شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج
ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد
ابر فروردین زمین را پر بت فرخار کرد
باد گویی نافه های تبتستان بردرید
باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد
گلبن سرخ آستین صد ره پر یاقوت کرد
گلبن زرد آستین کرته پر دینار کرد
این بهار خرم شادی فزای مشکبوی
خاک را بزاز کرد وباد را عطار کرد
تا ز چشم نرگس تازه بنفشه دور شد
غنچه گل با شکوفه ارغوان دیدار کرد
چشم نیلوفر چو چشم ماندگان در خواب شد
تا نم نسیان دو چشم لاله را بیدار کرد
زندواف زند خوان چون عاشق هجر آزمای
دوش بر گلبن همی تا روز ناله ی زار کرد
ازنوای مرغ گویی خواجه سید به باغ
مطربی پنجاه را چون خسروی بر کار کرد
خواجه حجاج آنکه از جمع بزرگان جهان
ایزد اورا برگزید و بر جهان سالار کرد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
زینت نوروز هم باری به نوروز اندرست
بر زمین او را به هر گامی هزاران صورتست
بر درخت او را به هر برگی هزاران گوهرست
تیغ های کوه ازو پر لاله و پر سوسنست
مرزهای باغ ازو پر سنبل و سیسنبرست
پاره های سنگ ازو چون تخته های بسدست
تلهای ریگ ازو چون توده های عنبرست
کوه ازو پر صورتست و دشت ازو پر لعبتست
باغ ازو پر زینتست و راغ ازو پر زیورست
بوستان خواجه را ماند، نماندکز قیاس
بوستان خواجه سید بهشت دیگرست
خواجه را سر سبز باد و تن قوی تا بر خورد
زین همایون بوستان کاین خواجه را اندر خورست
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
دشت گویی گستریده حله دیباستی
کوه گویی توده بیجاده و میناستی
کشتزار از سبزه گویی آسمانستی درست
وآسمان ساده را گویی کنون صحراستی
ارغوان لعل گویی دو لب معشوق ماست
لاله خود روی گویی روی ترک ماستی
گلبن اندر باغ گویی کودکی نیکوستی
سوسن اندر راغ گویی ساقیی زیباستی
از درخت سیب و بادام شکفته بوستان
راست پنداری که فردوسی پر از حوراستی
ابر گویی کشتی پر گوهرستی درهوا
رعد گویی ناله و غریدن دریاستی
قطره باران چکیده در دهان سرخ گل
در عقیقین جام گویی لؤلؤ بیضاستی
اندرین نوروز خرم، بر گل سوری، به باغ
یاد خواجه خورد می می، گر مرا یاراستی
خواجه حجاج آن کوکس نبوده در جهان
که به رادی دست او را در جهان همتاستی
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست
از پی نام بلند و از پی جاه عریض
ملک او و مال او را نزد او مقدار نیست
بهترین چیزی به نزد اهل دانش دانشست
هیچ دانش نیست کو را اندر آن دیدارنیست
گرچه در هر چیز گفتاری بود گوینده را
هیچ کس را در کمال و فضل او گفتار نیست
گوش نشنیده ست گفتاری ازو کز روی طعن
کس تواند گفت کاین گفتار چون کردار نیست
زود تیز و زود تند آزار باشد هر شهی
خواجه باری زود تیز و زود تند آزار نیست
زایران را بار باشد هر زمانی نزد او
ورچه درد ده روز پیشش مهتران را بار نیست
از بلندی همت او وز بزرگی اصل او
همچنین زیبد از و این نیکویی بسیار نیست
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
همتی دارد که جز فرق ستاره نسپرد
هیبتش حایل چنان کاندر جهان همت خورد
هر چه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود
گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد
وربه دی مه باد جودش بگذرد بر کوه ودشت
خار خشک و سنگ خارا لاله بیرون آورد
شیر، گر عدلش برانگیزد، در اقلیمی دگر
دست و پایش لرزه گیرد چون شکاری بنگرد
دولت او را در کنار خویش پرورده ست و او
در کنار خویش چون فرزند زایر پرورد
مهتران بسیار دیدم کس چنین مهتر نبود
