گنجور

شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح امیر فخر الدوله ابوالمظفر احمدبن محمد والی چغانیان

تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال
همچو سرمازده با زلزله گشت آب زلال
باد بر باغ همی عرضه کند زر عیار
ابر بر کوه همی توده کند سیم حلال
هر زمان باغ به زر آب فرو شوید روی
هر زمان کوه به سیماب فرو پوشد یال
معدن زاغ شد، آرامگه کبک و تذرو
مسکن شیر شد، آوردگه گور و غزال
شیرخواران رزان را ببریدند گلو
تا رزان تافته گشتند و بگشتند از حال
خون‌هاشان به تعصب بکشیدند به جهد
ساختند از پی هر قطره حصاری ز سفال
هر حصاری که از آن خون‌ها پر گشت همی
مهر کردند و سپردند به دست مه و سال
چون کسی کینه ز خونریز رزان بازنخواست
خونشان گشت به نزدیک خردمند حلال
گر حلال است حلالی‌ست کز آن نیست گزیر
ور حرام است حرامی‌ست کز او نیست وبال
گر حرام است از آن است که خونی‌ست نه حق
حق آن خون به مغنی برسانیم از مال
ما به شادی همه گوییم که ای رود بموی
ما به پدرام همی گوییم ای زیر بنال
مطربان طرب‌انگیز نوازنده نوا
ما نوازندهٔ مدح ملک خوب‌خصال
فخر دولت که دول بر در او جوید جای
بوالمظفر که ظفر بر در او یابد هال
خسرو شیردل پیل‌تن دریا‌دست
شاه گُردافکن لشکرشکن دشمن‌مال
آنکه با همت او چرخ برین همچو زمین
آنکه با هیبت او شیر عرین همچو شکال
ای نه جمشید و به صدر اندر جمشید سیر
ای نه خورشید و به بزم اندر خورشید فعال
هیچ سایل نکند از تو سؤالی که نه زود
سوی او سیمی تازان نشود پیش سؤال
گر به نالی بر تیغت بنگارند به موی
سایه اندر فکند بر سر پیل آن یک نال
زیر آن سایه به آب اندر اگر بر گذرد
همچنان خیش ز مه ریزه شود ماهی وال
مرغزاری که فسیله‌گه اسبان تو گشت
شیر کانجا برسد خرد بخاید چنگال
گوسفندی که رخ از داغ تو آراسته کرد
اژدها بالش و بالین کندش از دنبال
تا خبر شد سوی سیمرغ که بازان ترا
از ادیم است به پای اندر بر بسته دوال
رشک آن را که به بازان تو مانند شود
بست بر پای دوالی و بر او گشت وبال
وقت پروازش بر پای دوال اندر ماند
زان مر او را نتوان دید که بستستش بال
ای امیری که ترا دهر نپرورده قرین
ای سواری که ترا دیده ندیده‌ست همال
من ثناگوی و تو زیبای ثنایی و به فخر
هر زمان سر بفرازم به میان امثال
ای امیری که ترا دهر شرف داد و نداد
جز به تو مملکت عزت و اقبال و جلال
مدح تو هر که چو من گفت ز تو یافت نوا
ای که از جود تو باشند جهانی به نوال
زیبد ار من به مدیح تو ملک فخر کنم
خاطر اندر خور وصف تو رسانم به کمال
کاندر آن روز که من مدح تو آغاز کنم
آفتاب از سر من میل نگیرد به زوال
ملکا اسب تو و زر تو و خلعت تو
بنده را نزد اخلا بفزودست جلال
آن کمیت گهری را که تو دادی به رهی
جز به شش میخ ورا نعل نبندد نعال
از بر سنگ ورا راند نیارم که همی
سنگ زیر سم او ریزه شود چون صلصال
گویی او بور سمند است و منم بیژن گیو
گویی او رخش بزرگ است و منم رستم زال
تا چو جعد صنمان دایره‌گون باشد جیم
تا چو پشت شمنان پشت به خم باشد دال
تا چو آدینه به سر برده شد آید شنبه
تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال
شاد باش ای ملک پاکدل پاک‌گهر
کام ران ای ملک نیک‌خوی نیک‌خصال
مهرگان جشن فریدون ملک فرخ باد
بر تو ای همچو فریدون ملک فرخ‌فال
دولت و ملک تو پاینده و تا هست جهان
به جهان دولت و ملک تو مبیناد زوال
اختر بخت تو مسعود و نیاید هرگز
اختر بخت بداندیش تو بیرون ز وبال
به جهان بادی پیوسته و از دور فلک
بهرهٔ تو طرب و بهر بداندیش ملال

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال
همچو سرمازده با زلزله گشت آب زلال
هوش مصنوعی: تا زمان خزانی که باد شمال وزید، آب زلال به خاطر سرما و زلزله دچار تغییرات شد.
