شمارهٔ ۹۶ - نیز در مدح سیدالکفاة خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
رویی کزو به تنگ بریزد همی شرر
روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای
بنمای کاین گرفتگی از چیست ای پسر!
ای چون گل بهاری خندان میان باغ
هر ساعتی چو روز بهاران مشو دگر
مارا همی بخواهی پس روی تازه دار
تا خواجه مر ترا بپذیرد ز من مگر
خواجه بزرگ بوعلی آن سید کفاة
خواجه بزرگ بوعلی آن مفخر گهر
دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق
آراسته چو ملک عمر درگه عمر
اواز میان گوهر خویش آمده بزرگ
وندر خور بزرگی آموخته هنر
بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران
از بهر بار جستن و بر ما گشاده در
با زایران گشاده و خندان و تازه روی
وز دست او غنی شده زایر به سیم و زر
هرگز به درگهش نرسیدم که حاجبش
صد تازگی نکرد و نگفت: اندرون گذر
ناخوانده شعرهای دو جشن از پی دو جشن
کس کرد نزد من که بیا رسمها ببر
ازمهتران بجهد ستانیم سیم شعر
او نارسیده، سیم بداد، این کرم نگر
جاوید باد شاد و بدو شادمانه باد
شاه زمانه و خدم شاه سر بسر
زو در جهان دلی نشناسم که نیست شاد
با او به دل چگونه توان بود کینه ور
هر کس که شاد نیست به قدر و به جاه او
بی قدر باد نزد همه خلق و بی خطر
کس نیست کو بدولت او شادمانه نیست
ور هست حاسدست و پلیدی زسگ بتر
او دست خائنان جهان کرد زیر سنگ
زینست دست اوز همه دستهازبر
آواز خائنان نتواند شنید هیچ
شاید که یافته ست شه از خوی او خبر
زین پیش بوده و پس از این نیز هم بود
او را به ملک و، شاه جهان را بدو نظر
شادیش باد و کامروایی و مهتری
پایندگی سعادت و پیوستگی ظفر
عیدش خجسته باد و همه ساله عید باد
ایام آن خجسته خصال نکو سیر
شمارهٔ ۹۵ - نیز در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید: ای ترک دلفریب دل من نگاهدارشمارهٔ ۹۷ - نیز در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید: مهرگان امسال شغل روزه دارد پیش در
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
هوش مصنوعی: نمیدانم چه حال و روزی داری، ای پسر، وقتی که نه من هستم و نه تو، هیچ مشکلی برایت پیش نمیآید.
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی که پس از دو هفته از غل و زنجیر رهایی مییابد، بیرون بیا. ما نیز همچون ماهی که در آسمان پنهان شده، به درون میآییم.
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
رویی کزو به تنگ بریزد همی شرر
هوش مصنوعی: به هنگام رسیدن به من، مرا به خاطر درد و ناراحتیام آزار نده، زیرا وقتی به من نزدیک میشوی، شور و هیجان زیادی در دل دارم که همچون جرقهای آتشین به بیرون میریزد.
روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای
بنمای کاین گرفتگی از چیست ای پسر!
هوش مصنوعی: یک روز وقتی شرایطت خوب است و روز دیگر وقتی که اوضاعات بد است، نشان بده که این مشکلات از چه چیزی ناشی میشود، پسر!
ای چون گل بهاری خندان میان باغ
هر ساعتی چو روز بهاران مشو دگر
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند گل بهاری در باغ خوشحالی، هر لحظه شبیه روزهای بهاری باش و دیگر نتوانی به حالت اولیه برگردی.
مارا همی بخواهی پس روی تازه دار
تا خواجه مر ترا بپذیرد ز من مگر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی ما را بپذیری، باید چهرهای تازه و زیبا از خود نشان دهی تا آن شخص عالیرتبه تو را بپذیرد و مرا فراموش کند.
خواجه بزرگ بوعلی آن سید کفاة
خواجه بزرگ بوعلی آن مفخر گهر
هوش مصنوعی: خواجه بزرگ بوعلی، آن سید با علم و دانش، شخصیتی است که افتخار بزرگی دارد و از ارزشمندترین افراد به شمار میرود.
دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق
آراسته چو ملک عمر درگه عمر
هوش مصنوعی: دستور شاه شرق و ملک او چنان منظم و آراسته است که مانند درگاه عمر است، که همواره زیبایی و نظم را حفظ میکند.
