گنجور

شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح خواجه ابو سهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن وزیر ابویعقوب عضدالدوله یوسف بن سبکتگین

باغ پر گل شد و صحرا همه پر سوسن
آبها تیره و می تلخ و خوش و روشن
کوه پر لاله و لاله همه پر ژاله
دشت پر سنبل و سنبل همه پر سوسن
ز ابر نوروزی و باران شبان روزی
نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن
آب چون صندل و صندل به خوشی چون می
بوستان پر گل و گلها ز در گلشن
اینت نوسالی ونوماهی و نوروزی
به نشاط و طرب و خرمی آبستن
من و باغی خوش و پاکیزه لب جویی
دل من بگرفت از خانه و از برزن
یافتم باغی پر شمع و پر از شعله
رستم از دود چراغ و ز دم روزن
چون برون آیم از ین باغ مرا باشد
مجلس خواجه و از گل بزده خرمن
شمسه مجلس خسرو عضدالدوله
خواجه عبدالله بن احمد بن لکشن
آن مروت را میر و ملک و مهتر
آن کریمی را جای و وطن و مسکن
از جوانمردی شیرین شده در هر دل
وز خردمندی کافی شده در هر فن
نه ز همدستان ماننده به همدستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن
آنچنان معنی کو جوید و بنگارد
که تواند به جهان جستن و آوردن
نامه صاحب با نامه او باشد
همچون کرباس حلب با قصب مقرن
چو شمار آمد، بی رنج، به یک ساعت
بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن
نه به یک شغل ستوده‌ست و به یک موضع
که به هر کار ستوده‌ست و به هر معدن
خوان او دایم پر زایر و پر مهمان
ور جز این باشد حقا که کند لکهن
زایران را هم از او نعمت و هم دانش
وانگه از منت آزاده دل و گردن
گر همه نعمت یک روز به ما بخشد
ننهد منت بر ما و پذیرد من
گر به خوشخویی از تو مثلی خواهند
مثل از خوی خوش و مکرمت او زن
صورتی نیکو چونان که به دیداری
خوار گرداند با شوی دل هر زن
پارسا دارد خویی که بر او حاسد
نَبَرد جز به جوانمردی و رادی ظن
به هر آن برزن کو برگذرد روزی
بوی مشک آید تا سالی از آن برزن
مشتری رویی کز شرم بدانجایست
که به گرمابه مثل پوشد پیراهن
به گه غیبت چونانکه دگر کس را
نتواند گفت او را سقطی دشمن
به نکو خویی خالی کند از کینه
دل بدخواهی همچون دل اهریمن
گر به ماه دی در باغ شود خندان
گل بخنداند در ماه دی و بهمن
نکند مستی هر چند که در مجلس
ننهد سه‌یکی بر دست کم از یک من
ای جوانمرد که با سنگی و با حلمی
بر حلم تو چو با دست که قارن
هم هنر داری و هم نام نکو داری
نام نیکو را در گیتی بپراکن
تا جهان باشد شادی کن و خرم زی
بیخ انده را یکسر ز جهان برکن
روز خوش می خور و شب خوش به بر اندر کش
دلبر خوشی و نرمی چو خز ادکن
روز نوروزست امروز و سر سالست
ساتگینی خور و از دست قدح مفکن
سر سال نو فرخنده کناد ایزد
بر تو و بر من و بر خواجه حسین من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باغ پر گل شد و صحرا همه پر سوسن
آبها تیره و می تلخ و خوش و روشن
هوش مصنوعی: باغ مملو از گل‌ها شده و دشت‌ها پر از سوسن‌های زیباست. آب‌ها تیره و می نوشیدنی، تلخ و در عین حال خوشمزه و روشن هستند.
کوه پر لاله و لاله همه پر ژاله
دشت پر سنبل و سنبل همه پر سوسن
هوش مصنوعی: کوه‌ها پر از لاله‌های زیبا هستند و لاله‌ها در هر گوشه پر از شبنم است. دشت پر از سنبل‌های خوشبو است و سنبل‌ها نیز در هر جا نزدیک سوسن‌ها قرار دارند.
ز ابر نوروزی و باران شبان روزی
نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن
هوش مصنوعی: اگر در این روزهای بهاری، ابرها ببارند و باران نرمی ببارد، چه عجیب است که حتی آهن هم جان بگیرد و سبزه بروید؟
آب چون صندل و صندل به خوشی چون می
بوستان پر گل و گلها ز در گلشن
