گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح امیر محمدبن محمود بن سبکتگین

دوست دارم کودک سیمین‌برِ بیجاده لب
هر کجا زیشان یکی بینی مرا آنجا طلب
خاصه با روی سپید و پاک چون تابنده روز
خاصه با موی سیاه و تیره چون تاریک شب
هر که را زینگونه باشد ماهرویی مشکموی
نیست معذور، ار بیاساید زمانی از طرب
تا ستاده ست از دو چشمش بر نباید داشت چشم
تا نشسته ست از دو لعلش بر نشاید داشت لب
گر مرا زین کودک بت روی دادستی خدای
بر لب او بوسه ها میدادمی دادن عجب
ای خوشا زین پیشتر کاندر سرایم زین صفت
کودکان بودند سیمین سینه و زرین سلب
با سرینهای سپید و گرد چون تل سمن
با میانهای نزار و زار چون تار قصب
از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وز دلاویزی و خوبی چون ترانه بوطلب
گر تهی شد زین بتان اکنون سرایم باک نیست
دل پرست از آفرین خسرو خسرونسب
پادشه زاده محمد خسرو پیروز بخت
سر فراز تاجداران عجم و آن عرب
خسروان را گر نسب نیکوترین چیزی بود
هم نسب دارد ملک زاده بملک و هم حسب
ای قرین آورده اندر فضل بر خوی ملک
ای هزینه کرده ملک و مال برنام و نسب
پیش از این هر شاهی و هر خسروی فرزند را
از پی فرهنگ شاگرد فلان کردی لقب
بهمن آنگه روستم را چند گه شاگرد شد
تا خصالش بیخلل گشت و فعالش منتخب
همچنان کیخسرو واسفندیار گرد را
رستم دستان همی آموخت فرهنگ و ادب
تو هم از خردی بدانستی همه فرهنگها
ناکشیده ذل شاگردی ونادیده تعب
تو دلی داری چو دریا و کفی داری چو ابر
زان همی پاشی جواهر، زین همی باری ذهب
در هنر شاگرد خویشی چون نکوتر بنگری
فضلهای خویشتن را هم تو بودستی سبب
هم خداوند سخایی هم خداوند سخن
هم خداوند حسامی هم خداوند حسب
جز ملک محمود را، هر خسروی را خسروی
هیچ خسرو رانیاید زین که من گفتم غضب
پادشاهی چون تویی از پادشاهان جهان
پادشاهی را به تست ای پادشه زاده نسب
فر شاهی چون تو داری لاجرم شاهی توراست
من چه دانم کردن ار پیداستی خار از رطب
عامل بصره بنام تو همی خواهد خراج
خاطب بغداد بر نامت همی خواند خطب
گرت فرمان آید از سلطان که خالی کن عراق
گردن گردنکشانرا نرم گردان چون عصب
نامه فتح تو از شام آید و دیگر ز مصر
منزلی زان تو حلوان باشد و دیگر حلب
خانه بی طاعتان از تیغ تو گردد خراب
گنجهای مغربی از دست تو گردد خرب
ور بر این سوی دگر فرمان دهد شمشیر تو
فرد گرداند ز خانان تا که چین از فرب
همچنان چون طبع تو بر راد مردی شیفته است
تیغ تو بر کشتن و خون ریختن دارد سغب
اندر آن صحرا که شیران دو لشکر صف کشند
و آسمان از بر همی خواند برایشان «اقترب »
چشمه روشن نبیند دیده از گرد سپاه
بانگ تندر نشنود گوش از غو کوس و چلب
گشته از تیر خدنگ اندر کف مردان بجنگ
درقها چون کاغذ آماج سلطان پر ثقب
سیل خون اندر میانشان رفته و برخاسته
بر سر خون همچنان بیجاده گنبدهاحبب
تیغها چون ارغوان و رویها چون شنبلید
آن ز خون خلق و این از بیم تاراج و نهب
چون همای رایت تو روی بنماید ز دور
زان دو لشکر در زمان بنشیند آشوب و شغب
نامجویانشان بجای نام بپسندند ننگ
پیشدستانشان همی پیشی کنند اندر هرب
رزمگه زیشان چنان گردد که پنداری بود
هیبت تو باد و ایشان کاه و آن صحرا خشب
جامه نادوخته پوشد هم از روز نخست
هر کسی کو را گرفت از هیبت تیغ تو تب
ای محمد سیرت و نامت محمد هر که او
از محمد بازگردد بازگشت از دین رب
دشمنان تو شریک دشمنان ایزدند
بر تو یک یک راز گیتی بر گرفتن «قدوجب»
