گنجور

شمارهٔ ۲۶ - حسب حال

ای نقش کف پای تو پیرایه امید
کی از تو پس زانوی حرمان ننشستم
کی بود که در سایه دامان وصالت
آشفته‌تر از چاک گریبان ننشستم
کی بود که از فیض تماشای جمالت
آسوده‌تر از دیده گریان ننشستم
کی بود که چون گل به گلستان خیالت
در خون جگر با لب خندان ننشستم
کی بود که چون آبله پای تمنا
از دست تو در گوشه دامان ننشستم
کی بود که از ننگ گران‌جانی دامان
نومید چو خون بر سر مژگان ننشستم
کی بود که چون دود در آتشکده غم
تا گردن در آتش سوزان ننشستم
تو پیرهن یوسف و من نکهت وصلم
کی از تو بریدم که پشیمان ننشستم
نی زلف نگارم من وتو عارض یاری
کی با تو نشستم که پریشان ننشستم
اینها همه عذرست گنه مایه عفوست
صد شکر که بی‌مایه به دکان ننشستم
بار گنه بسته درین رسته گشودم
بیهوده به پهلوی کریمان ننشستم
سوگند به تیغ ستم عشق که امروز
چون زخم دمی بی لب خندان ننشستم
رحمی که من آن موج سرابم که درین بحر
شاداب دمی بر سر طوفان ننشستم
نی‌نی که من آن ناله دردم که درین بزم
از شوخی در گوش حریفان ننشستم
در معرکه حسن من آن خنجر نازم
کز عربده در زخم شهیدان ننشستم
در دیر کله گوشه همت نشکستم
تا چون خم بر مسند عرفان ننشستم
لای خم فیضم وطنم ساغر دردست
در صومعه زهدفروشان ننشستم
آن نقش نگینم که ز بس شوکت همت
بر تارک فرمان سلیمان ننشستم
آن موج نشاطم که به فرمان بهاران
بر جبهه گلهای گلستان ننشستم
صد نیش مرا تعبیه در نوش سخن هست
بی خیل و سپه بر سر یکران ننشستم
طوفان ز تنور جگرم جوشد و هرگز
در کشتی از اندیشه طوفان ننشستم
صد شمع فغان مرد مرا بر لب و یک شب
در ماتم یک شعله پریشان ننشستم
اما چو تو‌یی مرهم الماس و منم زخم
معذورم اگر بی تو به سامان ننشستم
از چشم تلافی به نگاهی بنوازم
پندار که در دوزخ عصیان ننشستم
در بزمگه ناز تو این شیوه گرانست
انگار که در خیل اسیران ننشستم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نقش کف پای تو پیرایه امید
کی از تو پس زانوی حرمان ننشستم
هوش مصنوعی: ای سایه‌ی پاهای تو، نشانه‌ای از امید من، کی از تو دور شدم و از درد و ناامیدی نشستم؟
کی بود که در سایه دامان وصالت
آشفته‌تر از چاک گریبان ننشستم
هوش مصنوعی: چه کسی بود که در سایه محبت و نزدیکیت، ناامیدتر و ناآرام‌تر از من نشسته باشد؟
کی بود که از فیض تماشای جمالت
آسوده‌تر از دیده گریان ننشستم
هوش مصنوعی: کیست که از زیبایی تو لذت برده و نتوانسته در آرامش باشد؟ هیچکس نمی‌تواند به تماشای جمال تو نشسته و احساس نگرانی و اندوه نکند.
کی بود که چون گل به گلستان خیالت
در خون جگر با لب خندان ننشستم
هوش مصنوعی: کیست که مانند گل در باغ خیال تو، با دلی پر از درد ولی لبخندی بر لب نشسته باشد؟
کی بود که چون آبله پای تمنا
از دست تو در گوشه دامان ننشستم
هوش مصنوعی: چه کسی بود که از شدت خواسته و آرزو، با دست‌های خالی و بدون هیچگونه تکیه‌گاهی در گوشه دامن تو قرار نگیرم؟
کی بود که از ننگ گران‌جانی دامان
نومید چو خون بر سر مژگان ننشستم
هوش مصنوعی: چه کسی است که در مقابل ننگ و خواری، همچون خون که بر روی پلک‌ها می‌نشیند، آرام نشسته باشد و به ناامیدی تن دهد؟
کی بود که چون دود در آتشکده غم
تا گردن در آتش سوزان ننشستم
هوش مصنوعی: کیست که مانند بخار در آتش، تا لحظه‌ای که گردن‌ام در آتش سوزان غم فرو نرود، نشسته‌ام؟
تو پیرهن یوسف و من نکهت وصلم
کی از تو بریدم که پشیمان ننشستم
هوش مصنوعی: تو به زیوری شبیه هستی که یادآور زیبایی و جذابیت است و من هم مانند بوی دلپذیری هستم که به وصال تو امید دارم. نمی‌دانم چگونه از تو جدا شدم که حالا پشیمان نیستم.
