شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر
ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن
باز این چه سنبلست که سر برزد از سمن
دامیست آن که از پی دل تو همی زنی
دام ار همی ز بهر دل من زنی مزن
چندین هزار حیله چه باید ز بهر دل
دل پیش تست چون نپذیری همی ز من
در سیم چاه کندی و دامی همی نهی
بر طرف چاه از سر زلفین پر شکن
تو شغل دوست داری و در هر کجا رسی
چاهی همی فرو بر و دامی همی فکن
ما را سخن فروش نهادی لقب چه بود
از چه به زر زمان خریدی همی سخن
خواجه بزرگ تاج بزرگان ابو علی
خورشید مهتران و سر خواجگان حسن
آن ذوفنی که تا به کنون هیچ ذوفنون
هرگز بر او به کار نبردهست هیچ فن
در شغل شاه و ساختن ملک معتمد
بر گنج شاه و مملکت شاه مؤتمن
از بهر نیکنامی شاه و صلاح خلق
از بست برگرفت و بیامد به تاختن
اندیشه رعیت چندان که او کند
اندیشه وثن نه همانا کند شمن
شکرش همی کنند یکایک به روز و شب
پیر و جوان، تو انگر و درویش، مرد و زن
روزی هزار بار بر او آفرین کنند
اندر هزار خانه واندر صد انجمن
تا او به پیشگاه وزارت فرو نشست
برخاست از میان جهان فتنه و محن
بر دست او رها شد و از بند رسته شد
صد راد مرد مهتر و صد راد ممتحن
گویی خدای وحی فرستاد سوی او
کآزاد وار بیخ بلا از جهان بکن
وز بهر مملکت چنانکه ندانست کرد کس
آیینهای نیک نهاد و نکو سنن
بنشاند جور و فتنه ز گیتی به عدل و داد
تا عالمی به مهر بر او گشت مفتنن
در روزگار او وطن خویش باز یافت
پانصد هزار مردم گمگشته از وطن
بر جویهای خشک به امید عدل او
اکنون همی صنوبر کارند و نارون
در باغهای پست شده هم بدین امید
نونو همی بنفشه نشانندو نسترن
آن جایها که خار مغیلان گرفته بود
امروز بوستان و گلستان شد و چمن
هر کس به شغل خویش فرورفت و باز یافت
از رای نیک و برکت خواجه سر رسن
با جامههای محتشمان کرد عدل او
آن را که گشته بود به صد پاره پیرهن
حال ولایتی به مثال بنات نعش
از مردم گریخته برکرد چون پرن
کس بود کو ز کوه یمن برگذشته بود
امروز روی باز نهاد از کُه یمن
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاهدار بود ز آفت زمن
ای اختیار کرده سلطان روزگار
لابلکه اختیار خداوند ذوالمنن
ز آزادگی نمودن و کردارهای نیک
آزادگان به شکر تو گشتند مرتهن
تا هیچ خلق شاد بود در همه جهان
خلق از توشاد باد و تو شادان ز خویشتن
تو شادمان و آنکه به تو شادمانه نیست
چون مرغ برکشیده به تفسیده بابزن
هر روز نو به بزم تو خوبان ماهروی
هر سال نو به دست تو جام مِی کهن
زین عید بهره تو نشاط و سرور باد
بهر مخالف تو غم و انده و حزن
دو دست تو به دست دو بت، سال و ماه باد
این آفتاب خلخ و آن شمسه ختن
شمارهٔ ۱۷۱ - درمدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر گوید: با کاروان حله برفتم ز سیستانشمارهٔ ۱۷۳ - در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی: چون بسیج راه کردم سوی بست از سیستان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن
باز این چه سنبلست که سر برزد از سمن
هوش مصنوعی: ای یار، بدان که با آن زلف پرپیچ و خم خود، عهد من را شکستی. از این گل زیبا که از گلابی بلند شده، چه خبری داری؟
دامیست آن که از پی دل تو همی زنی
دام ار همی ز بهر دل من زنی مزن
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال قلب تو میگردد، اگر بخواهد برای من هم تلاشی کند، بهتر است این کار را نکند.
چندین هزار حیله چه باید ز بهر دل
دل پیش تست چون نپذیری همی ز من
هوش مصنوعی: چندین هزار ترفند و زیرکی برای خاطر تو وجود دارد، ولی وقتی که تو دل ندهی و قبول نکنی، چه فایدهای دارد؟
در سیم چاه کندی و دامی همی نهی
بر طرف چاه از سر زلفین پر شکن
هوش مصنوعی: در کنار چاه، دام و تلهای میگذاری و موهای پر از شکن و زیبا را بر لب چاه رها میکنی.
