گنجور

شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود

ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
من تن کنم از موی و دل از غالیه دانی
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای ماه
گویی نتوان کرد زِ یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میان سازمت ای دوست
گویی نتوان ساخت ز یک موی میانی
جانیست مرا جان پدر جز دل و جز تن
وین نیز بر من نکند صبر زمانی
گر گویی بفرست، نگویم نفرستم
با دوست بخیلی نتوان کرد به جانی
جانی بدهم تا به زیانی ز تو برهم
من سود کنم گر ز تو برهم به زیانی
جان بدهم و دل ندهم، کاندر دل من هست
مدح ملکی مال دهی شکر ستانی
شهزاده محمد ملک عالم عادل
کز شاکر او نیست تهی هیچ مکانی
تا او به امارت بنشست از پی گنجش
هر روز به کوه از زر بفزاید کانی
گیتی چو یکی کالبدست او چو روانست
چاره نبود کالبدی را ز روانی
کافیتر ازو دهر نپرورده امیری
وافیتر ازو ملک ندیده ست جوانی
او را ز پی فال پدر تخت فرستاد
تختی همه پر صورت و پر صنعت مانی
با تخت فرستاد یکی پیل چو کوهی
پیلی که بر او شیفته گشته ست جهانی
مر دولت را برتر ازین نیست دلیلی
مر شاهی را برتر ازین نیست نشانی
آنچیز کزین پیش گمان بود یقین گشت
دانی نتوان داد یقینی به گمانی
آن چیز کزین پیش خبر بود عیان گشت
دانی که نگیرد خبری جای عیانی
آب و شرف و عز جهان روز بهان راست
نا روز بهان جمله نیرزند به نانی
از بخشش او خالی کم یابم دستی
وزنعمت او خالی کم یابم خوانی
بابخشش او بحر چه چیزست: سرابی
باهمت او چرخ چه چیزست: کیانی
او را ز جفا دهر امان داد و نداده ست
مر هیچ شهی را ز جفا دهر امانی
با او به وفا ملک ضمان کرد و نکرده ست
با هیچ ملک ملک بدینگونه ضمانی
ای بار خدایی که کجا رای تو باشد
خورشید درخشنده نماید چو دخانی
زیر سخن خوب تو صد نکته نهانست
زان هر نکتی راست دگرگونه بیانی
فضل تو همی جوید هر فضل ستایی
مدح تو همی خواند هر مدحت خوانی
هر چند نهان همه خلق ایزد داند
از خاطر تو نیست نهان هیچ نهانی
پیکان تو مانند ستاره ست که نونو
هر روز کند بر دل خصم تو قرانی
اندر دل هر شیر ز قربان تو تیریست
وندر برهر گرد ز رمح تو سنانی
چون تیر و کمان خواستی اندر صف دشمن
انگشت کسی برد نیاردبه کمانی
چون تیغ به کف گیری هر جای بجویی
ا ز کشته و از خسته نگونی و ستانی
تا گیتی راست به هر فصلی طبعی
تا ایزد راست به هر روزی شانی
شاه ملکان باش و خداوند جهان باش
بگشای جهان را ز کرانی به کرانی
در خدمت تو هر چه به ترکستان ماهی
زیر علمت هر چه در آفاق میانی
دایم دل تو شاد به دیدار نگاری
شیرین سخنی نوش لبی لاله رخانی
چشم من و آن روز که بینم لب دجله
از رنگ علمهای تو چون لاله ستانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
هوش مصنوعی: ای دوست، تو به شیوه‌های مختلفی رفتار می‌کنی؛ گاهی زمانی را می‌گذرانیم که سخنان شیرین و محبت‌آمیز می‌گویی و زمانی دیگر با کلمات تند و تلخ با من صحبت می‌کنی.
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
هوش مصنوعی: وقتی تو ناز می‌کنی، ناز تو را نمی‌توان با چیزی مقایسه کرد، و وقتی خشمگین می‌شوی، خشم تو هم قابل اندازه‌گیری نیست.
مانند میان تو و همچون دهن تو
من تن کنم از موی و دل از غالیه دانی
هوش مصنوعی: من مانند فاصله‌ای که بین تو و دهانت وجود دارد، خود را از مو تن می‌کنم و دلم را با عطر خوشی پر می‌کنم.
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای ماه
گویی نتوان کرد زِ یک نقطه دهانی
هوش مصنوعی: می‌گویم از دل خود برای تو می‌گویم ای ماه، اما گویی نمی‌توان از یک نقطه دهان باز کرد.
گویم ز تن خویش میان سازمت ای دوست
گویی نتوان ساخت ز یک موی میانی
هوش مصنوعی: می‌گویم که ای دوست، از تن خودم چیزی در اختیارت می‌گذارم، اما به راستی نمی‌توان از یک تار موی من هم چیزی ساخت.