هوش مصنوعی: آب مانند چوب صندل است که خوشبوست و زیبایی آن مانند گل‌های رنگارنگ باغی پر گل است. گل‌ها از درختان باغ می‌روید و به زندگی و زیبایی آن می‌افزاید.
اینت نوسالی ونوماهی و نوروزی
به نشاط و طرب و خرمی آبستن
هوش مصنوعی: این روزها و بهار تازه، شاد و سرزنده و پر از خوشحالی و نشاط است.
من و باغی خوش و پاکیزه لب جویی
دل من بگرفت از خانه و از برزن
هوش مصنوعی: من در باغی زیبا و پاکیزه کنار جوی آبی نشسته‌ام، دل من از خانه و خیابان دور شده و در اینجا غرق لذت و آرامش است.
یافتم باغی پر شمع و پر از شعله
رستم از دود چراغ و ز دم روزن
هوش مصنوعی: در جایی زیبا و دلنشین که پر از نور و روشنایی است، مانند باغی پر از شمع، زوایای آن به شدت می‌درخشد و حرارت و گرمایی همچون شجاعت رستم در آن وجود دارد. این نور و گرما از دود چراغ‌ها و جریان هوای درون باغ ناشی می‌شود.
چون برون آیم از ین باغ مرا باشد
مجلس خواجه و از گل بزده خرمن
هوش مصنوعی: وقتی از این باغ بیرون می‌روم، برایم جشن و شادی همراه با خوشبوایی گل‌ها و زیبایی‌های زندگی فراهم می‌شود.
شمسه مجلس خسرو عضدالدوله
خواجه عبدالله بن احمد بن لکشن
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به درخشش و اهمیت شخصیت هایی دارد که در محافل و مجالس حکومتی و اجتماعی فخر و مقام خاصی دارند. در آن، شخصیتی به نام "خسرو عضدالدوله" و "خواجه عبدالله" به عنوان افراد برجسته نمایش داده می‌شوند که در تاریخ و فرهنگ به یادگار مانده‌اند. به نوعی، این هنرمند به اعتبار و های و هوی آن زمان پرداخته و فضایل و مقام این شخصیت‌ها را ستایش کرده است.
آن مروت را میر و ملک و مهتر
آن کریمی را جای و وطن و مسکن
هوش مصنوعی: مروت و جوانمردی به جایی تعلق ندارد و در این دنیا کسی که واقعاً کریم و بخشنده است، باید جایگاه ویژه‌ای داشته باشد و به عنوان یک خاندان بزرگ و محترم شناخته شود.
از جوانمردی شیرین شده در هر دل
وز خردمندی کافی شده در هر فن
هوش مصنوعی: از نیکوکاری و جوانمردی، دل‌ها به شادابی و خوشی می‌آیند و از دانش و خرد، در هر مهارتی توانمندی و کافی وجود دارد.
نه ز همدستان ماننده به همدستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها از نظر همکاری و همدلی با یکدیگر تفاوت دارند و حتی اگر گروهی با هم کار می‌کنند، هر یک ویژگی‌ها و خصوصیات خاص خود را دارند که آن‌ها را از همدیگر متمایز می‌کند. در واقع، هر کس باید شخصیت و وجود منحصربه‌فرد خود را حفظ کند، حتی اگر در یک جمع قرار داشته باشد.
آنچنان معنی کو جوید و بنگارد
که تواند به جهان جستن و آوردن
هوش مصنوعی: آنچنان معنایی را جستجو و نوشته است که بتواند در جهان وجود داشته باشد و آن را به دیگران منتقل کند.
نامه صاحب با نامه او باشد
همچون کرباس حلب با قصب مقرن
هوش مصنوعی: نامه صاحب باید با نامه او باشد، مانند ارتباطی که بین کرباس حلب و قصب مقرن وجود دارد.
چو شمار آمد، بی رنج، به یک ساعت
بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن
هوش مصنوعی: وقتی که حساب و کتاب بی‌زحمت و آسان باشد، می‌توان در یک ساعت یک خانه پر از ارزن را شمرد.
نه به یک شغل ستوده‌ست و به یک موضع
که به هر کار ستوده‌ست و به هر معدن
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که فرد فقط به یک شغل یا مقام ستوده نیست، بلکه در هر زمینه‌ای که فعالیت کند، قابل ستایش و ارزشمند است. او در هر نوع کاری که انجام دهد و در هر جایگاهی که قرار گیرد، شایسته تحسین و اعتبار است.
خوان او دایم پر زایر و پر مهمان
ور جز این باشد حقا که کند لکهن
هوش مصنوعی: خوان من پر از زائر و مهمان است و اگر غیر از این باشد، حقیقتاً موجب رنجش خواهد بود.
زایران را هم از او نعمت و هم دانش