تو شغل دوست داری و در هر کجا رسی
چاهی همی فرو بر و دامی همی فکن
هوش مصنوعی: تو به شغل و کار خود علاقهمندی و در هر کجا که بروی، باید در آنجا چاه بکن و دام بیندازی.
ما را سخن فروش نهادی لقب چه بود
از چه به زر زمان خریدی همی سخن
هوش مصنوعی: ما را به عنوان سخنفروش چه لقبی دادهاند؟ چرا که تو با زر و پول، سخن را خریداری میکنی.
خواجه بزرگ تاج بزرگان ابو علی
خورشید مهتران و سر خواجگان حسن
هوش مصنوعی: در این بیت به ستایش شخصیتی بزرگ و مهم اشاره شده است که در میان بزرگان و افراد با مقام و منزلت، جایگاه ویژهای دارد. او به عنوان یک پیشوای برجسته و سرآمد شناخته میشود که دیگران به او احترام میگذارند و از او الهام میگیرند.
آن ذوفنی که تا به کنون هیچ ذوفنون
هرگز بر او به کار نبردهست هیچ فن
هوش مصنوعی: آن کسی که تا به حال هیچ هنری را به خوبی نیاموخته و در هیچ زمینهای مهارت ندارد، در واقع هیچ چیزی نمیداند.
در شغل شاه و ساختن ملک معتمد
بر گنج شاه و مملکت شاه مؤتمن
هوش مصنوعی: در کار پادشاهی و ساختن کشور، به خزانه و ثروت پادشاه و امنیت و امانت کشور تکیه میشود.
از بهر نیکنامی شاه و صلاح خلق
از بست برگرفت و بیامد به تاختن
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن نام نیک برای پادشاه و بهبود وضعیت مردم، از محل خود بیرون آمد و با شتاب حرکت کرد.
اندیشه رعیت چندان که او کند
اندیشه وثن نه همانا کند شمن
هوش مصنوعی: تفکر و نگرش رعیت به اندازهای است که او فکر میکند، اما نه به اصول و قواعد اساسی. به عبارت دیگر، تفکر او سطحی و محدود است و به عمق و درک درست نمیرسد.
شکرش همی کنند یکایک به روز و شب
پیر و جوان، تو انگر و درویش، مرد و زن
هوش مصنوعی: همه افراد، چه پیر و چه جوان، در شب و روز به خاطر نعمتها شکرگزارند. تو نیز باید به یاد داشته باشی و این را فراموش نکنی.
روزی هزار بار بر او آفرین کنند
اندر هزار خانه واندر صد انجمن
هوش مصنوعی: هر روز هزار مرتبه بر او تحسین و ستایش میشود، در هزار خانه و در صد جمع و معرکه.
تا او به پیشگاه وزارت فرو نشست
برخاست از میان جهان فتنه و محن
هوش مصنوعی: زمانی که او به مقام وزارت رسید، از دل آشوبها و مشکلات جهان بیرون آمد و برتری یافت.
بر دست او رها شد و از بند رسته شد
صد راد مرد مهتر و صد راد ممتحن
هوش مصنوعی: از دست او رهایی یافته و از قید و بند آزاد شد، صد مرد راد و بزرگ و صد شخص آزموده و امتحان شده نیز به همین حال درآمدند.
گویی خدای وحی فرستاد سوی او
کآزاد وار بیخ بلا از جهان بکن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مانند این است که خداوند پیامی را به سوی او فرستاده تا او بتواند به طور آزادانه رنجها و مشکلات را از دنیا برطرف کند.
وز بهر مملکت چنانکه ندانست کرد کس
آیینهای نیک نهاد و نکو سنن
هوش مصنوعی: به خاطر مملکت، کسی بدون اینکه بداند چه میکند، سنتها و آیینهای خوبی را وضع کرده است.
بنشاند جور و فتنه ز گیتی به عدل و داد
تا عالمی به مهر بر او گشت مفتنن
هوش مصنوعی: با تلاش برای برقراری عدالت و انصاف، میتوان در جهان نظم و آرامش برقرار کرد و به همین دلیل، مردم با عشق و محبت به یکدیگر نزدیک میشوند و جذب یکدیگر میگردند.
