شمارهٔ ۷ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین
باغ دیبا رخ پرند سلب
لعبگر گشت و لعبهایش عجب
گه دهد آب را زگل خلعت
گاهی از آب لاله را مرکب
گه بهشتی شود پر از حورا
گه سپهری شود پر از کوکب
بیرم سبز بر فکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب
بوستان گشت چون ستبرق سبز
آسمان گشت چون کبود قصب
حسد آید همی ز بس گلها
آسمان را ز بوستان هر شب
آب همرنگ صندل سوده ست
خاک همبوی عنبر اشهب
سبزه گشت از در سماع و شراب
روز گشت از در نشاط و طرب
هر گلی را بشاخ گلبن بر
زند بافیست با هزار شغب
بلبلان گوییا خطیبانند
بر درختان همی کنند خطب
باز بر ما وزید باد شمال
آن شمال خجسته پی مرکب
بوستان شکفته پنداری
دارد از خلعت امیر سلب
میر یوسف برادر سلطان
ناصر علم و دستگیر ادب
جود را عنصرست وقت نشاط
عفو راگوهرست گاه غضب
خشم او برنتابدی دریا
گر برو حلم نیستی اغلب
وقت فخر و شرف سخاوت و جود
به دل و دست او کنند نسب
از کف او چنان هراسد بخل
که تن آسان تندرست از تب
زانکه همرنگ روی دشمن اوست
ننهد در خزانه هیچ ذهب
خواسته بدهد و نخواهد شکر
این صوابست و آن دگر اصوب
ای ترا مردمی شریعت و کیش
ای ترا جود ملت و مذهب
زر چو کاهست و دست راد تو باد
پیشگاه خزانه تو مهب
خلق را برتر از پرستش تو
نیست چیزی پس از پرستش رب
هر که را دستگاه خدمت تست
بس عجب نیست گر بود معجب
با همه مهتران یکیست بکسب
هر که را خدمتت بود مکسب
از پی خدمت مبارک تو
مهتران کهتری کنند طلب
مر ترا معجزاتهای قویست
زیر شمشیر تیز و زیر قصب
روز هیجا که برکشی ز نیام
خنجری چون زبانه یی ز لهب
نشناسد ز بس طپد مریخ
که حمل برج اوست یا عقرب
هر کجا جنگ ساختی بر خون
بتوان راند زورق و زبزب
هر که با تو بجنگ گشت دچار
با ظفر نزد او یکیست هرب
دشمنت هر کجا نگاه کند
یا نهان جای اوست یا مهرب
مسکن دشمن تو بود و بود
هر زمینی کز او نروید حب
ای بآزادگی و نیکخویی
نه عجم چون تو دیده و نه عرب
آنچه تو کرده ای به اندک سال
اندر اخبار خوانده نیست وهب
بازگیری بتیغ روز شکار
کرگ را شاخ و شیر را مخلب
باز کردی بتیغ وقت شکار
پیل را ناب و استخوان و عصب
جز تو نگرفت کر گرا بکمند
ای ترا میر کرگ گیر لقب
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب
کشتن شیر شرزه تبت
چشم زخم تو شاه بود سبب
تا بود سیستان برابر بست
تابود کش برابر نخشب
تا ببحر اندرست وال و نهنگ
تا بگردون برست رأس و ذنب
شادمانه زی و تن آسان باش
بعدو باز دار رنج و تعب
سال امسال تو ز پار اجود
روز امروز تو ز دی اطیب
می ستان از کف بتان چگل
لاله رخسار و یاسمین غبغب
آنکه زلفش چو خوشه عنبست
لبش از رنگ همچو آب عنب
دایم از مطربان خویش ببزم
غزل شاعران خویش طلب
شاعرانت چو رودکی و شهید
مطربانت چو سرکش و سرکب
شمارهٔ ۶ - در مدح امیرابویعقوب یوسف بن سبکتگین گوید: چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خوابشمارهٔ ۸ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود: روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باغ دیبا رخ پرند سلب
لعبگر گشت و لعبهایش عجب
هوش مصنوعی: باغی که با زیبایی و زرق و برق خود جلب توجه میکند، چهرهای جذاب و دلربا دارد و جلوههای دلپذیری که در آن دیده میشود، حقیقتاً شگفتانگیز است.