راست گوید هر که گوید مردم از مردم برد
گر سخن گوید سخندان باید اندر پیش او
تامعانی یاد گیرد تا نکتها بشمرد
کس بود کو ظن برد کاندر هنر گشتم سمر
خویشتن را جاهلی یابد چودر او بنگرد
چشم بد زو دور باد و دولتش پاینده باد
تا ز عمر و از جهان و از جوانی بر خورد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود
گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود
آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان
گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود
همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل
نیست ممکن کاندرین گیتی چنوانسان بود
پیش مردم چند گویی از سخا وهمتش
کاین دو چیزی نیست کان از مردمان پنهان بود
نام رادی و بزرگی جز بر او بر دیگران
از در تحقیق صرف تهمت و بهتان بود
از پی آن تاز خورشیدش فزون باشد شرف
مشتری خواهد که او را شرفه ایوان بود
بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند
همچو خر در خرد ماند چون گه برهان بود
خواجه بی دعوی همی برهان نماید زین دو چیز
خواجه را برهان نمودن زین دوچیز آسان بود
تنگدل گردد چو عاشق از غم معشوق خویش
گر زمانی خوان او بی زایر و مهمان بود
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج داد
تابه فروردین جهان چون حله رنگین شود
بوستان پر لاله و پر سوسن و نسرین شود
تا چو از گل شاخ گل چون افسر کسری شود
وز سمن شاخ سمن چون محفه شیرین شود
تا چو باغ از برگریزان چون تن بیدل شود
آسمان از ابر تیره چون دل غمگین شود
تا چو سرو از برف گرد اندر کشد سیمین زره
برگ شاخ رز چنان چون غیبه زرین شود
تا بدان وقتی که همچون گوی سیمین گشت سیب
نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود
یا چو لاله گردد اندر دشت چون تابان چراغ
باده اندر خم چو رخشان آذر بر زین شود
شاد باد و دوستش از شادی او شاد باد
تا عدو زین انده و غم بیدل و بیدین شود
دوستانش را شود حنظل طبر زد در مذاق
هر سو موبر تن برخواه او زوبین شود
ماه فروردین و سال نو بر او فرخنده باد
هر سخن کاندر جهان باشد کنون آمین شود
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد
ابر فروردین زمین را پر بت فرخار کرد
هوش مصنوعی: در ماه فروردین، ماه به مانند یک مهمان زیبا به جهان نگریست و ابرها نیز به زمین لطف کردند و آن را پر از زیبایی و شکوفه کردند.
باد گویی نافه های تبتستان بردرید
باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد
هوش مصنوعی: گویی باد، پردههای نرمی را که در تبت وجود دارد، پاره کرده است و مانند این است که کاروانی از شوشتر، در این باغ به هم ریخته و بینظم شده است.
گلبن سرخ آستین صد ره پر یاقوت کرد
گلبن زرد آستین کرته پر دینار کرد
هوش مصنوعی: گلابی سرخ رنگ آستینش را پر از یاقوت کرد و گلابی زرد رنگ آستین دیگری را پر از سکههای طلا کرد.
این بهار خرم شادی فزای مشکبوی
خاک را بزاز کرد وباد را عطار کرد
هوش مصنوعی: این بهار خوش و سرزنده بوی خوش خاک را به دست فروشندهای خوشذوق سپرد و نسیم را به عطاری تبدیل کرد.
تا ز چشم نرگس تازه بنفشه دور شد
غنچه گل با شکوفه ارغوان دیدار کرد
هوش مصنوعی: زمانی که نرگس از دیدن بنفشه دور شد، غنچه گل با شکوفه ارغوانی ملاقات کرد.
چشم نیلوفر چو چشم ماندگان در خواب شد
تا نم نسیان دو چشم لاله را بیدار کرد
هوش مصنوعی: چشم نیلوفر مانند چشمان افرادی که در خوابند، بیخبر و ناآگاه شده است، تا زمانی که قطرهای از یادآوری، چشمان لاله را دوباره بیدار کرد.
