شمارهٔ ۸۹ - در مدح خواجه ابوالمظفر گوید
دلم در جنبش آمد بار دیگر
ندانم تا چه دارد باز در سر
همانا عشقی اندر پیش دارد
بلایی خواهد آوردن به من بر
بگردد تا کجا بیند بگیتی
ازین شوخی بلا جویی ستمگر
برو مهر آرد و بیرون برد پاک
مرا از رامش و از خواب واز خور
ز دلها مردمان را خیر باشد
مرا باری ز دل باشد همه شر
کجا یابم دلی اندر خور خویش
دل شایسته که افروشد به گهر
دلی زین پس بهر نرخی بخرم
دل بد را برون اندازم از بر
نیندازم ، نگه دارم که این دل
هوای خواجه را بنده ست و چاکر
گناه دل بدان بخشم ازین پس
که کرده ست آفرین خواجه از بر
کدامین خواجه؟ آن خواجه که امروز
بدو نازد همی شاه مظفر
چراغ گوهر قاضی محمد
نسیج وحده عالم بوالمظفر
بزرگی کز بزرگی بر سپهرست
ولیکن از تواضع باتو اندر
گشاده بر همه خواهندگان دست
چنان چون بر همه آزادگان در
نکو نامی گرفته لیکن از فضل
بزرگی یافته لیکن ز گوهر
بدولت گشته با میران موافق
وزین پس همچنین تا روز محشر
رئیس ابن رئیس از گاه آدم
بفرمان گشته با شاهان برابر
همان رسم تواضع بر گرفته ست
تو مردم دیده ای زین نیکخوتر؟
نداند کبر کرد و زان نداند
که با نیکو خوی او نیست در خور
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر
خداوندان سرایش را بدانند
به از مردم، هوی (؟)این حال بنگر
گر آنجا در شوی آگاه گردی
مرا گردی بدین گفتار یاور
سرایش را دری بینی گشاده
به در بر چاکران چون شهد و شکر
نه حاجب مر ترا گوید که منشین
نه دربان مر ترا گوید که مگذر
اگر خواجه بود یا نه تو در قصر
بباش و آرزوها خواه و خوش خور
سخندانی که بشکافد مثل موی،
سخنگویی که بچکاند مثل زر،
دو چشمش سوی مهمانان خواجه
همی خواهد ز هر کس عذر مهتر
کرا مجهولتر بیند به مجلس
نکوتر دارد از کس های دیگر
چه گویی خانه یی یابی بدینسان
اگر گیتی بپیمایی سراسر
همیشه خوان او باشد نهاده
چنان چون خوان ابراهیم آزر
چنین رادی چنین آزاده مردی
ندانم بر چه طالع زاد مادر
من اندر خدمتش تقصیر کردم
درخت خدمت من گشت بی بر
خطا کردم ندانم تا چه گویم
مرا عذری بیاد آر، ای برادر!
اگر گویم بنالیدم بر افتد
که باشد مرد نالان زرد و لاغر
ز لاغر فربهی سازد مرا زشت
چه آید فربه از لاغر چه از غر
چو حمد و نه ببازی اندر آیم
بدام اندر شوم همچون کبوتر
شوم در خاک غلطم پیش خواجه
بگریم، کج کنم سر پیشش اندر
زمانی قصه مسعودی آرم
زمانی قصه پولاد جوهر
مگر دل خوش کند لختی بخندد
گذارد از من این ناخدمتی در
همیشه شاد و خندان باد و دلشاد
ملک محمود شاه هفت کشور
شمارهٔ ۸۸ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری عبدالله بن یوسف سیستانی ندیم گوید: چند روزست که از دوست مرا نیست خبرشمارهٔ ۹۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید: دوش ناگاه بهنگام سحر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم در جنبش آمد بار دیگر
ندانم تا چه دارد باز در سر
هوش مصنوعی: دلم دوباره به تپش افتاده و نمیدانم چه چیزی در دل دارم که میخواهد خود را نشان دهد.
همانا عشقی اندر پیش دارد
بلایی خواهد آوردن به من بر
هوش مصنوعی: عشق در پیش رو بلایی برای من به همراه خواهد آورد.
بگردد تا کجا بیند بگیتی
ازین شوخی بلا جویی ستمگر
هوش مصنوعی: بنگر تا کجا باید برود و ببیند در این دنیا از این بازیها و دردسرهایی که ستمگر به وجود آورده است.
برو مهر آرد و بیرون برد پاک
مرا از رامش و از خواب واز خور
هوش مصنوعی: برو و محبت و خوشحالی را بیار و مرا از خواب و آرامش و خوشیهایی که دارم، بیرون ببر.