گه دهد آب را زگل خلعت
گاهی از آب لاله را مرکب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، آب به گل جامهای میدهد و گاهی دیگر، آب رنگ لاله را برای رنگ کردن مرکب استفاده میکند.
گه بهشتی شود پر از حورا
گه سپهری شود پر از کوکب
هوش مصنوعی: گاه بهشتی پر از حورنین میشود و گاه آسمانی پر از ستاره.
بیرم سبز بر فکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب
هوش مصنوعی: درختی سبز و سرسبز به قدری بلند شده که شاخههایش در آسمان گسترده شده و پر از برگ و میوه است.
بوستان گشت چون ستبرق سبز
آسمان گشت چون کبود قصب
هوش مصنوعی: باغ به رنگ سبز زنده درآمد و آسمان به رنگی آبی و عمیق تبدیل شد.
حسد آید همی ز بس گلها
آسمان را ز بوستان هر شب
هوش مصنوعی: حسد از زیبایی و عطری که گلها به آسمان میدهند، به وجود میآید، چون هر شب با بوی خوش خود آسمان را پر میکنند.
آب همرنگ صندل سوده ست
خاک همبوی عنبر اشهب
هوش مصنوعی: آب به رنگ صندل و خاک عطر خوشی مانند عنبر دارد.
سبزه گشت از در سماع و شراب
روز گشت از در نشاط و طرب
هوش مصنوعی: سبزه به خاطر شادی و سماع به وجود آمده و روز به خاطر نشاط و خوشی پدید آمده است.
هر گلی را بشاخ گلبن بر
زند بافیست با هزار شغب
هوش مصنوعی: هر گلی که بر شاخه درخت گلها میروید، نشانهای از تلاش و زحمت زیادی در پس خود دارد و این کار ممکن است همراه با دردسرها و مشکلاتی باشد.
بلبلان گوییا خطیبانند
بر درختان همی کنند خطب
هوش مصنوعی: بلبلان گویی درختان را به سخن میآورند و بر روی آنها داستانگویی میکنند.
باز بر ما وزید باد شمال
آن شمال خجسته پی مرکب
هوش مصنوعی: باد شمال دوباره بر ما وزیده و این باد خوشایند همراهمان است.
بوستان شکفته پنداری
دارد از خلعت امیر سلب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که باغی پرگل و زیبا حالتی شبیه به لباس و زیورآلات یک فرمانروا داشته باشد که از او گرفته شده است.
میر یوسف برادر سلطان
ناصر علم و دستگیر ادب
هوش مصنوعی: میر یوسف یکی از افراد مهم و با نفوذ در دربار سلطان ناصر بود و به خاطر دانش و ادب خود شناخته میشد. او برادر این سلطان بود و در ترویج فرهنگ و علم نقش بسزایی داشت.
جود را عنصرست وقت نشاط
عفو راگوهرست گاه غضب
هوش مصنوعی: در زمانهای شادی، بخشش ویژگی اصلی است و در لحظات خشم، خصلتهای دیگر خود را نشان میدهد.
خشم او برنتابدی دریا
گر برو حلم نیستی اغلب
هوش مصنوعی: اگر نتوانی خشم او را تحمل کنی، مانند دریا که در برابر طوفان آرام نمیماند، بدان که اغلب در او صبوری و بزرگواری وجود ندارد.
وقت فخر و شرف سخاوت و جود
به دل و دست او کنند نسب
هوش مصنوعی: زمانی که به افتخار و مقام اشاره میشود، سخاوت و دست generosity او باعث میشود که به نسل و ریشهاش اعتبار ببخشند.
از کف او چنان هراسد بخل
که تن آسان تندرست از تب
هوش مصنوعی: او چنان از بخل میترسد که حتی کسی که به راحتی زندگی میکند و از سلامتی برخوردار است، از تب میهراسد.
زانکه همرنگ روی دشمن اوست
ننهد در خزانه هیچ ذهب
هوش مصنوعی: چون رنگ دشمن او را گرفته و به او شبیه شده، هیچ طلا و ثروتی را در خزانه خود نمیگذارد.
