گنجور

شمارهٔ ۱۱۰ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود

همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
شکنج وکوژی در زلف و جعد و آن محتال
ز بهر آنکه به جعد و به زلف واومانم
بحیله تن را گه جیم کردمی گه دال
وگر به باغ فرا رفتمی زبانم هیچ
نیافتی ز خروشیدن و نکوهش هال
زبس مناظره کانجا زبان من کردی
بر آن نکوی سپر غم بر آن خجسته نهال
به لاله گفتمی: ای لاله! شرم دار و مروی
به سرو گفتمی ای سرو! شرم دار و مبال
که پیش قامت و رخسار او شما هر دو
چو پیش تیر کمانید و پیش بدر هلال
بچشم من بت من پیش ازین بدینسان بود
بتم چنین و دلم در هواش بر یک حال
بنیم بوسه ز من خواستی هزار سجود
بیک جواب زمن خواستی هزار سؤال
مرا دو چشم بدان تا چه خواهد و چه کند
بر این دو حال زمان تا زمان سکال سکال
هوا و خوبی او دردل و دو دیده من
زوال کرد فرستاده امیر زوال
معین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدا مال
ز دشت و بستان چون بازگشت روز شکار
بنیک روز وبفرخ زمان و میمون فال
یک تذرو فرستاد مرمرا که مگر
بحیله آیم در بند حسن آن محتال
چو دست و پای عروسان نگاشته سر و دم
چو روی خوبان آراسته همه پروبال
ز هفت گونه بر و هفت رنگ و بر هر رنگ
هزار گونه محاسن، هزار گونه جمال
چو زر خفچه همه پشت و برش آتش رنگ
چو نخل بسته همه سینه دایره اشکال
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش ازو صد هزار غنج و دلال
دولب: چو نار کفیده، چو برگ سوسن زرد
دو رخ: چو نار شکفته، چو برگ لاله لال
چو قطن میری در زیر پوشش منسوج
برای پوزش باز امیر خوب خصال
چگونه بازی چون پاره ای ز ابر سفید
به سنگ وزن درم سنگ او به ده مثقال
مبارزیست، لباسش زسیمگون جوشن
مبارزیست سلاحش مخالب و چنگال
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجبست
که وحشیانرا باشد جلاجل و خلخال
به تن بگونه سیم وبه پشت و بال سپید
درو نشانده تنک پاره های سیم حلال
بروز جنگ مر او را بچنگ بسته برند
نه زان قبل که ز جنگ آیدش نهیب و ملال
ولیکن از پی آن کو چو خصم دید از دور
بی آنکه وقت بود چیرگی کندبه جدال
عقاب گیرد باز کسی که او بکمند
گرفته باشد کرگ و بگرز کوفته یال
اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کند
عقابرا به بلک بشکند سرو تن و بال
امیر یوسف کرگ افکنست وشیر کشست
ز کرگ وشیربجان رسته بود رستم زال
ز آتش آب کند حلمش وزباد او رست
ز پیل پشه کند سهمش و ز شیر شکال
به خو، بهار برون آورد، میانه دی
به جود، چشمه دواند ز تل های رمال
چو زایری سوی او قصد کرد زایر را
ز حرص باز شد جود او باستقبال
بسی نمانده که از جود حجره ها سازد
ز بهر سایل در گنجهای بیت المال
چنانکه جود بدان دستهای مکنت بخش
ز بهر شیر ز پستان مادران اطفال
ز هول خون شود اندر دو چشم آز سرشک
چو تیر بر کشد از نزل دان بروز نوال
حسام او بجهان اندر افکند فریاد
نهیب او بزمین اندر افکند زلزال
تن مخالف او گر قوی درخت بود
چو دید هولش لرزان شود بگونه نال
سه چیر افکند از دشمنان بروز نبرد
چو تیغ اوبگشاید ز حلقشان قیفال
ز دستهاشان پهنه ز پایها چو گان
ز گرد سرها گوی، اینت شاه و اینت جلال
جهانیان همه زو شاکرند پیر و جوان
بخاصه من که شدم زو برادر اقبال
ز جاه او غنیم چو ن زمال او غنیم
بدین دوجاه و جیهم میانه اشکال
خدای ناصر آن شاه باد و گردون یار
برای او شب وروز و بکام اومه وسال
چنانکه اودل من شاد کرد شادان باد
ز خلق و مذهب پاکش دل محمد و آل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
هوش مصنوعی: همیشه می‌گفتم که در دنیا به زیبایی و جذابیت مانند یار من پیدا نمی‌شود و این موضوع غیرممکن است.