وانگه از منت آزاده دل و گردن
هوش مصنوعی: زایران، از او هم نعمت می‌گیرم و هم علم، و پس از آن از لطفش دل و گردنم آزاد است.
گر همه نعمت یک روز به ما بخشد
ننهد منت بر ما و پذیرد من
هوش مصنوعی: اگر تمام نعمت‌ها در یک روز به ما عطا شود، باز هم او هیچ انتظاری از ما ندارد و من این را قبول می‌کنم.
گر به خوشخویی از تو مثلی خواهند
مثل از خوی خوش و مکرمت او زن
هوش مصنوعی: اگر درباره‌ی نیکو رفتاری‌ات مثال بیاورند، باید از خوی خوش و مهربانی‌اش مثال بزنی.
صورتی نیکو چونان که به دیداری
خوار گرداند با شوی دل هر زن
هوش مصنوعی: صورتی زیبا که می‌تواند باعث خوار شدن دل هر زنی در دیدار با شوهرش شود.
پارسا دارد خویی که بر او حاسد
نَبَرد جز به جوانمردی و رادی ظن
هوش مصنوعی: انسان پارسا و نیکوکار ویژگی‌هایی دارد که هیچ کس نمی‌تواند به او حسد ورزد، به جز در شرایطی که خود را با جوانمردی ثابت کند و بی‌دلیلی به او بدگمان نشود.
به هر آن برزن کو برگذرد روزی
بوی مشک آید تا سالی از آن برزن
هوش مصنوعی: هر کجای شهر که بوی خوش مشک را حس کنی، نشان‌دهنده‌ای از زیبایی و خوبی‌های آنجا است که ممکن است سال‌ها در یادها بماند.
مشتری رویی کز شرم بدانجایست
که به گرمابه مثل پوشد پیراهن
هوش مصنوعی: مشتری، با روی زیبا و شرمگینش به جایی آمده که در گرمابه، پیراهنی مشابه می‌پوشد.
به گه غیبت چونانکه دگر کس را
نتواند گفت او را سقطی دشمن
هوش مصنوعی: اگر کسی در غیبت و عیب‌جویی دیگران باشد، نمی‌تواند بگوید که او را دشمنی از خود ناراحت کرده است.
به نکو خویی خالی کند از کینه
دل بدخواهی همچون دل اهریمن
هوش مصنوعی: دلی که نیکو و پاک است، از کینه و دشمنی خالی می‌شود، مانند دل اهریمن که پر از بدخواهی است.
گر به ماه دی در باغ شود خندان
گل بخنداند در ماه دی و بهمن
هوش مصنوعی: اگر در ماه دی در باغ، گلی بخندد و شاداب باشد، نشان‌دهنده زیبایی و نشاط زندگی است که حتی در زمستان به نمایش درمی‌آید. این گل می‌تواند در ماه بهمن نیز با خوشحالی و سرزندگی خود، بهاری از امید و زندگی را به ارمغان آورد.
نکند مستی هر چند که در مجلس
ننهد سه‌یکی بر دست کم از یک من
هوش مصنوعی: شاید کسی به خاطر مستی در مجلس، چیزی برای دیگران نداشته باشد، اما همانطور که ملاحظه می‌شود، حداقل یک من (معنا یا جنبه) از خود به جا می‌گذارد.
ای جوانمرد که با سنگی و با حلمی
بر حلم تو چو با دست که قارن
هوش مصنوعی: ای جوانمرد! تو با صبر و بردباری‌ات می‌توانی بر سختی‌ها غلبه کنی، همان‌طور که سنگ سختی را نمی‌تواند به راحتی بشکند. این صبر و حلم تو مانند دستانی است که قوی و توانمند عمل می‌کند.
هم هنر داری و هم نام نکو داری
نام نیکو را در گیتی بپراکن
هوش مصنوعی: شما هم مهارت دارید و هم نام زیبایی. این نام خوب را در جهان منتشر کنید.
تا جهان باشد شادی کن و خرم زی
بیخ انده را یکسر ز جهان برکن
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی جاری است، شادی کن و خوشحال زندگی کن. غم و اندوه را کنار بگذار و تمام توجهت را به خوشی‌ها معطوف کن.
روز خوش می خور و شب خوش به بر اندر کش
دلبر خوشی و نرمی چو خز ادکن
هوش مصنوعی: در روز شادی کن و از زیبایی‌های شب بهره‌مند شو، دلبر را در آغوش بگیر و لذت و نرمی را همانند خز تجربه کن.
روز نوروزست امروز و سر سالست
ساتگینی خور و از دست قدح مفکن
هوش مصنوعی: امروز روز نوروز و آغاز سال جدید است. خورشید در اوج زیبایی‌اش است و از شراب خوردن غافل نشو.
سر سال نو فرخنده کناد ایزد
بر تو و بر من و بر خواجه حسین من
هوش مصنوعی: در آغاز سال نو، خداوند بر تو، بر من و بر آقای حسین ما، خوشی و برکت عطا کند.