از قیاس نام تو مر بدسگالان ترا
گاه بوجهل لعین خوانیم و گاهی بولهب
گرد بوجهل آنکسی گردد که نندیشد ز جهل
بولهب را بر خود آن خواند که بپسندد لهب
گر کسی گوید: من و تو، آسمان گوید بدو
تو چو او باشی، اگر باشد روا که همچو حب
من یقین دانم همی گرچه رجب را فضلهاست
یکشب از ماه مبارک به که سی روز از رجب
ای تمامی طالع سعد تو ناکرده پدید
دشمنانت چون ستاره بر فلک زیر ذنب
زانکه زین پس تو بزخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب
بدسگال تو زه پیراهن از بیم مسد
باز نشناسد همی در گردن خویش از کنب
تا چو بنویسی بصورت هر یکی چون هم بوند
شیر و شیر و دیر و دیر و زیر و زیر و حب و حب
تا نسازد کامل اندر دایره با منسرح
تا نباشد وافر اندر دایره با مقتضب
شادمان باش ای کریم و در کریمی بی ریا
پادشا باش ای جواد و در جوادی بی ریب
دشمنان و حاسدان و بدسگالان ترا
مرگ اندر بیکسی و زندگانی در تعب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوست دارم کودک سیمین‌برِ بیجاده لب
هر کجا زیشان یکی بینی مرا آنجا طلب
هوش مصنوعی: من دوست دارم کودکی زیبا و بی‌راهه را که در هرجا با اوهست می‌توان مرا پیدا کرد.
خاصه با روی سپید و پاک چون تابنده روز
خاصه با موی سیاه و تیره چون تاریک شب
هوش مصنوعی: به ویژه زمانی که چهره‌اش نورانی و خالص است مانند روشنایی روز و همچنین وقتی که موی سیاهش تاریک و مانند شب است.
هر که را زینگونه باشد ماهرویی مشکموی
نیست معذور، ار بیاساید زمانی از طرب
هوش مصنوعی: هر کسی که با زیبایی و جذابیت خاصی روبرو باشد، نباید مورد سرزنش قرار گیرد اگر که زمانی از شادی و خوشی دور بماند.
تا ستاده ست از دو چشمش بر نباید داشت چشم
تا نشسته ست از دو لعلش بر نشاید داشت لب
هوش مصنوعی: تا زمانی که از چشمانش اشک بریزد، نباید به آنها خیره شد. و وقتی از لبانش بوی خوش برمی‌خیزد، نباید به آنها نزدیک شد.
گر مرا زین کودک بت روی دادستی خدای
بر لب او بوسه ها میدادمی دادن عجب
هوش مصنوعی: اگر این کودک زیبا به من روی می‌آورد، خداوند برای او بوسه‌ها می‌فرستاد. من هم با تعجب این ماجرا را می‌دیدم.
ای خوشا زین پیشتر کاندر سرایم زین صفت
کودکان بودند سیمین سینه و زرین سلب
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که قبل از این، در خانه‌ام، بچه‌هایی با دل‌های نقره‌ای و سینه‌های طلایی بودند.
با سرینهای سپید و گرد چون تل سمن
با میانهای نزار و زار چون تار قصب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ظرافت زنانه می‌پردازد. در آن، به زیبایی موها و سرین‌های سفید و خوش فرم اشاره شده که مانند تلی از سمن است و همچنین به نازکی و لطافت اعضای بدن که شبیه به تارهای نی توصیف می‌شود. این توصیف‌ها به نمادپردازی از زنانگی و جذابیت می‌انجامد.
از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وز دلاویزی و خوبی چون ترانه بوطلب
هوش مصنوعی: از زیبایی و شیرینی احساسات مانند غزل‌های عاشقانه شهید و از دلنشینی و لطافت مانند ترانه‌ای دل‌فریب.
گر تهی شد زین بتان اکنون سرایم باک نیست
دل پرست از آفرین خسرو خسرونسب
هوش مصنوعی: اگر این خانه از این بت‌ها خالی شود، نگران نیستم زیرا دل من پر از محبت و ستایش است.
پادشه زاده محمد خسرو پیروز بخت
سر فراز تاجداران عجم و آن عرب
هوش مصنوعی: محمد، پادشاهی است که سرنوشتش خوش و موفق است و او از نسل پادشاهان و تاج‌داران ایرانی و عرب به شمار می‌آید.