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
هوش مصنوعی: من به آنچه که ادعا کردم، ایمان نداشتم و نمی‌توانستم آن را بپذیرم، زیرا چشمان من هرگز چنین چیزی را ندیده بودند.
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
شکنج وکوژی در زلف و جعد و آن محتال
هوش مصنوعی: وقتی که تو را با زیبایی‌های چشمانت دیدم، همیشه در دل من تصاویری از پیچیدگی و زیبایی موها و حالت‌هایت نقش بسته است.
ز بهر آنکه به جعد و به زلف واومانم
بحیله تن را گه جیم کردمی گه دال
هوش مصنوعی: برای اینکه در برابر زیبایی و جذابیت موهای فر و پیچیده تو تسلیم شوم، گاهی خود را به زحمت می‌اندازم و گاهی به نحوی دیگر جلوه می‌دهم.
وگر به باغ فرا رفتمی زبانم هیچ
نیافتی ز خروشیدن و نکوهش هال
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروم، هیچ‌چیزی نمی‌توانم بگویم جز سرزنش و ناله از حال و روز خودم.
زبس مناظره کانجا زبان من کردی
بر آن نکوی سپر غم بر آن خجسته نهال
هوش مصنوعی: به خاطر مناظره و گفتگوهایی که در آنجا داشتم، زبانم بر آن شخص نیکو به حالت دفاع درآمد و احساس غم را بر آن درخت خوشبختی پشت سر گذاشتم.
به لاله گفتمی: ای لاله! شرم دار و مروی
به سرو گفتمی ای سرو! شرم دار و مبال
هوش مصنوعی: به لاله گفتم: ای لاله! شرم کن و به خودت نبال، و به سرو گفتم: ای سرو! شرم کن و بیش از حد خود را به نمایش نگذار.
که پیش قامت و رخسار او شما هر دو
چو پیش تیر کمانید و پیش بدر هلال
هوش مصنوعی: شما هر دو در برابر زیبایی و قامت او مانند تیر و کمانی هستید که در مقابل ماه کامل یعنی بدر قرار گرفته‌اند.
بچشم من بت من پیش ازین بدینسان بود
بتم چنین و دلم در هواش بر یک حال
هوش مصنوعی: در نگاه من، معشوقم همیشه این‌گونه بوده و عشق من به او در یک حالت ثابت باقی مانده است.
بنیم بوسه ز من خواستی هزار سجود
بیک جواب زمن خواستی هزار سؤال
هوش مصنوعی: اگر از من بوسه‌ای خواستی، باید می‌دانستی که برای هر بار آن، به اندازۀ هزار سجود، نیاز به پاسخ دارم. در واقع، برای یک جواب از من، هزار سؤال نیاز است.
مرا دو چشم بدان تا چه خواهد و چه کند
بر این دو حال زمان تا زمان سکال سکال
هوش مصنوعی: دوتا چشم من، منتظرند تا ببینند که چه پیش می‌آید و زمان با من چه می‌کند. من منتظرم تا ببینم که این وضعیت چگونه تغییر خواهد کرد.
هوا و خوبی او دردل و دو دیده من
زوال کرد فرستاده امیر زوال
هوش مصنوعی: هوا و زیبایی او در دل و چشمان من اثری ماندگار گذاشت و به خاطر آن، فرستادهٔ امیر نیز به زوال و نابودی دچار شد.
معین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدا مال
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از یوسف بن ناصر و مقام و منزلت او در حمایت از دولت و دین اشاره دارد. او را برادر ملک شاه معرفی می‌کند و به این نکته اشاره می‌کند که دشمنان و رقبای او به زودی به نابودی دچار خواهند شد. در واقع، این بیت به قدرت و ثبات او در برابر تهدیدات اشاره می‌کند.