زندواف زند خوان چون عاشق هجر آزمای
دوش بر گلبن همی تا روز ناله ی زار کرد
هوش مصنوعی: زندگی همانند یک مسابقه است که در آن عشق داغ فراق را میسازد. شب گذشته، عاشق در گلبن (باغ گل) به یاد معشوقهاش، نالهای از دل برآورد و غمی عمیق را تجربه کرد.
ازنوای مرغ گویی خواجه سید به باغ
مطربی پنجاه را چون خسروی بر کار کرد
هوش مصنوعی: صدای دلانگیز پرندهای مانند خواجه سید، به باغی میپیوندد که در آن، پنجاه نوازنده با مهارت و تسلط در حال اجرا هستند.
خواجه حجاج آنکه از جمع بزرگان جهان
ایزد اورا برگزید و بر جهان سالار کرد
هوش مصنوعی: خواجه حجاج شخصیتی است که خداوند او را از میان بزرگترین افراد جهان انتخاب کرد و به مقام رهبری جهانی برگزید.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
هوش مصنوعی: هر خواجهای باید مانند حجاج جاودانه باشد؛ او بهترین بزرگمرد است که برای افراد کوچکتر هم اهمیت قائل است و به آنها توجه دارد.
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
هوش مصنوعی: نوروز در واقع مانند جشن عید است و این روز، خود را به شکل خدمتگزار و حرمتدار به ما معرفی کرده است. به عبارت دیگر، نوروز همچون یک سفر معنوی و مهم است که در آن پیوندها و ارزشها بسیار پررنگ است.
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
هوش مصنوعی: اگر نوروز به ما خدمت کند، کار زیادی نیست، زیرا برای نوروز، سیصد خدمتگزار وجود دارد.
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
زینت نوروز هم باری به نوروز اندرست
هوش مصنوعی: عید و جشنها با دارایی و ثروت افراد ثروتمند زینت نمییابد، بلکه زینت واقعی نوروز به وجود درویشان و سادگی آنهاست.
بر زمین او را به هر گامی هزاران صورتست
بر درخت او را به هر برگی هزاران گوهرست
هوش مصنوعی: هر قدمی که بر روی زمین میزنیم، هزاران جلوه و شکل مختلف دیده میشود و هر برگ درخت، گنجینهای از جواهرات و زیباییها را در خود دارد.
تیغ های کوه ازو پر لاله و پر سوسنست
مرزهای باغ ازو پر سنبل و سیسنبرست
هوش مصنوعی: کوههای اطراف پر از گلهای لاله و سوسن هستند و مرزهای باغ نیز مملو از سنبل و سیسنبر است.
پاره های سنگ ازو چون تخته های بسدست
تلهای ریگ ازو چون توده های عنبرست
هوش مصنوعی: قطعات سنگی که از او جدا شدهاند، مانند تختههای چوب است، و تپههای شن که از او برآمده، مانند تودههای خوشبوی عطر است.
کوه ازو پر صورتست و دشت ازو پر لعبتست
باغ ازو پر زینتست و راغ ازو پر زیورست
هوش مصنوعی: کوهها به خاطر او جلوهگری دارند و دشتها به خاطر او پر از زیبایی هستند. باغها به خاطر او زینت دارند و باغچهها به خاطر او پر از زیور و زیباییاند.
بوستان خواجه را ماند، نماندکز قیاس
بوستان خواجه سید بهشت دیگرست
هوش مصنوعی: بوستان خواجه مانند باقی نمیماند، زیرا باغ خواجه سید، بهشتی متفاوت است.
خواجه را سر سبز باد و تن قوی تا بر خورد
زین همایون بوستان کاین خواجه را اندر خورست
هوش مصنوعی: آرزو دارم که خواجه همیشه شاداب و قوی باشد تا بتواند از خوشی و زیبایی این باغ زیبا بهرهمند شود، زیرا این باغ مناسب اوست.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد در دنیا برتر و جاودانه باشد، باید در برابر بزرگترها و مقام بالاها احترام بگذارد. برتری او باعث میشود که حتی به کوچکترها این نشان از بزرگی و مهارتش تعلق بگیرد.