خسروان را گر نسب نیکوترین چیزی بود
هم نسب دارد ملک زاده بملک و هم حسب
هوش مصنوعی: اگر پادشاهان از نسب خوب برخوردار باشند، باید بدانند که ملک‌زاده‌ها هم از لحاظ نسب و هم از نظر خانواده و هم‌نسبی با پادشاهان در ارتباط هستند.
ای قرین آورده اندر فضل بر خوی ملک
ای هزینه کرده ملک و مال برنام و نسب
هوش مصنوعی: ای دوست، تو که از نظر فضل و خوبی به مقام بالایی رسیده‌ای، باید بدانیم که چه ارزشمندی از مال و ثروت و خانواده داریم که برای ما باقی مانده است.
پیش از این هر شاهی و هر خسروی فرزند را
از پی فرهنگ شاگرد فلان کردی لقب
هوش مصنوعی: قبل از این، هر پادشاه و حاکمی فرزندش را به دنبال آموختن دانش و فرهنگ فرستاده و او را تحت تعلیم شخص خاصی قرار می‌داد.
بهمن آنگه روستم را چند گه شاگرد شد
تا خصالش بیخلل گشت و فعالش منتخب
هوش مصنوعی: بهمن به من یاد داد که چند بار به شاگردی بروم تا صفات خوب من بدون نقص شود و کارهایم انتخابی و برجسته گردد.
همچنان کیخسرو واسفندیار گرد را
رستم دستان همی آموخت فرهنگ و ادب
هوش مصنوعی: رستم دستان به کیخسرو و اسفندیار، هنر و دانش را آموزش می‌دهد.
تو هم از خردی بدانستی همه فرهنگها
ناکشیده ذل شاگردی ونادیده تعب
هوش مصنوعی: تو نیز از کوچکی فهمیدی که همه فرهنگ‌ها در سایه‌ی تسلیم و نادانی شکل می‌گیرند.
تو دلی داری چو دریا و کفی داری چو ابر
زان همی پاشی جواهر، زین همی باری ذهب
هوش مصنوعی: تو دلی وسیع و عمیق مانند دریا داری و وجودت مانند ابریست که از خود باران می‌بارد. به همین دلیل، از دل و وجودت جواهرات و طلاها به دیگران می‌بخشی.
در هنر شاگرد خویشی چون نکوتر بنگری
فضلهای خویشتن را هم تو بودستی سبب
هوش مصنوعی: اگر در هنر با دقت و دلسوزی بیشتری نگاه کنی، می‌توانی ببینی که علل و دلایل موفقیت‌هایت به خودت مربوط می‌شود.
هم خداوند سخایی هم خداوند سخن
هم خداوند حسامی هم خداوند حسب
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های متفاوت خداوند اشاره دارد. خداوند نه تنها بخشنده و سخاوتمند است، بلکه او در کلامش نیز تاثیرگذار و بیانگر است. به علاوه، خداوند در قضاوت و انصاف نیز نقشی مهم دارد و در نهایت، او دارای صفاتی نیکو و شایسته است که هر کدام او را به نوعی در نظر بندگانش بزرگ می‌کند.
جز ملک محمود را، هر خسروی را خسروی
هیچ خسرو رانیاید زین که من گفتم غضب
هوش مصنوعی: جز پادشاه محمود، هیچ پادشاه دیگری به حقیقیّت پادشاهی نخواهد رسید، زیرا من سخنانی بر افرازنده را گفته‌ام.
پادشاهی چون تویی از پادشاهان جهان
پادشاهی را به تست ای پادشه زاده نسب
هوش مصنوعی: از میان تمام پادشاهان جهان، سلطنت تو بهترین و برترین است، زیرا تو از نسل پادشاهان به دنیا آمده‌ای.
فر شاهی چون تو داری لاجرم شاهی توراست
من چه دانم کردن ار پیداستی خار از رطب
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم به درستی وضعیت را درباره تو بگویم، چون تو پادشاهی و شاهی به تو تعلق دارد؛ من چه می‌دانم اگر خار را از رطب جدا کنند، نتیجه چه خواهد شد.
عامل بصره بنام تو همی خواهد خراج
خاطب بغداد بر نامت همی خواند خطب
هوش مصنوعی: عامل بصره به نام تو، مالیات را می‌خواهد و کسی در بغداد، به نام تو، خطبه‌ای می‌خواند.
گرت فرمان آید از سلطان که خالی کن عراق
گردن گردنکشانرا نرم گردان چون عصب