خواسته بدهد و نخواهد شکر
این صوابست و آن دگر اصوب
هوش مصنوعی: اگر کسی چیزی بخواهد و در عین حال نخواهد، این درست و معقول است، و آنچه به شکل دیگری طلب میشود، نیز قابل قبول است.
ای ترا مردمی شریعت و کیش
ای ترا جود ملت و مذهب
هوش مصنوعی: تو نمایندهای از فرهنگ و مذهب، تو نماد بخشندگی ملت و آئین هستی.
زر چو کاهست و دست راد تو باد
پیشگاه خزانه تو مهب
هوش مصنوعی: طلای تو مانند کاه است و دست توانمند تو باید در پیشگاه خزینهات دراز شود.
خلق را برتر از پرستش تو
نیست چیزی پس از پرستش رب
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیا بالاتر از پرستش تو وجود ندارد، پس از خداوند.
هر که را دستگاه خدمت تست
بس عجب نیست گر بود معجب
هوش مصنوعی: هر کسی که مشغول خدمت و کار است، جای تعجب نیست اگر از علاوه بر این، متعجب هم باشد.
با همه مهتران یکیست بکسب
هر که را خدمتت بود مکسب
هوش مصنوعی: هر کس که در خدمت تو باشد، در کسب و کار و تلاش به اندازه همه بزرگان و مهتران ارزش دارد.
از پی خدمت مبارک تو
مهتران کهتری کنند طلب
هوش مصنوعی: مردم با کمال میل و احترام، خدمت تو را برتر از خود میدانند و برای جلب رضایت تو تلاش میکنند.
مر ترا معجزاتهای قویست
زیر شمشیر تیز و زیر قصب
هوش مصنوعی: تو دارای قدرتهای شگفتانگیزی هستی، حتی زیر فشار شدید و در مواجهه با سختیها.
روز هیجا که برکشی ز نیام
خنجری چون زبانه یی ز لهب
هوش مصنوعی: روزی که شمشیری را از نیام بیرون میکشی، چون شعلهای از آتش به زبان در میآید.
نشناسد ز بس طپد مریخ
که حمل برج اوست یا عقرب
هوش مصنوعی: به خاطر شدت تلاش و کوشش، دیگر هیچ چیزی را نمیشناسد، حتی اگر موقعیت مهمی مثل برج حمل یا عقرب را داشته باشد.
هر کجا جنگ ساختی بر خون
بتوان راند زورق و زبزب
هوش مصنوعی: هر جا که جنگ و درگیری برقرار باشد، میتوان بر روی خون و رنج دیگران پیش رفت و بهرهبرداری کرد.
هر که با تو بجنگ گشت دچار
با ظفر نزد او یکیست هرب
هوش مصنوعی: هرکس که با تو به نبرد میپردازد، در نهایت دچار شکست میشود. پیروزی در نزد او، همچون یک قسمت از شکستش است.
دشمنت هر کجا نگاه کند
یا نهان جای اوست یا مهرب
هوش مصنوعی: دشمن تو هر کجا که نگاه کند، یا در پنهانی است یا در جایی که با محبت یادش میشود.
مسکن دشمن تو بود و بود
هر زمینی کز او نروید حب
هوش مصنوعی: دشمن تو در جایی زندگی میکند که هیچ محبتی از آنجا رشد نمیکند و هیچ زمینی برای او محبت نمیآورد.
ای بآزادگی و نیکخویی
نه عجم چون تو دیده و نه عرب
هوش مصنوعی: ای آزاد و نیکخوی، نه فارسیزبان مثل تو دیدهام و نه عربزبان.
آنچه تو کرده ای به اندک سال
اندر اخبار خوانده نیست وهب
هوش مصنوعی: هر آنچه تو در این مدت کوتاه انجام دادهای، هنوز در گزارشها و اخبار ثبت نشده است.
بازگیری بتیغ روز شکار
کرگ را شاخ و شیر را مخلب
هوش مصنوعی: در روز شکار، ضربات تند و قاطع را به کرگدن بزن و جلوی شیر را با دقت و مهارت بگیر.
