گنجور

شمارهٔ ۹ - همو راست

همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمه خون گشت و جامه خون آلود
مگر فراق ترا پیشه زرگری بوده ست
که کرد دو رخ من زرد فام و زر اندود
تو رفتی و ز پس رفتن تو از غم تو
خدای داند تا من چگونه خواهم بود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
هوش مصنوعی: تو در حال رفتن هستی و من از این رفتن ناراضی‌ام. به چهره‌ات نگاه کن تا شاید بتوانی با خداحافظی‌ات دل من را تسکین بدهی.
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
هوش مصنوعی: نرو، چون اگر بروی، جان من از دست می رود. من از تو ناراضی هستم و خدا هم از من ناخشنود است.
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمه خون گشت و جامه خون آلود
هوش مصنوعی: از زمانی که تو رفته‌ای و جدایی‌ات را تجربه می‌کنم، چشمانم مانند چشمه‌ای از خون پر شده و لباس‌هایم از اشک و غم آلوده است.
مگر فراق ترا پیشه زرگری بوده ست
که کرد دو رخ من زرد فام و زر اندود
هوش مصنوعی: انگار دوری تو برایت مانند شغف زرگری بوده است که باعث شده چهره من زرد و مملو از غم و حسرت شود.
تو رفتی و ز پس رفتن تو از غم تو
خدای داند تا من چگونه خواهم بود
هوش مصنوعی: تو رفتی و از وقتی که رفتی، خدا می‌داند من چه حال و روزی دارم و چقدر غمگینم.