هوش مصنوعی: اگر از سلطان فرمان بیابی که عراق را از گردنکش‌ها خالی کنی، بایست که مانند عصب، کار را به آرامی و نرمش انجام دهی.
نامه فتح تو از شام آید و دیگر ز مصر
منزلی زان تو حلوان باشد و دیگر حلب
هوش مصنوعی: نامه پیروزی تو از شام خواهد رسید و دیگر از مصر، جایی از آن تو به نام حلوان خواهد بود و جایی دیگر حلب.
خانه بی طاعتان از تیغ تو گردد خراب
گنجهای مغربی از دست تو گردد خرب
هوش مصنوعی: خانه‌ای که در آن اطاعت نباشد، با تیزی شمشیر تو ویران می‌شود. گنجینه‌های مغرب هم به واسطه تو از دست می‌رود.
ور بر این سوی دگر فرمان دهد شمشیر تو
فرد گرداند ز خانان تا که چین از فرب
هوش مصنوعی: اگر بر این سمت دیگر، شمشیر تو فرمان دهد، نسل‌ها و خانواده‌ها را از میان می‌برد و چین را به تباهی می‌کشاند.
همچنان چون طبع تو بر راد مردی شیفته است
تیغ تو بر کشتن و خون ریختن دارد سغب
هوش مصنوعی: مثل اینکه طبیعت تو به مردان شجاع علاقه‌مند است، تیغ تو هم برای کشتن و ریختن خون آماده است.
اندر آن صحرا که شیران دو لشکر صف کشند
و آسمان از بر همی خواند برایشان «اقترب »
هوش مصنوعی: در آن بیابانی که لشکر شیران با قدرت و عظمت صف‌آرایی کرده‌اند و آسمان به نشانه تأیید، برای آنها ندا می‌دهد که نزدیک‌تر بیایید.
چشمه روشن نبیند دیده از گرد سپاه
بانگ تندر نشنود گوش از غو کوس و چلب
هوش مصنوعی: چشم‌ها از نور چشمه بی‌خبرند، و گوش‌ها صدای رعد و برق را از همهمه‌ی جنگ و طبل نمی‌شنوند.
گشته از تیر خدنگ اندر کف مردان بجنگ
درقها چون کاغذ آماج سلطان پر ثقب
هوش مصنوعی: تیرهای دشمن در دست سربازان به شدت آسیب‌زا هستند و به راحتی می‌توانند مانند کاغذی که در چنگ سلطانی پر از سوراخ باشد، آدم‌ها را هدف قرار دهند.
سیل خون اندر میانشان رفته و برخاسته
بر سر خون همچنان بیجاده گنبدهاحبب
هوش مصنوعی: در میان آن‌ها سیلابی از خون جاری شده و بر روی آن خون‌ها، گنبدهای بلندی به‌طور نامنظم و بی‌راهنما ایستاده‌اند.
تیغها چون ارغوان و رویها چون شنبلید
آن ز خون خلق و این از بیم تاراج و نهب
هوش مصنوعی: شمشیرها به رنگ ارغوان و چهره‌ها به مانند گلشنبلید هستند، یکی به خاطر خون مردم و دیگری از ترس غارت و چپاول.
چون همای رایت تو روی بنماید ز دور
زان دو لشکر در زمان بنشیند آشوب و شغب
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم تو به نمایش درآید، دشمنان از دور متوجه حضور تو خواهند شد و در آن لحظه، در میان آن دو لشکر، غوغا و آشوب برپا می‌شود.
نامجویانشان بجای نام بپسندند ننگ
پیشدستانشان همی پیشی کنند اندر هرب
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال نام و شهرت هستند، به جای اینکه به نام نیک اهمیت دهند، از ننگ و عیب گذشته خود می‌گریزند و همواره در تلاش هستند که از دیگران جلوتر بیفتند.
رزمگه زیشان چنان گردد که پنداری بود
هیبت تو باد و ایشان کاه و آن صحرا خشب
هوش مصنوعی: در میدان جنگ چنان وضعی به وجود می‌آید که گویی تو همانند بادی هستی که بر آنها می‌وزد و آنها مانند کاه‌های پراکنده‌اند و آن دشت به یک میدان ترس تبدیل می‌شود.
جامه نادوخته پوشد هم از روز نخست
هر کسی کو را گرفت از هیبت تیغ تو تب
هوش مصنوعی: هر کس از ترس و دلهره‌ی شمشیر تو به ناچار از روز اول لباس آماده نشده‌ای بر تن می‌کند.
ای محمد سیرت و نامت محمد هر که او
از محمد بازگردد بازگشت از دین رب