ز دلها مردمان را خیر باشد
مرا باری ز دل باشد همه شر
هوش مصنوعی: انسانها از دلهای خود خیر و خوبی میخواهند، اما هر چیزی که از دل ناشی شود، ممکن است شر و بدی به همراه داشته باشد.
کجا یابم دلی اندر خور خویش
دل شایسته که افروشد به گهر
هوش مصنوعی: کجا میتوانم دلی پیدا کنم که با شایستگیام همخوانی داشته باشد و بتواند همچون گوهری در درونم شعلهور شود؟
دلی زین پس بهر نرخی بخرم
دل بد را برون اندازم از بر
هوش مصنوعی: دیگر برای خریدن دل، حاضر به پرداخت هر قیمتی هستم و این دلِ بد را از خود دور میکنم.
نیندازم ، نگه دارم که این دل
هوای خواجه را بنده ست و چاکر
هوش مصنوعی: من تصمیم ندارم که دل را رها کنم، زیرا این دل بندگی و عشق به محبوب را در سر دارد و مانند یک خدمتگزار به او وفادار است.
گناه دل بدان بخشم ازین پس
که کرده ست آفرین خواجه از بر
هوش مصنوعی: من از این پس گناه دل را میبخشم، چرا که آفریدهای را که خواجه خلق کرده است، نمیتوان نادیده گرفت.
کدامین خواجه؟ آن خواجه که امروز
بدو نازد همی شاه مظفر
هوش مصنوعی: کدام یک از خواجگان؟ آن خواجهای که امروزه شاه مظفر به او احترام میگذارد و به او ناز میکند.
چراغ گوهر قاضی محمد
نسیج وحده عالم بوالمظفر
هوش مصنوعی: قاضی محمد، روشنی و نور گوهر است که به عنوان نمادی از اتحاد در جهان شناخته میشود.
بزرگی کز بزرگی بر سپهرست
ولیکن از تواضع باتو اندر
هوش مصنوعی: بزرگی که مقامش بالاتر از آسمانهاست، اما به خاطر تواضع و فروتنیاش، در کنار تو قرار دارد.
گشاده بر همه خواهندگان دست
چنان چون بر همه آزادگان در
هوش مصنوعی: دست همه درخواستکنندگان را باز کردهام، مانند اینکه بر دست همه آزادگان بگشایم.
نکو نامی گرفته لیکن از فضل
بزرگی یافته لیکن ز گوهر
هوش مصنوعی: شخصی با نام نیکو شناخته میشود، اما این به خاطر دانش و فضیلت بزرگ اوست که از ویژگیهای درونیاش سرچشمه میگیرد.
بدولت گشته با میران موافق
وزین پس همچنین تا روز محشر
هوش مصنوعی: به خاطر نعمتهای الهی، حالتی خوب و خوش دارم و از این رو تا روز قیامت همینطور ادامه خواهد داشت.
رئیس ابن رئیس از گاه آدم
بفرمان گشته با شاهان برابر
هوش مصنوعی: رئیس ابن رئیس به نسبت فرزندان آدم و به خاطر فرمانروایی خود، به سطح شاهان رسیده است.
همان رسم تواضع بر گرفته ست
تو مردم دیده ای زین نیکخوتر؟
هوش مصنوعی: همان طور که باید به دیگران احترام گذاشت و متواضع بود، آیا تو افرادی را که این ویژگیهای خوب را دارند دیدهای؟
نداند کبر کرد و زان نداند
که با نیکو خوی او نیست در خور
هوش مصنوعی: او از خودبزرگبینیاش بیخبر است و نمیداند که این رفتار با خوبیهای او سازگار نیست.
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر
هوش مصنوعی: مردمی که به خودبزرگبینی و تکبر دچار است، از هزاران کافر بدتر است.
خداوندان سرایش را بدانند
به از مردم، هوی (؟)این حال بنگر
هوش مصنوعی: خداوندان شعر و ادب را بهتر از مردم عادی بشناسند، حال این وضعیت را مشاهده کن.
گر آنجا در شوی آگاه گردی
مرا گردی بدین گفتار یاور
هوش مصنوعی: اگر آنجا بروی، باخبر خواهی شد و به من کمک خواهی کرد.
سرایش را دری بینی گشاده
به در بر چاکران چون شهد و شکر
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت سخن گفته شده است. به گونهای که اگر کسی به سرایش گوش دهد، مانند این است که در ورودی دنیای شیرینی و دلپذیری قرار گرفته است. این امر به خودی خود نشاندهنده شکوه و جذابیت کلام است که همچون شهد و شکر، دلنشین و خوشایند است.
