برگردان به زبان ساده
دی ز لشکرگه آمد آن دلبر
صد ره سبز باز کرد از بر
هوش مصنوعی: دیروز، آن معشوق از میان لشکر به سوی ما آمد و بار دیگر راههای سبز و پر امید را برای ما گشود.
راست گفتی برآمد اندر باغ
سوسنی از میان سیسنبر
هوش مصنوعی: درست گفتی که گل سوسنی از میان گیاهان کوچک و بیارزش در باغ روییده است.
گرد لشکر فرو فشاند همی
زان سمن بوی زلف لاله سپر
هوش مصنوعی: بوی خوش گل نرگس در میان لشکر به قدری قوی است که سپر را به زمین میاندازد.
راست گفتی که بر گذرگه باد
نافهها را همی گشاید سر
هوش مصنوعی: درست گفتی که باد میتواند در گذرگاهها نافهها را بگشاید و آزاد کند.
باد، زلف سیاه او برداشت
تاب او باز کرد یک ز دگر
هوش مصنوعی: باد زلفهای سیاه او را به هم ریخت و نیروی او را آزاد کرد.
راست گفتی ز مشک بر کافور
لعبتانند گشته بازیگر
هوش مصنوعی: تو راست گفتی که بوی مشک، بازی را به یاد میآورد و این معشوقان همچون بازیگران شدهاند.
چون مرا دید پیش من بگریخت
آن، سرا پای سیم ساده پسر
هوش مصنوعی: وقتی آن پسر را دیدم، به سرعت از پیش من فرار کرد؛ او تماماً به زیبایی و ظرافت آراسته بود.
راست گفتی یکی شکاری بود
پیش یوز امیر شیر شکر
هوش مصنوعی: راست گفتی، یک شکارچی در برابر یوزی بود که امیر شیر شکر را به همراه داشت.
میر ابواحمد آنکه حشر نمود
مر ددان را به صیدگاه اندر
هوش مصنوعی: میر ابواحمد کسی است که ددان را در محل شکار گرد هم آورد.
راست گفتی که صیدگاهش بود
اندر آن روز نایب محشر
هوش مصنوعی: درست گفتی که دامگاهش در آن روز، نمایندهی قیامت بود.
به کمرهای کوه، مردان تاخت
تا بتازند رنگ را ز کمر
هوش مصنوعی: در لابهلای کوهها، مردان در دور و بر هم میرقصند و میکوشند تا زیبایی و رنگ را از آنچه در دل کوهها نهفته است، بیرون بکشند.
راست گفتی که رنگ تازان را
اندر آن تاختن برآمد پر
هوش مصنوعی: درست گفتی که وقتی رنگها در حال تغییر و تازگی هستند، در حین حرکت و تازش، جلوهای شگرف و زیبا پیدا میکنند.
بانگ برخاست از چپ و از راست
کوه لرزید و گشت زیر و زبر
هوش مصنوعی: صدایی بلند از دو سو به گوش رسید که باعث شد کوه به لرزه درآید و همه چیز به هم بریزد.
راست گفتی به هم همی شکنند
سنگ خارا به صد هزار تبر
هوش مصنوعی: تو به درستی میگویی که سنگ محکم و سخت هم به راحتی با صدها تبر شکسته میشود.
تازیان اندر آمدند ز کوه
رنگ و جز رنگ بیکرانه و مر
هوش مصنوعی: عربها از کوهها به تازگی آمدهاند و تنها رنگ و تنوعی که دارند، رنگی بینهایت است.
راست گفتی وصیفتانندی
روی داده سوی وصیفت خر
هوش مصنوعی: تو درست گفتی و این رویداد زشت به سوی تو برمیگردد.
حلقهای ساخت پادشاه جهان
گرد ایشان ز لعبتان خزر
هوش مصنوعی: پادشاه جهان حلقهای را به دور خود ایجاد کرد، که این حلقه از سرگرمیها و بازیهای دختران خزر درست شده بود.
راست گفتی که دشت باغی گشت
گرد او سرو رُست سر تا سر
هوش مصنوعی: درست گفتی که دشت مانند باغی در اطراف او تبدیل شده و درختان سرسبز مشغول رشد هستند.
همه گمگشتگان همی گشتند
اندر آن دشت عاجز و مضطر
هوش مصنوعی: همه افرادی که گم شده بودند، در آن دشت در حال گشت و گذار بودند و درمانده و ناتوان به نظر میرسیدند.
راست گفتی هزیمتی سپهند
خسته و جسته و فکنده سپر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو واقعاً حقایق را بیان کردی، در حالی که سربازانی که خسته و پراکنده شدهاند، دیگر نمیتوانند به خوبی از خود دفاع کنند و سپر خود را رها کردهاند.