جانیست مرا جان پدر جز دل و جز تن
وین نیز بر من نکند صبر زمانی
هوش مصنوعی: من در دنیا هیچ چیز دیگری جز دل و بدن پدر ندارم و حتی این‌ها نیز نمی‌توانند مرا برای مدتی سر پا نگه دارند.
گر گویی بفرست، نگویم نفرستم
با دوست بخیلی نتوان کرد به جانی
هوش مصنوعی: اگر بگویی بفرست، من نمی‌توانم بگویم که ارسال نمی‌کنم. با دوستی که بخیل است، نمی‌توان به راحتی ارتباط برقرار کرد.
جانی بدهم تا به زیانی ز تو برهم
من سود کنم گر ز تو برهم به زیانی
هوش مصنوعی: من حاضرم جانم را برای تو فدای زیانی کنم که ممکن است از تو به من برسد، چرا که اگر از تو آسیبی ببینم، برای من سودی نخواهد داشت.
جان بدهم و دل ندهم، کاندر دل من هست
مدح ملکی مال دهی شکر ستانی
هوش مصنوعی: آماده‌ام تا جانم را فدای تو کنم، اما دل را نمی‌دهم، چون در دل من، ستایش تو وجود دارد. اگر به من عطا کنی، من به جای شکرگزاری از تو، مدح و ستایش تو را می‌کنم.
شهزاده محمد ملک عالم عادل
کز شاکر او نیست تهی هیچ مکانی
هوش مصنوعی: پسر شاه محمد، حاکم عادل، در هیچ جایی از عالم، از نعمت شکرگزاری او کم نیست.
تا او به امارت بنشست از پی گنجش
هر روز به کوه از زر بفزاید کانی
هوش مصنوعی: زمانی که او به مقام و قدرت رسید، هر روز مانند گنجشک در پی گنج و ثروت به کوه می‌رود تا از معادن زر و طلا بیافزاید.
گیتی چو یکی کالبدست او چو روانست
چاره نبود کالبدی را ز روانی
هوش مصنوعی: جهان مانند یک بدن است و روح در آن جای دارد. برای یک بدن، جدایی از روح غیرممکن است.
کافیتر ازو دهر نپرورده امیری
وافیتر ازو ملک ندیده ست جوانی
هوش مصنوعی: زمانه هیچگاه امیری بهتر از او پرورش نداده و جوانی نیز ملکه‌ای کامل‌تر از او ندیده است.
او را ز پی فال پدر تخت فرستاد
تختی همه پر صورت و پر صنعت مانی
هوش مصنوعی: او برای پیدا کردن سرنوشت پدر، تختی زیبا و هنرمندانه را فرستاد که پر از نقش و نگار بود.
با تخت فرستاد یکی پیل چو کوهی
پیلی که بر او شیفته گشته ست جهانی
هوش مصنوعی: یکی از لشکریان تاج و تخت، فیل بزرگی را فرستاد که مانند کوه است و جهانی از آن شیفته شده‌اند.
مر دولت را برتر ازین نیست دلیلی
مر شاهی را برتر ازین نیست نشانی
هوش مصنوعی: برتری دولت و شاهی را نمی‌توان با هیچ دلیلی یا نشانه‌ای بیشتر از این توجیه کرد.
آنچیز کزین پیش گمان بود یقین گشت
دانی نتوان داد یقینی به گمانی
هوش مصنوعی: هر چیزی که قبلاً تنها در ذهن ما به صورت گمان و حدس بود، حالا به واقعیت تبدیل شده است. می‌دانی، نمی‌توان به یک گمان، یقین و اطمینان بخشید.
آن چیز کزین پیش خبر بود عیان گشت
دانی که نگیرد خبری جای عیانی
هوش مصنوعی: هر آنچه که پیش از این فقط در خیال و شنیده‌ها بود، اکنون به وضوح نمایان شده است. می‌دانی که هیچ خبری نمی‌تواند جای دیدن و عیان شدن را بگیرد.
آب و شرف و عز جهان روز بهان راست
نا روز بهان جمله نیرزند به نانی
هوش مصنوعی: آب و شرافت و عزت در دنیای روز روشن ارزشمند و حقیقی هستند، اما در روزهای تاریک و ناپایدار، همه‌چیز به خاطر لقمه‌ای نان، ارزشش را از دست می‌دهد.
از بخشش او خالی کم یابم دستی
وزنعمت او خالی کم یابم خوانی
هوش مصنوعی: از عطای او هیچگاه چیزی کم ندارم و از نعمت‌هایش هیچ وقت بی‌نصیب نمی‌مانم.