در روزگار او وطن خویش باز یافت
پانصد هزار مردم گمگشته از وطن
هوش مصنوعی: در دوران او، کشور خود را دوباره شناخت و حدود پانصد هزار نفر که از وطن خود بیخبر بودند، به آن بازگشتند.
بر جویهای خشک به امید عدل او
اکنون همی صنوبر کارند و نارون
هوش مصنوعی: در زمینهای خشک، به امید انصاف پروردگار، درختان صنوبر و نارون میکارند.
در باغهای پست شده هم بدین امید
نونو همی بنفشه نشانندو نسترن
هوش مصنوعی: در باغهای کوچک و ساده، با امید به آینده، بنفشهها و نسترنها را میکارند و درختان را نشان میدهند.
آن جایها که خار مغیلان گرفته بود
امروز بوستان و گلستان شد و چمن
هوش مصنوعی: جایی که قبلاً پر از خاری و بیشکلی بود، حالا به باغی پر از گل و چمن تبدیل شده است.
هر کس به شغل خویش فرورفت و باز یافت
از رای نیک و برکت خواجه سر رسن
هوش مصنوعی: هر فردی در کار و حرفه خود مشغول میشود و از قلب فکر و تدبیر خوب و برکت برادر خود بهرهمند میشود.
با جامههای محتشمان کرد عدل او
آن را که گشته بود به صد پاره پیرهن
هوش مصنوعی: عدل او چنان است که کسی که به هزار پاره لباس شده بود، با پوششهای محترم و شایسته، دوباره به حالتی مرتب و آراسته در میآید.
حال ولایتی به مثال بنات نعش
از مردم گریخته برکرد چون پرن
هوش مصنوعی: حال والی و سرپرست به نوعی شبیه به اوضاعی است که دختران به غنیمت گرفته شده، از دست مردم فرار کردهاند؛ این وضعیت مانند پرندهای است که از دست میگریزد.
کس بود کو ز کوه یمن برگذشته بود
امروز روی باز نهاد از کُه یمن
هوش مصنوعی: امروز کسی را نمیبینیم که به یاد کوههای یمن از خود گذشتگی کرده و در مقابل این شرایط چهرهای پرشور و امیدوار نشان دهد.
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاهدار بود ز آفت زمن
هوش مصنوعی: او که ویژگیهایش اینگونه بود، در روز و شب تحت حمایت خداوند قرار داشت تا از آسیبها و خطرات زمان محفوظ بماند.
ای اختیار کرده سلطان روزگار
لابلکه اختیار خداوند ذوالمنن
هوش مصنوعی: ای کسی که در این جهان به عنوان سلطان اختیار شناخته شدهای، بدان که در حقیقت، قدرت و اختیار از آن خداوند بخشنده است.
ز آزادگی نمودن و کردارهای نیک
آزادگان به شکر تو گشتند مرتهن
هوش مصنوعی: آزادگان به خاطر انجام کارهای نیک و رفتارهای خوب خود، به تو شکرگزاری کردند و از آزادی خود بهرهمند شدند.
تا هیچ خلق شاد بود در همه جهان
خلق از توشاد باد و تو شادان ز خویشتن
هوش مصنوعی: برای این که همه موجودات در جهان خوشحال باشند، تو نیز خوشحال باش و شادی خود را از درون خود پیدا کن.
تو شادمان و آنکه به تو شادمانه نیست
چون مرغ برکشیده به تفسیده بابزن
تو شادمان باشی و کسی که از تو شاد نیست، چون مرغی باشد کشیده شده بر سیخ داغ.
هر روز نو به بزم تو خوبان ماهروی
هر سال نو به دست تو جام مِی کهن
هوش مصنوعی: هر روز که در کنار تو هستم، زیباییهای تازهای را میبینم و هر سال، همانند قدیمیترین و باارزشترین مینوش از دستان تو میگیرم.
زین عید بهره تو نشاط و سرور باد
بهر مخالف تو غم و انده و حزن
هوش مصنوعی: از این عید برای تو خوشحالی و شادابی آرزو دارم، اما برای دشمنانت غم و اندوه و ناراحتی.
دو دست تو به دست دو بت، سال و ماه باد
این آفتاب خلخ و آن شمسه ختن
هوش مصنوعی: دستهای تو در دستهای دو معبود است، سالها و ماهها مانند این آفتاب زینتی و آن ماه زیبای ختن میگذرد.