پیش خسرو، بتان آهو چشم
یک به یک را بدوختند جگر
هوش مصنوعی: در حضور خسرو، معشوقهها که چشمانشان مانند آهوست، یکبهیک دل او را تسخیر کردند.
راست گفتی مخالفان بودند
پیش گردنکشان این لشکر
هوش مصنوعی: توافق داشتی، که مخالفان در برابر گردنکشان این سپاه ایستاده بودند.
هر که را میر خسته کرد به تیر
زان جهان نزد او رسید خبر
هوش مصنوعی: هر کسی که تیر غم و اندوه او را خسته کرده باشد، از آن دنیا پیامی به او میرسد.
راست گفتی که تیر شاه گشاد
زین جهان سوی آن جهان ره و در
هوش مصنوعی: سخن تو درست است که تیر به سمت هدفی در دنیای دیگر پرتاب میشود و راهی برای رسیدن به آنجا وجود دارد.
وز دگر سو درآمدند به کار
شرزه یوزان چو شیر شرزه نر
هوش مصنوعی: از سوی دیگر، یوزهایی که به شدت آماده و قوی بودند، به میدان آمدند، مانند شیر نر که در اوج قدرت و شجاعتش قرار دارد.
راست گفتی مبارزان بودند
هر یکی جوشنی سیاه به بر
هوش مصنوعی: تویی که درست گفتی، جنگجویان در هر مکانی با لباسهای سیاه حاضر بودند.
رنج نادیده کامکار شدند
هر یکی بر یکی به نیک اختر
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی خود مشکلات و دردسرهای ناشناختهای را تجربه کرده است، به نوعی به موفقیت و خوشبختی رسیده و ستاره نیکویی در زندگیاش درخشیده است.
راست گفتی که عاشقانندی
نیکوان را گرفته اندر بر
هوش مصنوعی: تو راست میگویی که عاشقها نیکوکاران را در آغوش گرفتهاند.
همه هامون ز خون ایشان گشت
لعل چون روی آن بت دلبر
هوش مصنوعی: همه دشتها و زمینها به خاطر خون آنها مثل لعل و درخشان شدهاند، مانند چهره آن معشوق دلربا.
راست گفتی به فر دولت میر
سنگ آن دشت گشت سرخ گهر
هوش مصنوعی: درست گفتی، ولایت تو حکومت میکند و آن دشت با وجود تو به مانند گوهری سرخ درخشیده است.
پس بفرمود شاه تا همه را
گرد کردند پیش او یکسر
هوش مصنوعی: پس شاه دستور داد که همه را جمع کنند تا مقابل او حاضر شوند.
راست گفتی سپاه دارا بود
کشته پیش مصاف اسکندر
هوش مصنوعی: واقعاً گفتی که سپاه داری، در برابر رویارویی با اسکندر، کشتههای زیادی داشته است.
بنهادندشان قطار قطار
گُرُهی مهتر و صفی کهتر
هوش مصنوعی: آنها گروه گروه موانع و مشکلات را قرار دادند، عدهای برجسته و بزرگتر و گروهی دیگر در صفهای پایینتر.
راست گفتی که خفته مستانند
جامههاشان ز لعل سهیکی تر
هوش مصنوعی: تو درست گفتی که خواباند. لباسهایشان از زرق و برق رنگ لعل زیباتر است.
چون ملکشان بدید، از آن سه یکی
به حشم داد و مابقی به حشر
هوش مصنوعی: زمانی که آن پادشاه (ملک) را دیدند، از میان سه نفر یکی را به همراهی خود انتخاب کرد و دو نفر دیگر را به جمع خود دعوت کرد.
راست گفتی ز بهر ایشان بود
آن شکار شگفت شاه مگر
هوش مصنوعی: تو درست گفتی که آن شکار شگفتانگیز شاه برای آنها بود.
شادمان روی سوی خیمه نهاد
آن شه خوب روی نیک سیر
هوش مصنوعی: شه خوبروی نیکسیر با خوشحالی به سمت خیمه حرکت کرد.
راست گفتی نبرده حیدر بود
بازگشته به نصرت از خیبر
هوش مصنوعی: حیدر (علی) در نبرد خیبر به درستی به یاری و پشتیبانی بازگشته است.
شاد باد آن سوار سرخ قبای
که همی آن شکار برد به سر
هوش مصنوعی: خوشحال باشید از آن سواری که لباس قرمز بر تن دارد و شکار را به پیروزی به اتمام میرساند.
راست گفتی که آفتابستی
به جهان گسترانده تابش و فر
هوش مصنوعی: راست میگویی که تو مانند آفتاب هستی که نور و گرما را در جهان پخش کردهای.