بابخشش او بحر چه چیزست: سرابی
باهمت او چرخ چه چیزست: کیانی
هوش مصنوعی: بخشندگی او مانند دریایی است که هیچ چیز نمی‌تواند به عمق آن برسد و تلاش و تلاش او مانند آسمان گرداننده‌ای است که فایده‌ای نخواهد داشت.
او را ز جفا دهر امان داد و نداده ست
مر هیچ شهی را ز جفا دهر امانی
هوش مصنوعی: زندگی او را از آزار و سختی‌های روزگار حفظ کرده، اما هیچ پادشاهی نتوانسته از این آزار و رنج‌ها در امان باشد.
با او به وفا ملک ضمان کرد و نکرده ست
با هیچ ملک ملک بدینگونه ضمانی
هوش مصنوعی: او به خاطر وفاداری‌اش، تمام ملک را در امانت گرفته و هیچ کس دیگری چنین امانی را نداشته است.
ای بار خدایی که کجا رای تو باشد
خورشید درخشنده نماید چو دخانی
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، آیا اراده تو در کجاست که خورشید، به مانند دودی درخشان جلوه‌گر شود؟
زیر سخن خوب تو صد نکته نهانست
زان هر نکتی راست دگرگونه بیانی
هوش مصنوعی: در کلام زیبا و دلنشین تو، نکات بسیاری پنهان است که هر یک از آنها به گونه‌ای متفاوت قابل بیان و تفسیر است.
فضل تو همی جوید هر فضل ستایی
مدح تو همی خواند هر مدحت خوانی
هوش مصنوعی: هر کسی که به ستایش و تمجید از خوبی‌ها می‌پردازد، در واقع برای دریافت فضل و نعمت تو تلاش می‌کند و هر کسی که مدح و تعریف می‌کند، در حقیقت آوازه تو را می‌خواند.
هر چند نهان همه خلق ایزد داند
از خاطر تو نیست نهان هیچ نهانی
هوش مصنوعی: هر چند همه انسان‌ها در دل خود رازهایی دارند، اما خدا از همه آن‌ها باخبر است و هیچ چیزی از نظر او پنهان نیست.
پیکان تو مانند ستاره ست که نونو
هر روز کند بر دل خصم تو قرانی
هوش مصنوعی: پیکان تو همچون ستاره‌ای است که هر روز بر دل دشمن تو نشانه می‌رود و او را به چالش می‌کشد.
اندر دل هر شیر ز قربان تو تیریست
وندر برهر گرد ز رمح تو سنانی
هوش مصنوعی: در دل هر شیر، به خاطر قربانی تو، دلی پر از شجاعت و قدرت وجود دارد و در هر دورانی، جلوه‌ای از تیغ و قدرت تو نمایان است.
چون تیر و کمان خواستی اندر صف دشمن
انگشت کسی برد نیاردبه کمانی
هوش مصنوعی: وقتی قصد داشته باشی به صف دشمن حمله کنی، باید به دقت عمل کنی و نباید کسی را بی‌دلیل آزار دهی. اگر این دقت و کارایی را نداشته باشی، مانند تیر و کمان تو اثرگذاری نخواهی داشت.
چون تیغ به کف گیری هر جای بجویی
ا ز کشته و از خسته نگونی و ستانی
هوش مصنوعی: اگر شمشیر به دست داشته باشی، هر جا که بروی، از قربانیان و آسیب‌دیدگان به غنیمت خواهی برد.
تا گیتی راست به هر فصلی طبعی
تا ایزد راست به هر روزی شانی
هوش مصنوعی: هر زمانی از سال، ویژگی‌های خاصی دارد و خداوند هم برای هر روز از زندگی، نعمت و فضیلت خاصی قرار داده است.
شاه ملکان باش و خداوند جهان باش
بگشای جهان را ز کرانی به کرانی
هوش مصنوعی: ای پادشاه پیشوای همه پادشاهان و مالک جهان، دنیای بزرگ را از گوشه‌ای به گوشه دیگرش گشوده و فراخ کن!
در خدمت تو هر چه به ترکستان ماهی
زیر علمت هر چه در آفاق میانی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در خدمت تو باشد و به ترکستان برود، مانند ماهی که زیر پرچم تو است، هر آنچه در دنیا وجود دارد.
دایم دل تو شاد به دیدار نگاری
شیرین سخنی نوش لبی لاله رخانی
هوش مصنوعی: همیشه امیدوار باش که با چهره‌ی زیبا و کلام شیرین کسی دیدار کنی که لب‌هایش همچون نوش و چهره‌اش مانند گل لاله است.
چشم من و آن روز که بینم لب دجله
از رنگ علمهای تو چون لاله ستانی
هوش مصنوعی: چشم من به انتظار روزی است که در کنار دجله، زیبایی لاله‌ها را در رنگ پرچم‌های تو ببینم.