باد بر باغ همی عرضه کند زر عیار
ابر بر کوه همی توده کند سیم حلال
هوش مصنوعی: باد در باغ، طلا را به نمایش می‌گذارد و ابرها بر فراز کوه‌ها، نقره‌ای خالص را جمع می‌کنند.
هر زمان باغ به زر آب فرو شوید روی
هر زمان کوه به سیماب فرو پوشد یال
هوش مصنوعی: هر بار که باغ با آب طلا پر از زیبایی می‌شود، در همان زمان کوه هم با درخشش نقره‌ای خود را می‌پوشاند.
معدن زاغ شد، آرامگه کبک و تذرو
مسکن شیر شد، آوردگه گور و غزال
هوش مصنوعی: معدن به محل زندگی زاغ تبدیل شده است، جایی که کبک و تذرو در آن آرام می‌گیرند. همچنین، جایی که شیر زندگی می‌کند، به محل حضور گور و غزال نیز تبدیل شده است.
شیرخواران رزان را ببریدند گلو
تا رزان تافته گشتند و بگشتند از حال
هوش مصنوعی: شیرخواران اهل رزان را در گلو بریدند تا رزان تغییر یافتند و از حال و وضعیت خود خارج شدند.
خون‌هاشان به تعصب بکشیدند به جهد
ساختند از پی هر قطره حصاری ز سفال
هوش مصنوعی: آنها به خاطر تعصب و کینه، تلاش کردند و از هر قطره خون، دیواری از سفال بنا کردند.
هر حصاری که از آن خون‌ها پر گشت همی
مهر کردند و سپردند به دست مه و سال
هوش مصنوعی: هر دیواری که با خون‌ها پر شده، با عشق مهر و محبت آراسته شده و به دست زمان سپرده شده است.
چون کسی کینه ز خونریز رزان بازنخواست
خونشان گشت به نزدیک خردمند حلال
هوش مصنوعی: مثل کسی که از خونریزی افراد بی‌گناه انتقام نگرفته، در نزد عقل، خون آنها حلال می‌شود.
گر حلال است حلالی‌ست کز آن نیست گزیر
ور حرام است حرامی‌ست کز او نیست وبال
هوش مصنوعی: اگر چیزی حلال باشد، از آن نمی‌توان فرار کرد. و اگر چیزی حرام باشد، هیچ عذاب و عواقبی ندارد چون نمی‌توان به آن دست زد.
گر حرام است از آن است که خونی‌ست نه حق
حق آن خون به مغنی برسانیم از مال
هوش مصنوعی: اگر چیزی که حرام است به خاطر خون کسی باشد، پس حق آن خون این است که آن را به هنرمند برسانیم از مال حلال.
ما به شادی همه گوییم که ای رود بموی
ما به پدرام همی گوییم ای زیر بنال
هوش مصنوعی: ما به همه می‌گوییم که خوشحال باشید، و به دل‌نگرانی‌هایمان می‌گوییم که زود تسلیم نشوید.
مطربان طرب‌انگیز نوازنده نوا
ما نوازندهٔ مدح ملک خوب‌خصال
هوش مصنوعی: نوازندگان خوش‌صوت و شاداب، آهنگ دلنشینی را می‌نوازند که به ستایش پادشاهی با اخلاق نیکو پرداخته می‌شود.
فخر دولت که دول بر در او جوید جای
بوالمظفر که ظفر بر در او یابد هال
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مقام و جایگاه والای یک شخص متمول و پیروزی‌های او می‌پردازد. در این شعر به وضوح به اهمیت و ارزش این فرد اشاره شده است، به طوری که ثروت و قدرت او باعث می‌شود که دیگران به دنبال او بیایند و خواهان نزدیکی به او باشند. این فرد به گونه‌ای است که موفقیت و پیروزی همیشه در کنار او قرار دارد و او به عنوان یک منبع الهام و قدرت شناخته می‌شود.
خسرو شیردل پیل‌تن دریا‌دست
شاه گُردافکن لشکرشکن دشمن‌مال
هوش مصنوعی: خسرو، دلیر و شجاع مانند شیری است که در میدان نبرد مانند یک قهرمان میدرخشد و با دست خود بر سر لشکر دشمنان ضربه می‌زند و آنها را شکست می‌دهد.