نی زلف نگارم من وتو عارض یاری
کی با تو نشستم که پریشان ننشستم
هوش مصنوعی: من و تو در کنار هم نشسته بودیم، اما چقدر زلف زیبای یارم باعث پریشانی و دلتنگی من شده است.
اینها همه عذرست گنه مایه عفوست
صد شکر که بی‌مایه به دکان ننشستم
هوش مصنوعی: اینها همه بهانه‌هایی هستند؛ چون گناه باعث بخشش است. خوشحالم که بدون سرمایه و مال به دکان نمی‌نشینم.
بار گنه بسته درین رسته گشودم
بیهوده به پهلوی کریمان ننشستم
هوش مصنوعی: من بار گناه خود را در این مسیر باز کردم، اما بیهوده است؛ زیرا نتوانستم در کنار افراد نیکی که برکت و رحمت دارند، قرار بگیرم.
سوگند به تیغ ستم عشق که امروز
چون زخم دمی بی لب خندان ننشستم
هوش مصنوعی: قسم به تیزی ستم عشق، امروز من به مانند زخمی هستم که حتی لبخند به لب ندارم و نمی‌توانم آرام بنشینم.
رحمی که من آن موج سرابم که درین بحر
شاداب دمی بر سر طوفان ننشستم
هوش مصنوعی: من مانند موجی از سراب هستم که در این دریاى زنده و پرطراوت، هرگز لحظه‌ای بر سر طوفانی قرار نگرفته‌ام.
نی‌نی که من آن ناله دردم که درین بزم
از شوخی در گوش حریفان ننشستم
هوش مصنوعی: من آن ناله‌ای هستم که درد و رنج من را در این مهمانی، به‌خاطر شوخی‌های دوستان، در گوش دیگران نگذاشته‌ام.
در معرکه حسن من آن خنجر نازم
کز عربده در زخم شهیدان ننشستم
هوش مصنوعی: در میدان زیبایی، من همان خنجر نازک و تند هستم که از شدت درگیری و آشفتگی، بر زخم کسانی که به خاک افتاده‌اند، ننشسته‌ام.
در دیر کله گوشه همت نشکستم
تا چون خم بر مسند عرفان ننشستم
هوش مصنوعی: من در مکانی که در آن تمرکز بر هدف و اراده‌ام را ترک نکردم، می‌خواهم مانند کسی که در جایگاه عرفان نشسته، تسلیم نشوم.
لای خم فیضم وطنم ساغر دردست
در صومعه زهدفروشان ننشستم
هوش مصنوعی: در دامن خم‌های انگور، سرزمین من قرار دارد، و من در حالی که در دستم جامی پر از درد است، در خانقاه افرادی که هدف‌شان مادیات است، نشسته‌ام.
آن نقش نگینم که ز بس شوکت همت
بر تارک فرمان سلیمان ننشستم
هوش مصنوعی: این جواهر گرانبها به قدری از شرافت و بزرگی همت بهره‌مند است که حتی بر سر حکمروایی سلیمان نیز قرار نگرفته است.
آن موج نشاطم که به فرمان بهاران
بر جبهه گلهای گلستان ننشستم
هوش مصنوعی: من آن انرژی شاداب و پرجنب و جوشی هستم که به دستور بهار بر روی گل‌های گلستان نمی‌نشینم.
صد نیش مرا تعبیه در نوش سخن هست
بی خیل و سپه بر سر یکران ننشستم
هوش مصنوعی: حجم زیادی از درد و رنج را در کلامم نهفته‌ام و بدون هیچ‌گونه همراهی یا حمایت، به تنهایی در این مسیر ایستاده‌ام.
طوفان ز تنور جگرم جوشد و هرگز
در کشتی از اندیشه طوفان ننشستم
هوش مصنوعی: احساسات درونی من مثل آتش در تنور شعله‌ور است و هرگز در ذهنم آرامش و ثبات نداشته‌ام.
صد شمع فغان مرد مرا بر لب و یک شب
در ماتم یک شعله پریشان ننشستم
هوش مصنوعی: صد شمع به خاطر من ناله می‌کنند و من در یک شب به خاطر یک شعله‌ی خاموش، آرام ننشسته‌ام.
اما چو تو‌یی مرهم الماس و منم زخم
معذورم اگر بی تو به سامان ننشستم
هوش مصنوعی: تو همچون مرهمی برای دردها، و من زخمی هستم که حق انجام کار درست را ندارم. اگر بدون تو نتوانستم به آرامش برسم، این موضوع قابل درک است.
از چشم تلافی به نگاهی بنوازم
پندار که در دوزخ عصیان ننشستم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این دنیا با نگاهی مهربان و محبت‌آمیز، می‌توانم احساس کنم که از عذاب و درد دور هستم و همچنان در آرامش به سر می‌برم.
در بزمگه ناز تو این شیوه گرانست
انگار که در خیل اسیران ننشستم
هوش مصنوعی: در مهمانی زیبایی‌ات، این نوع رفتار بسیار سنگین و دشوار است، گویا من در میان اسیران جای نمی‌گیرم.