حاشیه ها

1403/02/11 20:05
جهن یزداد

سروده های فرخی  شاهکارند




باغ پر گل شد و هامون همه پر سوسن

آبها تیره ومی تلخ و خوش و روشن

کوه پر لاله و لاله همه پر ژاله

دشت پر سنبل و سنبل همه پر سوسن

ز ابر نوروزی و باران شبان روزی

نه شگفت است اگر سبزه دمد ز آهن

آب چون صندل و صندل به خوشی چون می

بوستان پر گل و گلها ز در گلشن

اینت نوسالی ونوماهی و نوروزی

 همه با شادی و با خرمی آبستن

من و باغی خوش و پاکیزه لب جویی

دل من بگرفت از خانه و از برزن

یافتم باغی پر از روشنی چون خورشید

رستم از دود چراغ و ز دم روزن

چون برون آیم از ین باغ مرا باشد

بر سر انجمن از گل بزده خرمن

از جوانمردی شیرین شده در هر دل

وز خردمندی استاد بچندین فن

نه زهمدستان ماننده به همدستی

نه ز همکاران ماننده بدو یک تن

آنچنان نغز که او جوید وبنگارد

که تواند به جهان جستن و آوردن

چو شمار آمد، بی رنج، کم از یکدم

بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن

نه به یک کارستوده ست و به یک  دانش

که به هر کار ستوده ست و به چندان فن

چهر او نیکوچونان که به دیداری

خوار گرداند با شوی دل هر زن

پارسا دارد خویی که نبرد او را

 جز به  رادی وجوانمردی گمان دشمن

به هر آن برزن کو بر گذرد روزی

بوی مشک آید تا سالی از آن برزن

 روی خورشیدی کز شرم بدان ماند

که به گرمابه همی پوشد پیراهن

به پسن اندر چونانکه دگرکس را

نتواند گفت او را سخنی دشمن

به نکوخویی  بیرون کند از کینه

دل بد خواهی همچون دل اهریمن

گر به ماه دی در باغ شود خندان

گل بخنداند در ماه دی و بهمن

نکند مستی هر چند به خوان  اندر

ننهد سیکی بر دست کم از یک من

ای جوانمرد که با سنگی و با هنگی

بر سنگ تو چو بادست که قارن

هم هنر داری و هم نام نکو داری

نام نیکو را در گیتی بپراکن

تا جهان باشد شادی کن و خرم زی

بیخ انده را یکسر ز جهان برکن

روز خوش می خور و شب خوش به بر اندر کش

دلبری ناز بکام دل و با رامن

روز نوروزست امروز و سر سالست

ساتگینی خور و هرسو زر  و سیم افکن

سر سال نو فرخنده کناد ایزد

بر تو و بر من و بر خواجه  و یار من