اواز میان گوهر خویش آمده بزرگ
وندر خور بزرگی آموخته هنر
هوش مصنوعی: او از میان گوهر خود، بزرگ و با ارزش به وجود آمده و در خور بزرگی، هنر و مهارت را فراگرفته است.
بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران
از بهر بار جستن و بر ما گشاده در
هوش مصنوعی: بزرگان و سرشناسان در برابر درگاه او نشستهاند تا از او مساعدت و کمک بگیرند و دروازهاش به روی ما باز است.
با زایران گشاده و خندان و تازه روی
وز دست او غنی شده زایر به سیم و زر
هوش مصنوعی: زائران با چهرهای شاداب و خندان در اطراف، به گونهای خوشحال و سرزنده هستند و از نعمتهای پر برکت و ثروت که از دستان او به دست آمده، برخوردارند.
هرگز به درگهش نرسیدم که حاجبش
صد تازگی نکرد و نگفت: اندرون گذر
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم به دربار او برسم، چون نگهبانش همیشه مانع میشد و هرگز اجازه نمیداد که وارد شوم.
ناخوانده شعرهای دو جشن از پی دو جشن
کس کرد نزد من که بیا رسمها ببر
هوش مصنوعی: کسی به سراغ من آمد و از من خواست تا رسم و رسومات دو جشن را ادامه دهم و به بهانه این جشنها شعرهایی را که خوانده نشده است، با خود ببرم.
ازمهتران بجهد ستانیم سیم شعر
او نارسیده، سیم بداد، این کرم نگر
هوش مصنوعی: باید به بزرگان و پیشروان ادب احترام گذاشت و گفت که شعر او به جا نرسیده و البته این بیداد را باید تحمل کرد. به نوعی نشان میدهد که باید به دستاوردهای خوب دیگران توجه کنیم و از خطاهای خود درس بگیریم.
جاوید باد شاد و بدو شادمانه باد
شاه زمانه و خدم شاه سر بسر
هوش مصنوعی: جاویدان باشد شادی و خوشحالی برای شاه زمان و تمام خدمتگذاران او.
زو در جهان دلی نشناسم که نیست شاد
با او به دل چگونه توان بود کینه ور
هوش مصنوعی: در دنیا دلی را نمیشناسم که از او شاد نباشد، پس چگونه میتوان با کینه در دل زندگی کرد؟
هر کس که شاد نیست به قدر و به جاه او
بی قدر باد نزد همه خلق و بی خطر
هوش مصنوعی: هر کس که خوشحال نیست، هرچقدر که مقام و اعتبار داشته باشد، در نظر مردم بیارزش و بدون اهمیت به شمار میآید.
کس نیست کو بدولت او شادمانه نیست
ور هست حاسدست و پلیدی زسگ بتر
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که از دارایی و خوشبختی او شاد و خرسند نباشد و اگر هم کسی باشد، حتماً حسود بوده و نیتی ناپاک دارد که به مراتب از یک سگ بدتر است.
او دست خائنان جهان کرد زیر سنگ
زینست دست اوز همه دستهازبر
هوش مصنوعی: او با قدرت خود خائنان را زیر فشار قرار داد و به همه نشان داد که دست او برتر از دستهای دیگران است.
آواز خائنان نتواند شنید هیچ
شاید که یافته ست شه از خوی او خبر
هوش مصنوعی: آوای خائنان هیچگاه شنیده نمیشود؛ شاید که خداوند از ویژگیهای او آگاهی یافته باشد.
زین پیش بوده و پس از این نیز هم بود
او را به ملک و، شاه جهان را بدو نظر
هوش مصنوعی: از گذشته تا به حال و در آینده نیز او (شخص مورد نظر) همواره در نظر خداوند و پادشاه جهان خواهد بود.
شادیش باد و کامروایی و مهتری
پایندگی سعادت و پیوستگی ظفر
هوش مصنوعی: امیدوارم خوشی، کامیابی و بزرگی او پایدار بماند و سعادت و موفقیتش ادامهدار باشد.
عیدش خجسته باد و همه ساله عید باد
ایام آن خجسته خصال نکو سیر
هوش مصنوعی: عید مبارک و خوش بگذرد، امید که هر سال این روز خوشایند و فرخنده باشد.