آنکه با همت او چرخ برین همچو زمین
آنکه با هیبت او شیر عرین همچو شکال
هوش مصنوعی: آن کسی که با تلاش و اراده‌اش، آسمان را به اندازه زمین درست کرده و با بزرگی و وقار خود، شیر درنده را به موجودی آرام و به دور از خشونت تبدیل کرده است.
ای نه جمشید و به صدر اندر جمشید سیر
ای نه خورشید و به بزم اندر خورشید فعال
هوش مصنوعی: ای تو نه جمشید، که در زیر سایه‌اش سفر کنی، ای تو نه خورشید، که در دنیای تابناک او به سر ببری.
هیچ سایل نکند از تو سؤالی که نه زود
سوی او سیمی تازان نشود پیش سؤال
هوش مصنوعی: هیچ کس از تو سوالی نمی‌کند که جوابی برای آن نداشتی، چرا که قبل از رسیدن به سوال، پاسخ آن باید آماده باشد.
گر به نالی بر تیغت بنگارند به موی
سایه اندر فکند بر سر پیل آن یک نال
هوش مصنوعی: اگر بر تیغ او ناله کنی و فریاد را بلند کنی، سایه‌اش بر سر فیل خواهد افتاد.
زیر آن سایه به آب اندر اگر بر گذرد
همچنان خیش ز مه ریزه شود ماهی وال
هوش مصنوعی: اگر کسی زیر آن سایه بایستد و به آب نگاه کند، طوری می‌شود که انگار ماهی بزرگ مانند یک خیش کوچک در آب در حال مشاهده کردن است.
مرغزاری که فسیله‌گه اسبان تو گشت
شیر کانجا برسد خرد بخاید چنگال
هوش مصنوعی: منظور از این بیت این است که در مکانی، جایی که اسبان تو در آنجا به چرا مشغولند، وقتی عقل و خرد به آنجا برسد، باید به آن جا آمد و تماشا کرد. به نوعی نشان می‌دهد که در مکان‌های خاص، پذیرش و درک از یک موضوع می‌تواند به شکل جدی‌تری تحقق یابد.
گوسفندی که رخ از داغ تو آراسته کرد
اژدها بالش و بالین کندش از دنبال
هوش مصنوعی: گوسفندی که به خاطر عشق و علاقه‌اش خود را زیبا کرده، حالا به اژدهایی تبدیل می‌شود که به سختی می‌تواند زندگی‌اش را پیش ببرد.
تا خبر شد سوی سیمرغ که بازان ترا
از ادیم است به پای اندر بر بسته دوال
هوش مصنوعی: تا زمانی که سیمرغ متوجه شود که بازها به او نزدیک شده‌اند و پلیدی‌ها را در پای او به بند کشیده‌اند، او تحت فشار است.
رشک آن را که به بازان تو مانند شود
بست بر پای دوالی و بر او گشت وبال
هوش مصنوعی: شخصی به افرادی که به بازان تو شباهت دارند حسادت می‌کند و به دام افتاده و به مشکلاتی دچار می‌شود که نتیجه این حسادت اوست.
وقت پروازش بر پای دوال اندر ماند
زان مر او را نتوان دید که بستستش بال
هوش مصنوعی: در زمان پروازش، بر روی زمین باقی ماند و نتوانستیم او را ببینیم، زیرا بالهایش بسته بود.
ای امیری که ترا دهر نپرورده قرین
ای سواری که ترا دیده ندیده‌ست همال
هوش مصنوعی: ای امیری که زمانه تو را پرورش نداده است، ای سواری که هیچ‌کس تو را ندیده است.
من ثناگوی و تو زیبای ثنایی و به فخر
هر زمان سر بفرازم به میان امثال
هوش مصنوعی: من تو را ستایش می‌کنم و تو زیبایی‌ات را نمایان می‌کنی، و هر بار که فرصت فراهم شود، با افتخار در جمع از تو سخن می‌گویم.
ای امیری که ترا دهر شرف داد و نداد
جز به تو مملکت عزت و اقبال و جلال
هوش مصنوعی: ای فرمانروایی که زمانه به تو مقام و شرافت بخشیده و جز تو کسی را مملکت عزت و موفقیت و عظمت نداده است.
مدح تو هر که چو من گفت ز تو یافت نوا
ای که از جود تو باشند جهانی به نوال
هوش مصنوعی: هر کس مانند من درباره‌ی تو سخن گفته، از لطافت و زیبایی صدا و شعرش بهره‌مند شده است. تو ای کسی که generosity و سخاوت تو باعث شده که جهانیان از نعمت‌های تو بهره‌مند شوند.