دشت گویی گستریده حله دیباستی
کوه گویی توده بیجاده و میناستی
هوش مصنوعی: دشت مانند فرش نرم و زیبایی گسترده است و کوه مانند تودهای است که به دور از جاده و شلوغی قرار دارد.
کشتزار از سبزه گویی آسمانستی درست
وآسمان ساده را گویی کنون صحراستی
هوش مصنوعی: مزرعهای که از سبزه پوشیده شده به آسمان شباهت دارد و آسمان پاک و صاف نیز به دشت میماند.
ارغوان لعل گویی دو لب معشوق ماست
لاله خود روی گویی روی ترک ماستی
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و جذابیت لبهای معشوق اشاره شده است. شاعر لبهای او را به ارغوان و لاله تشبیه میکند، که نشاندهنده محبت و زیبایی اوست. همچنین به زیبایی چهره معشوق نیز اشاره شده و به نوعی امیدوار است که چهره او مانند گلهای زیبا و دلنواز باشد. در واقع، شاعر با زبان زیبا و استعاری از احساسات و زیباییهای عاشقانه خود سخن میگوید.
گلبن اندر باغ گویی کودکی نیکوستی
سوسن اندر راغ گویی ساقیی زیباستی
هوش مصنوعی: در باغ گلی به چشم میآید که مانند کودکی زیبا و دلنشین است و در میانه سبزهها، سوسنی جلوهگر شده که به نظر میرسد همچون ساقیای دلربا و دلانگیز است.
از درخت سیب و بادام شکفته بوستان
راست پنداری که فردوسی پر از حوراستی
هوش مصنوعی: درختان سیب و بادام در باغ شکوفه زدهاند، گویی که فردوسی جلوههای زیبای بهشت را به تصویر کشیده است.
ابر گویی کشتی پر گوهرستی درهوا
رعد گویی ناله و غریدن دریاستی
هوش مصنوعی: ابر مانند کشتیای پر از جواهر است که در آسمان حرکت میکند و رعد مانند نالهای است که نشان از طغیان دریا دارد.
قطره باران چکیده در دهان سرخ گل
در عقیقین جام گویی لؤلؤ بیضاستی
هوش مصنوعی: قطره باران که بر دهان گل سرخ نشسته، مانند دانهای درخشنده از عقیق به نظر میرسد، گویی که گوهر سفید و درخشانی است.
اندرین نوروز خرم، بر گل سوری، به باغ
یاد خواجه خورد می می، گر مرا یاراستی
هوش مصنوعی: در این روز خوش نوروز، در باغی پر از گل، یاد دوست بر من چیره شده است و به سراغ شراب میروم، اگر یار من بخواهد.
خواجه حجاج آن کوکس نبوده در جهان
که به رادی دست او را در جهان همتاستی
هوش مصنوعی: حجاج، شخصیتی است که در تمام دنیا مانند او پیدا نمیشود و کسی دیگر نمیتواند به مانند او به قدرت و نفوذ دست یابد.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
هوش مصنوعی: خواجهای که همواره در زندگی برترین است، باید همیشه در نظر داشته باشد که حتی بزرگترین و بهترین افراد نیز به کسانی که پایینتر از خودشان هستند، وابستهاند.
اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها کسانی که با سخاوت و generosity به دیگران کمک میکنند، میتوانند یار و یاور کسی باشند و او نیز فقط به بخشش و کمک به دیگران مشغول است.
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست
هوش مصنوعی: من در اینجا شخصی را میبینم که به شدت سخاوتمند است، به طوری که هیچکس در دنیا مثل او نیست و بازار داد و ستد او با دیگران متفاوت است.
از پی نام بلند و از پی جاه عریض
ملک او و مال او را نزد او مقدار نیست
هوش مصنوعی: برای دستیابی به نام و شهرت بزرگ و جایگاه بلند، ثروت و دارایی او در نظرش هیچ ارزشی ندارد.
بهترین چیزی به نزد اهل دانش دانشست
هیچ دانش نیست کو را اندر آن دیدارنیست
هوش مصنوعی: بهترین و ارزشمندترین چیز برای اهل علم، خود علم است. هیچ دانشی وجود ندارد که در آن تجربه و دیدار نباشد.
