میرباید دل
از آن ترسم که شهراه حقیقت بر مجاز افتد
مرا تا عمر باقی، شکوة زلف بتان باقیست
مبادا آنکه کس را درد دل دور و دراز افتد
زمانی نگذرد کان مه به بیدادیم ننوازد
خوش آن عاشق که معشوقش چنین عاشق نواز افتد
شدم بیچارهتر تا چارهام در دست گردون شد
مبادا کار کس هرگز به بند کارساز افتد
اگر خواهی که یابی قبلة حاجت برو سر نه
به هر جایی که اشک از گوشة چشم نیاز افتد
برون پردهای آگه نیی از اضطراب دل
دلت فیّاض خواهم محرم اسرار راز افتد
شمارهٔ ۲۳۹: شکاری گر به دام افتد چه شد، زینها هزار افتدشمارهٔ ۲۴۱: ز استغنا خیالش را به ما پروا نمیافتد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وجودت تا ز چشم کیمیای امتیاز افتد
چو سیم قلب یک دم کاش راهت بر گداز افتد
هوش مصنوعی: هنگامی که وجودت از دید من مانند طلا ارزش خود را از دست بدهد، قلبم به یک لحظه آرزو میکند که راهت به سوی من باز شود و من به تو نزدیک شوم.
تو کز هول صراط از پا فتادی وه نمیدانم
چه خواهی کرد اگر ره بر دم شمشیر ناز افتد؟
هوش مصنوعی: تو که از ترس راه راست و درست زمین خوردی، نمیدانم در شرایط سختتر چه کار خواهی کرد، اگر به زیر تیغ شمشیر نازک بیفتی؟
چه یکرنگی است این یارب که گر محمود را بر دل
شکست از غم رسد چین بر سر زلف ایاز افتد
هوش مصنوعی: این یکرنگی و بیوفایی، بسیار تعجبآور است. اینکه اگر محمود دلش بشکند و غم به سراغش بیاید، اثرش بر ایاز هم مشخص میشود و باعث میشود که زلف او نیز دچار چین و شکن شود.
خوشا بخت همایون فال مرغی کز شگونبختی
کند تا سر برون از بیضه در چنگال باز افتد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که بخت خوب دارد، مانند پرندهای که با خوششانسی از تخم بیرون میآید و در چنگال عقابی قرار میگیرد.
دلی کو از ازل با خاکساری الفتی دارد
گرش چون آفتاب از خاک برگیرند باز افتد
هوش مصنوعی: دلی که از همان ابتدا با humildity آشناست، حتی اگر مانند خورشید از خاک بلند شود، دوباره به زمین برمیگردد.
چنین کز اهل دل زلف درازت میرباید دل
از آن ترسم که شهراه حقیقت بر مجاز افتد
هوش مصنوعی: زلف بلند تو که دل اهل دل را میرباید، من نگرانم که راه واقعی به بیراهه کشیده شود.
مرا تا عمر باقی، شکوة زلف بتان باقیست
مبادا آنکه کس را درد دل دور و دراز افتد
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی میکنم، همیشه از زلفهای زیبا و دلربا گلایه دارم. نگران این هستم که مبادا کسی دلی پر از غم و درد داشته باشد و این غم و درد، طولانی و سخت شود.
زمانی نگذرد کان مه به بیدادیم ننوازد
خوش آن عاشق که معشوقش چنین عاشق نواز افتد
هوش مصنوعی: مدتی نمیگذرد که آن ماه به ظلم و ستم دست نمیزند. خوش به حال آن عاشق که معشوقش با محبت و عشق به او پاسخ میدهد.
شدم بیچارهتر تا چارهام در دست گردون شد
مبادا کار کس هرگز به بند کارساز افتد
هوش مصنوعی: من به شدت گرفتار شدم و چارهای ندارم، چون سرنوشت در دست گردون (آسمان) است. امیدوارم که کار هیچکس به دست کسی که کارش را میسازد، نیفتد.
اگر خواهی که یابی قبلة حاجت برو سر نه
به هر جایی که اشک از گوشة چشم نیاز افتد
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به هدفی که در نظر داری برسی، باید در جایی که از دل و جانت احساس نیاز میکنی، دعا کنی و استغاثه کنی، نه در هر مکان دیگری.
برون پردهای آگه نیی از اضطراب دل
دلت فیّاض خواهم محرم اسرار راز افتد
هوش مصنوعی: دور از چشم مردم و پنهان از نگاهها، از غم و اضطراب دل خود هیچ چیز نمیدانی. میخواهم در دل تو به رازها و اسرار پنهان راه یابم.

فیاض لاهیجی