زیبد ار من به مدیح تو ملک فخر کنم
خاطر اندر خور وصف تو رسانم به کمال
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تو، ای پادشاه، افتخار کنم، این افتخار شایسته‌ای است و من کوشش می‌کنم تا توصیف و وصف تو را به بهترین شکل بیان کنم.
کاندر آن روز که من مدح تو آغاز کنم
آفتاب از سر من میل نگیرد به زوال
هوش مصنوعی: در روزی که من شروع به ستایش تو کنم، خورشید از سر من به افول نخواهد رفت.
ملکا اسب تو و زر تو و خلعت تو
بنده را نزد اخلا بفزودست جلال
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اسب و طلا و لباس‌های تزیینی تو، در برابر بزرگی و عظمت من، تنها باعث افزایش احترام و اعتبار من در نظر دیگران شده است.
آن کمیت گهری را که تو دادی به رهی
جز به شش میخ ورا نعل نبندد نعال
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه چیزی که تو به کسی داده‌ای، تنها به همان شکل و اندازه‌ای که هست، قابل استفاده است و نمی‌توان آن را به شکلی دیگر تغییر داد. در واقع، اگر چیزی را مشخص کرده‌ای، نمی‌توان آن را به هر شیوه‌ای که بخواهیم به کار برد.
از بر سنگ ورا راند نیارم که همی
سنگ زیر سم او ریزه شود چون صلصال
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم او را از روی سنگ دور کنم، زیرا هر بار که پای او بر روی آن گذاشته می‌شود، سنگ زیر پاهایش خرد می‌شود مثل خاک رس.
گویی او بور سمند است و منم بیژن گیو
گویی او رخش بزرگ است و منم رستم زال
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد او به عنوان یک اسب نیرومند و زیبا است و من مانند بیژن گیو، یعنی شخصی که در داستان‌ها معروف است، به نظر می‌رسم. همچنین او مانند رخش، اسب بزرگ رستم است و من هم به نوعی به رستم زال شباهت دارم.
تا چو جعد صنمان دایره‌گون باشد جیم
تا چو پشت شمنان پشت به خم باشد دال
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت دو ویژگی اشاره می‌کند. ابتدا به حالت گرد و جالب موی یک معشوق اشاره دارد که باعث زیبایی او می‌شود. سپس به وضعیتی مشابه در خصوص پشت او پرداخته که باید نرم و خمیده باشد. به طور کلی، شاعر به نقش زیبایی و جذابیت در جاذبه عاشقانه اشاره می‌کند.
تا چو آدینه به سر برده شد آید شنبه
تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال
هوش مصنوعی: زمانی که روز جمعه به پایان برسد، روز شنبه خواهد آمد و زمانی که ماه رمضان به پایان برسد، ماه شوال خواهد رسید.
شاد باش ای ملک پاکدل پاک‌گهر
کام ران ای ملک نیک‌خوی نیک‌خصال
هوش مصنوعی: به تو تبریک می‌گویم ای فرمانده‌ای با دل پاک و با ارزش، که زندگی‌ات پر از کامیابی و خوشبختی باشد. ای نیکوکار و دارای ویژگی‌های نیک، زندگی‌ات همیشه پر از خیر و خوبی باد.
مهرگان جشن فریدون ملک فرخ باد
بر تو ای همچو فریدون ملک فرخ‌فال
هوش مصنوعی: جشن مهرگان، جشن شاد و پرافتخار فریدون است. بر تو ای همچون فریدون، این سرزمین شاد باد!
دولت و ملک تو پاینده و تا هست جهان
به جهان دولت و ملک تو مبیناد زوال
هوش مصنوعی: حکومت و سلطنت تو همواره برقرار و پابرجاست و تا زمانی که جهان وجود دارد، سلطنت و قدرت تو دچار افول نخواهد شد.
اختر بخت تو مسعود و نیاید هرگز
اختر بخت بداندیش تو بیرون ز وبال
هوش مصنوعی: ستاره‌ی خوشبختی تو همیشه درخشان است و هرگز ستاره‌ی بدشانسی تو از زیر بال تو خارج نخواهد شد.
به جهان بادی پیوسته و از دور فلک
بهرهٔ تو طرب و بهر بداندیش ملال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان در زندگی مانند یک باد در حال حرکت است و از دور می‌تواند از زیبایی‌های آسمان لذت ببرد، اما برای کسانی که بد فکر می‌کنند، فقط غم و اندوه وجود دارد. به نوعی می‌تواند اشاره به این داشته باشد که نگرش مثبت به زندگی، سرشار از شادی است در حالی که نگرش منفی باعث ناراحتی و شکست می‌شود.