گرچه در هر چیز گفتاری بود گوینده را
هیچ کس را در کمال و فضل او گفتار نیست
هوش مصنوعی: هرچند در هر موضوعی حرف و نظری وجود دارد، اما هیچکس نمیتواند درباره کمال و فضیلت گوینده، مانند خودش صحبت کند.
گوش نشنیده ست گفتاری ازو کز روی طعن
کس تواند گفت کاین گفتار چون کردار نیست
هوش مصنوعی: گوش هیچ کس صدای او را نشنیده که بتواند به شکل طعنهآمیز بگوید این گفته به اندازهی رفتار او واقعی نیست.
زود تیز و زود تند آزار باشد هر شهی
خواجه باری زود تیز و زود تند آزار نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که زود عصبانی و تندخو باشد، به دیگران آزار میزند، اما کسی که با آرامش و صبر برخورد کند، اینطور نیست.
زایران را بار باشد هر زمانی نزد او
ورچه درد ده روز پیشش مهتران را بار نیست
هوش مصنوعی: زائران هر وقت که بخواهند میتوانند در کنار او باشند، اما بزرگان و مهتران از درد و مشکلاتی که در گذشته داشتهاند، بار گزاری نمیشوند.
از بلندی همت او وز بزرگی اصل او
همچنین زیبد از و این نیکویی بسیار نیست
هوش مصنوعی: از بلندپروازی و ریشهداری او چنین شایسته است که این نیکیها از او سر بزند و این همه خوبی چندان تعجبآور نیست.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
هوش مصنوعی: خواجه ای که همیشه پایدار و بزرگ است، حجاج نام دارد. او بهترین سرپرست است و حتی افراد کوچکتر به او نیازمند هستند.
همتی دارد که جز فرق ستاره نسپرد
هیبتش حایل چنان کاندر جهان همت خورد
هوش مصنوعی: کسی که عزمی راسخ دارد، هیچ چیز نمیتواند او را متوقف کند و به عظمت او هیچ چیز نمیتواند خدشه وارد کند، مانند ستارهای که در آسمان خود را به نمایش میگذارد.
هر چه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود
گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد
هوش مصنوعی: هر چه موجودی در عمق دریا باشد، اگر نیرویی مهیب و خطرناک بر او بگذرد، به شدت آسیب دیده و آسیب میبیند.
وربه دی مه باد جودش بگذرد بر کوه ودشت
خار خشک و سنگ خارا لاله بیرون آورد
هوش مصنوعی: اگر نسیم خوشبختی بر کوه و دشت بگذرد، حتی از خارهای خشک و سنگهای سخت نیز لالهای زیبا به بار خواهد آمد.
شیر، گر عدلش برانگیزد، در اقلیمی دگر
دست و پایش لرزه گیرد چون شکاری بنگرد
هوش مصنوعی: اگر شیر از عدالت برانگیخته شود، در جایی دیگر ممکن است لرزش دست و پایش را حس کند، چرا که مانند شکاری به اطراف نگاه میکند.
دولت او را در کنار خویش پرورده ست و او
در کنار خویش چون فرزند زایر پرورد
هوش مصنوعی: خداوند او را در نزد خود پرورش داده و او نیز در کنار خداوند مانند فرزندی که به خوبی تربیت شده است، رشد کرده است.
مهتران بسیار دیدم کس چنین مهتر نبود
راست گوید هر که گوید مردم از مردم برد
هوش مصنوعی: من افراد زیادی را دیدهام که در مقام رهبری هستند، اما هیچکدام به اندازه این فرد بزرگوار نیستند. تنها کسی که میتواند راست بگوید، کسی است که در مورد انسانها حقیقت را بیان کند.
گر سخن گوید سخندان باید اندر پیش او
تامعانی یاد گیرد تا نکتها بشمرد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد سخن بگوید، باید به خوبی معانی جملات را درک کند تا بتواند نکات مهم را بشمارد و بیان کند.