هوش مصنوعی: ای محمد، هم سیرتت و هم نامت بزرگ و والا است. هر کسی که از محبت و پیروی تو دور شود، در واقع از دین خدا بازگشته است.
دشمنان تو شریک دشمنان ایزدند
بر تو یک یک راز گیتی بر گرفتن «قدوجب»
هوش مصنوعی: دشمنان تو، در واقع همدست با دشمنان خدا هستند و به همین دلیل بر تو از اسرار جهان آگاه می‌شوند.
از قیاس نام تو مر بدسگالان ترا
گاه بوجهل لعین خوانیم و گاهی بولهب
هوش مصنوعی: بدخواهان تو را گاه به اسم بوجهل و گاه به اسم بولهب می‌خوانند و این نشان‌دهنده‌ی ناپسندیدگی آنها نسبت به توست.
گرد بوجهل آنکسی گردد که نندیشد ز جهل
بولهب را بر خود آن خواند که بپسندد لهب
هوش مصنوعی: هر کس که به جهالت فکر نکند، به دور خود دچار جهل می‌شود. کسی که نتواند حقیقت را درک کند و فقط به ظواهر تکیه کند، به اوجهل مبتلا می‌شود.
گر کسی گوید: من و تو، آسمان گوید بدو
تو چو او باشی، اگر باشد روا که همچو حب
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید: من و تو هستیم، آسمان به او پاسخ می‌دهد که اگر تو شبیه او باشی، این درست است که چون او به او عشق بورزی.
من یقین دانم همی گرچه رجب را فضلهاست
یکشب از ماه مبارک به که سی روز از رجب
هوش مصنوعی: من می‌دانم که ماه رجب ویژگی‌های خوبی دارد، اما یک شب از ماه مبارک رمضان بهتر از سی روز رجب است.
ای تمامی طالع سعد تو ناکرده پدید
دشمنانت چون ستاره بر فلک زیر ذنب
هوش مصنوعی: ای خوشبختی تو سبب جلب دشمنانت شده‌ای، مانند ستاره‌هایی که در آسمان در قسمت پایین‌تر از سر خود می‌درخشند.
زانکه زین پس تو بزخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب
هوش مصنوعی: از این به بعد تو با ضربه‌های پیچیده و افسون‌گونه‌ی عشق، هر بدکار و نابکار را به بند خواهی کشید و ادب خواهی آموخت.
بدسگال تو زه پیراهن از بیم مسد
باز نشناسد همی در گردن خویش از کنب
هوش مصنوعی: اگر بدگمان باشی، پیراهن را از روی ترس نمی‌توانی بشناسی؛ همچنین نمی‌توانی در گردن خودت چیزی را از نگاه دیگران پنهان کنی.
تا چو بنویسی بصورت هر یکی چون هم بوند
شیر و شیر و دیر و دیر و زیر و زیر و حب و حب
هوش مصنوعی: به محض اینکه هر چیزی را بنویسی، باید به آن دقت کنی که هر چیز مشابه و همسانش نیز به همان صورت بیاید؛ مانند شیر و شیر، دیر و دیر، زیر و زیر، و حب و حب.
تا نسازد کامل اندر دایره با منسرح
تا نباشد وافر اندر دایره با مقتضب
هوش مصنوعی: تا زمانی که کامل و بی نقص ساخته نشده باشد در دایره‌ای که مرا سرشار کند، نمی‌تواند چیزی در دایره‌ای که محدود و مختصر است، وجود داشته باشد.
شادمان باش ای کریم و در کریمی بی ریا
پادشا باش ای جواد و در جوادی بی ریب
هوش مصنوعی: شاد باش و با بزرگی و بخشندگی خود، بدون ریا و تظاهر زندگی کن. ای نیکوکار، در نیکوکاری خود صادق و بی‌پرهیز باش.
دشمنان و حاسدان و بدسگالان ترا
مرگ اندر بیکسی و زندگانی در تعب
هوش مصنوعی: دشمنان و افرادی که به تو حسادت می‌کنند، برای تو آرزوی مرگ در تنهایی و زندگی در سختی و رنج دارند.

حاشیه ها

1394/05/21 07:08
ابا محمد

با سلام و عرض ادب و خدا قوت
دوست دارم کودک سیمین بربیجاده لب
باید بعد از سیمین بر فاصله باشد
سیمین برِ بیجاده لب
نیست معذور از بیاساید زمانی از طرب
از باید به ار تبدیل شود

1401/09/27 20:11
زهرا قوچانی

بیجاده: یاقوت

قَصَب: نی

1403/03/25 22:05
بهار کهن

اینجا قصب بمعنی حریره.

میان یعنی کمر

یعنی با کمرهای باریک و لطیف