باز کردی بتیغ وقت شکار
پیل را ناب و استخوان و عصب
هوش مصنوعی: تو با قدرت و مهارت خود، وقتی که زمان شکار میرسد، به شکار یک فیل دست میزنی و با دقت و جذابیت، آن را به چنگ میآوری. در این فرآیند، تمام جزئیات، از استخوانها و عصبهای حیوان، مورد توجه و دقت تو قرار میگیرد.
جز تو نگرفت کر گرا بکمند
ای ترا میر کرگ گیر لقب
هوش مصنوعی: تو را غیر از خودت هیچکس نخواهد گرفت، چون تو در میدان قدرت، صاحبنام و معتبر هستی.
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب
هوش مصنوعی: بسیار افرادی که زیر ضربات تو به زمین افتادند، مانند کسی که پشتش خمیده است.
کشتن شیر شرزه تبت
چشم زخم تو شاه بود سبب
هوش مصنوعی: کشتن شیر وحشی تبت به دلیل چشم زخم تو بود، ای شاه.
تا بود سیستان برابر بست
تابود کش برابر نخشب
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرزمین سیستان وجود داشته باشد، اگر کسی برابر با او ایستاده باشد، حتی اگر درخت نباشد، دیوار و حصار او که به نوعی نماد قدرت و زیبایی است، حفظ خواهد شد.
تا ببحر اندرست وال و نهنگ
تا بگردون برست رأس و ذنب
هوش مصنوعی: هر چیزی در این جهان تا جایی که به عمق و وسعت خود میرسد، میتواند بزرگ و برجسته باشد؛ همانطور که وال و نهنگ در دریاهای عمیق وجود دارند و ستارهها و سیارات در آسمان به اوجهای بلند میرسند.
شادمانه زی و تن آسان باش
بعدو باز دار رنج و تعب
هوش مصنوعی: شاد زندگی کن و آسان بگیر، بعداً رنج و زحمت را فراموش کن.
سال امسال تو ز پار اجود
روز امروز تو ز دی اطیب
هوش مصنوعی: سال جاری تو بهتر از سال گذشته است و روز امروز تو نسبت به دیروز خوشایندتر و دلپذیرتر است.
می ستان از کف بتان چگل
لاله رخسار و یاسمین غبغب
هوش مصنوعی: از دستان زیبا و ظریف عشق، به زیباییهای لاله و یاسمن دست پیدا کن.
آنکه زلفش چو خوشه عنبست
لبش از رنگ همچو آب عنب
هوش مصنوعی: کسی که موهایش مانند خوشههای انگور است و لبهایش رنگی مشابه آب انگور دارد.
دایم از مطربان خویش ببزم
غزل شاعران خویش طلب
هوش مصنوعی: همیشه از هنرمندان خود لذت ببر و اشعار شاعران خود را طلب کن.
شاعرانت چو رودکی و شهید
مطربانت چو سرکش و سرکب
هوش مصنوعی: شاعران تو مانند رودکی هستند و مطربان تو همچون کسانی هستند که سرکش و پرشورند.
حاشیه ها
1394/08/19 13:11
مرید
سلام. می خواستم بدونم وزن این شعر فاعلاتن مفاعلن فعلن نیست؟
1395/10/03 02:01
سلام ، در این شعر بسیار زیبا ، یک اشتباه تایپی وجود داره :
سبزه گشت از در سماع و شراب
روز گشت از در نشاط و طرب
واژه ی "ازدر" باید روی هم نوشته بشه ، "ازدر" به معنای درخو و لایق هست :
ازدر /'azdare/
معنی
1. درخورِ؛ سزاوارِ؛ شایستۀ: ◻︎ زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت / هر چند نباشد برِ او ازدرِ زنهار (فرخی: 89).
2. (صفت) شایسته؛ سزاوار: ◻︎ خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود / همه در آرزوی جنگ و جنگ را ازدر (فرخی: 71).
فرهنگ فارسی عمید
1401/03/05 00:06
محمدرضا جراح زاده
ابیات شماره ۶ و ۷ تکراری نوشته شده