کس بود کو ظن برد کاندر هنر گشتم سمر
خویشتن را جاهلی یابد چودر او بنگرد
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که گمان کند من در هنر پیشرفت کردهام؟ اگر او به خود من نگاه کند، میبیند که هنوز در جهل خود باقیام.
چشم بد زو دور باد و دولتش پاینده باد
تا ز عمر و از جهان و از جوانی بر خورد
هوش مصنوعی: خدایا، نگهدار او از چشم های بد و سایه شوم. همچنین آرزو دارم که خوشبختی و موفقیتش همیشه پایدار باشد تا از عمر و جوانیاش بهرهمند شود و از زندگی لذت ببرد.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از جایگاه و مقام حجاج بن یوسف میپردازد. شاعر بیان میکند که او باید همواره برتر از دیگران باشد، چرا که پایینتر از او به او نیازمند است. به طور کلی، این بیت به مفهوم برتری و مقام ارجمند شخصیتی اشاره دارد که در مقام و ثروت بر دیگران پیشی گرفته است.
مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود
گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که بزرگتر از حاتم نیز وجود دارد، نشاندهنده جهالت اوست. حاتم به عنوان شخصیتی نیکو و بزرگوار شناخته میشود و اگر کسی بخواهد او را کمتر از آنچه که هست ببیند، باید بداند که درک درستی از مسائل ندارد.
آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان
گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود
هوش مصنوعی: اگر کسی تنها به ظواهر و اندیشههای مادی زندگی بپردازد و روح و کیفیت درونی خود را نادیده بگیرد، میتوان او را مرده به حساب آورد، حتی اگر بدنش زنده باشد. انسان باید به جنبههای عمیقتری از وجود خود اهمیت دهد تا واقعاً زنده و پُر معنا باشد.
همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل
نیست ممکن کاندرین گیتی چنوانسان بود
هوش مصنوعی: این موضوع نیز درست است، اما در مورد ویژگیهای خوب و فضیلتها، در این دنیا ممکن نیست که کسی به آن اندازه که شایسته است، عمل کند.
پیش مردم چند گویی از سخا وهمتش
کاین دو چیزی نیست کان از مردمان پنهان بود
هوش مصنوعی: به دیگران نگو از سخاوت و همتت، زیرا این دو صفت فقط زمانی ارزش دارند که از چشم مردم دور بمانند.
نام رادی و بزرگی جز بر او بر دیگران
از در تحقیق صرف تهمت و بهتان بود
هوش مصنوعی: رادی و بزرگی تنها به او تعلق دارد و هر ادعای دیگری درباره آن، فقط تهمت و ناروایی است.
از پی آن تاز خورشیدش فزون باشد شرف
مشتری خواهد که او را شرفه ایوان بود
هوش مصنوعی: در پی روشنایی و درخشش خورشید، مقام و منزلت مشتری نیز بیشتر خواهد بود، چرا که او از ویژگیهای خاصی برخوردار است که باعث افزایش شرف و مقامش میشود.
بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند
همچو خر در خرد ماند چون گه برهان بود
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در استعداد و هنر ادعای بزرگی میکنند، اما در واقع مانند الاغ که در فهم و دانش ضعیف است، باقی میمانند، زیرا وقتی حقیقت را روشن میکنی، متوجه نواقص خود میشوند.
خواجه بی دعوی همی برهان نماید زین دو چیز
خواجه را برهان نمودن زین دوچیز آسان بود
هوش مصنوعی: استاد بدون اینکه ادعا کند، به راحتی میتواند از دو چیز دفاع کند. دفاع کردن از او به خاطر این دو چیز کار دشواری نیست.
تنگدل گردد چو عاشق از غم معشوق خویش
گر زمانی خوان او بی زایر و مهمان بود
هوش مصنوعی: عاشق از غم معشوقش دلتنگ و ناراحت میشود، حتی اگر در خانهاش هیچکس نباشد و تنها باشد.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج داد
هوش مصنوعی: خواجه همیشه بزرگ و مهمی مانند حجاج است و برترین سرپرست، کسی است که به کوچکترها و نیازمندان کمک کند.