نه حاجب مر ترا گوید که منشین
نه دربان مر ترا گوید که مگذر
هوش مصنوعی: هیچکس به تو نمیگوید که اینجا ننشینی و هیچکس هم نمیگوید که از اینجا عبور نکن.
اگر خواجه بود یا نه تو در قصر
بباش و آرزوها خواه و خوش خور
هوش مصنوعی: اگر تو در کاخ باشی، مهم نیست که در آنجا چه کسی صاحباختیار است، فقط از آرزوهایت خواستهها کن و خوش بگذران.
سخندانی که بشکافد مثل موی،
سخنگویی که بچکاند مثل زر،
هوش مصنوعی: سخنوری که بتواند کلمات را با دقت و مهارت تحلیل کند و عمیقتر به درون آنها نفوذ کند، مانند کسی که مو را از هم جدا میکند. و در مقابل، سخنوری که بتواند سخن را به شیرینی و لطافت بیان کند، مانند کسی که طلا را ذوب میکند و به شکل جدید در میآورد.
دو چشمش سوی مهمانان خواجه
همی خواهد ز هر کس عذر مهتر
هوش مصنوعی: دو چشم او به دنبال مهمانان است و از هر کس از بزرگان عذرخواهی میکند.
کرا مجهولتر بیند به مجلس
نکوتر دارد از کس های دیگر
هوش مصنوعی: هر کس که در مجلس کمتر شناخته شده باشد، بیشتر مورد توجه و احترام قرار میگیرد و ارج و قربش از دیگران بیشتر است.
چه گویی خانه یی یابی بدینسان
اگر گیتی بپیمایی سراسر
هوش مصنوعی: اگر در دنیا سفر کنی و جاهای مختلف را ببینی، چه میتوانی بگویی که خانهای بهتر از این خانه پیدا میشود؟
همیشه خوان او باشد نهاده
چنان چون خوان ابراهیم آزر
هوش مصنوعی: همیشه مانند سفرهای گسترده باشد، مانند سفره ابراهیم.
چنین رادی چنین آزاده مردی
ندانم بر چه طالع زاد مادر
هوش مصنوعی: این شخص با چنین سعادتی و آزادیاش را نمیدانم مادرش او را به چه سرنوشتی به دنیا آورده است.
من اندر خدمتش تقصیر کردم
درخت خدمت من گشت بی بر
هوش مصنوعی: من در خدمت او کوتاهی کردم و درخت خدمت من بیثمر شد.
خطا کردم ندانم تا چه گویم
مرا عذری بیاد آر، ای برادر!
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم و نمیدانم باید چه بگویم. لطفاً مرا بخوان و به من عذر بده، ای برادر!
اگر گویم بنالیدم بر افتد
که باشد مرد نالان زرد و لاغر
هوش مصنوعی: اگر بگویم که ناله کردهام، ممکن است بگویند که من مردی نالهکننده هستم که زرد و لاغر به نظر میرسد.
ز لاغر فربهی سازد مرا زشت
چه آید فربه از لاغر چه از غر
هوش مصنوعی: از لاغری به چاقی برسد، اما زشت است که چاقی از لاغری به وجود آید و لاغری چه تاثیری بر چاقی دارد.
چو حمد و نه ببازی اندر آیم
بدام اندر شوم همچون کبوتر
هوش مصنوعی: زمانی که ستایش و تحسین کنم، در دام عشق گرفتار میشوم و مانند کبوتر در یک جا بند میشوم.
شوم در خاک غلطم پیش خواجه
بگریم، کج کنم سر پیشش اندر
هوش مصنوعی: در خاک میافتم و بر سرِ خواجه میگریم، سرم را پیش او خم میکنم.
زمانی قصه مسعودی آرم
زمانی قصه پولاد جوهر
هوش مصنوعی: یک زمانی داستان مسعودی را روایت میکنم و در زمانی دیگر داستان پولاد جوهر را بیان میکنم.
مگر دل خوش کند لختی بخندد
گذارد از من این ناخدمتی در
هوش مصنوعی: آیا دل میتواند با کمی خنده خوش شود و از من این آسیب خاص را برطرف کند؟
همیشه شاد و خندان باد و دلشاد
ملک محمود شاه هفت کشور
هوش مصنوعی: ملک محمود، شاه هفت کشور، همیشه شاد و خوشحال باشد و دلش پر از شادی و خوشی باشد.
حاشیه ها
1400/04/16 11:07
هیوا
ندانم بر چه طالع زاد مادر
معنیش چی میشه ؟
1400/04/16 11:07
nabavar
گرامی هیوا! ندانم بر چه طالع زاد مادر: چه سر نوشتی در انتظار او بود
1400/04/20 18:07
هیوا
متشکرم