تابه فروردین جهان چون حله رنگین شود
بوستان پر لاله و پر سوسن و نسرین شود
هوش مصنوعی: زمانی که فروردین فرا میرسد، عالم مانند کاخی رنگارنگ میشود و باغها پر از گلهای لاله، سوسن و نسرین میگردد.
تا چو از گل شاخ گل چون افسر کسری شود
وز سمن شاخ سمن چون محفه شیرین شود
هوش مصنوعی: تا زمانی که شاخهی گل مانند تاجی برای کسری شود و شاخهی سمن مانند ظرفی خوشمزه و دلپذیر شود.
تا چو باغ از برگریزان چون تن بیدل شود
آسمان از ابر تیره چون دل غمگین شود
هوش مصنوعی: به هنگامی که برگها از درختان میریزد و باغ به حالتی بیحال و خالی درمیآید، آسمان هم به همان اندازه تاریک و غمگین میشود، مانند دل کسی که در اندوه و ناراحتی به سر میبرد.
تا چو سرو از برف گرد اندر کشد سیمین زره
برگ شاخ رز چنان چون غیبه زرین شود
هوش مصنوعی: تا وقتی که مانند سرو، برف را از روی خود کنار بزند و زره نقرهای برگهایش را نشان دهد، شاخ رز نیز به زیبایی و درخشندگی طلا خواهد شد.
تا بدان وقتی که همچون گوی سیمین گشت سیب
نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود
هوش مصنوعی: به زمانی فکر کن که سیب نار به زیبایی و درخشندگی گوی نقرهای تبدیل شود و به شکل زیبای عقیق سرخ درآید.
یا چو لاله گردد اندر دشت چون تابان چراغ
باده اندر خم چو رخشان آذر بر زین شود
هوش مصنوعی: خود را مانند لالهای در دشت روشن و زیبایی نشان بده. مانند چراغی که در میخانه میدرخشد، در حالی که آتش بر زین میتابد و درخشش دارد.
شاد باد و دوستش از شادی او شاد باد
تا عدو زین انده و غم بیدل و بیدین شود
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال باش و دوستت هم به خاطر خوشحالی تو خوشحال باشد تا اینکه دشمنان به خاطر این شادی و خوشحالی دچار اندوه و غم شوند.
دوستانش را شود حنظل طبر زد در مذاق
هر سو موبر تن برخواه او زوبین شود
هوش مصنوعی: دوستانش را مثل دارویی تلخ میداند که در دهانشان مزهی بدی را به جا میگذارد و در هر جا که برود، آثار آن باقی میماند. او همانند نیزهای است که به سختی بر تن دیگران فرود میآید.
ماه فروردین و سال نو بر او فرخنده باد
هر سخن کاندر جهان باشد کنون آمین شود
هوش مصنوعی: در آغاز فروردین و سال نو، هر سخنی که در جهان وجود دارد، خوشا به حال او و به تحقق میپیوندد.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
هوش مصنوعی: خواجهای که جاودانه است، بهترین فردی است که در میان همه قرار دارد. او برتری دارد بر دیگران و به افراد کممرتبه نیز وابسته است.
حاشیه ها
1393/09/29 00:11
سیاوش
نمی دونم این اشتباه تایپی هست یا به مایکروسافت ورد به اشتباه تراز (؟) کرده
بعضی وقتها بین یک لعت فاصله ( اسپیس) اشتباه گذاشته شده که مخصوصن اگه خواننده با اون شعر و اون لغت خاص نا آشنا باشه باعث اشتباه می شه
مثلن در بیت سوم مصرع دومی
گلبن زرد آستین کر ته پر دینار کرد
که در لغت " کرته" به معنی پیرهن فاصله افتاده که می تونه گیج کننده باشه . در چند جای دیگر هم این غلط را دیده ام . اگر به نطر گردانندگان سایت احتیاج به ذکر بقیه این فاصله ها هست لطفا بفرماید
1400/09/09 07:12
جهن یزداد
گلبن سرخ آستین صدره پر یاقوت کرد
گلبن زرد آستین گرته پر دینار کرد
صدره جامه یک رویه کوتاهی که سینه را میپوشاند و گرته پیراهن است