ز دشت و بستان چون بازگشت روز شکار
بنیک روز وبفرخ زمان و میمون فال
هوش مصنوعی: وقتی به دشت و باغ برمی‌گردی، روز شکار شروع می‌شود و زمان شادی و خوشی فرارسیده است. این لحظات برای نشاط و خوشبینی مناسب هستند.
یک تذرو فرستاد مرمرا که مگر
بحیله آیم در بند حسن آن محتال
هوش مصنوعی: یک پرنده زیبا برای من فرستادند تا شاید با نیرنگی خود را در دام زیبایی آن فریب دهم.
چو دست و پای عروسان نگاشته سر و دم
چو روی خوبان آراسته همه پروبال
هوش مصنوعی: مانند دست و پای عروس که به زیبایی آراسته شده‌اند، سر و دم پرندگان نیز به شکل زیبا و جذابی آراسته است. زیبایی ظاهری آنها به اندازه زیبایی چهره خوبان قابل توجه است.
ز هفت گونه بر و هفت رنگ و بر هر رنگ
هزار گونه محاسن، هزار گونه جمال
هوش مصنوعی: از هفت نوع زیبایی و هفت رنگ مختلف، و برای هر رنگ هم هزاران نوع زیبایی و جذابیت وجود دارد.
چو زر خفچه همه پشت و برش آتش رنگ
چو نخل بسته همه سینه دایره اشکال
هوش مصنوعی: مانند زر هستند که در هر دو طرفشان رنگ آتش است، همچون نخل که سینه‌اش در تمام اشکال گرد است.
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش ازو صد هزار غنج و دلال
هوش مصنوعی: هر بار که او با ناز و کرشمه قدم می‌زند، به خاطر همان لحن و زیبایی‌اش، صدها جلوه و ناز و بی‌تابی را به نمایش می‌گذارد.
دولب: چو نار کفیده، چو برگ سوسن زرد
دو رخ: چو نار شکفته، چو برگ لاله لال
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف می‌کند که چگونه دو رنگ مختلف و زیبا در کنار هم قرار دارند. مانند شعله‌های آتش که درخشان و زنده هستند و یا برگ‌هایی که به رنگ زرد در آمده‌اند. همچنین به زیبایی گل‌هایی اشاره دارد که در حال شکفتن‌اند و نمایان‌گر لطافت و ظرافت هستند. در واقع، این تصویر زیبایی و تنوع را در طبیعت به ذهن می‌آورد.
چو قطن میری در زیر پوشش منسوج
برای پوزش باز امیر خوب خصال
هوش مصنوعی: وقتی که قطن به زیر پوشش منسوج می‌افتد، برای عذرخواهی از امیر با ویژگی‌های خوب، باید به او توجه کرد.
چگونه بازی چون پاره ای ز ابر سفید
به سنگ وزن درم سنگ او به ده مثقال
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم با چیزی که سبک و بی‌ارزش است، مانند تکه‌ای ابر، بازی کنم در حالی که وزن آن به اندازه‌ی سنگی به ارزش ده مثقال است؟
مبارزیست، لباسش زسیمگون جوشن
مبارزیست سلاحش مخالب و چنگال
هوش مصنوعی: این فرد همچون یک جنگجو و مبارز است، لباس او به رنگ سبز است و نشان دهنده قدرت و آمادگی اوست. سلاح‌های او شامل دندان‌ها و چنگال‌هایش می‌شود که نشان‌دهنده قدرت و توانایی او در نبرد است.
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجبست
که وحشیانرا باشد جلاجل و خلخال
هوش مصنوعی: این جمله به وضعیت خاصی اشاره دارد که باید با دقت به آن نگاه کرد. در واقع، وجود زینت‌هایی مانند جلاجل و خلخال، که معمولاً نشانه‌ی زیبایی و تجمل است، در میان افرادی که به نظر می‌رسد زندگی سخت‌تری دارند، جالب و تعجب‌آور است. این بیان نشان‌دهنده‌ی تضاد میان ظاهر و باطن زندگی است و می‌رسد که در فضاهایی که انتظار نمی‌رود، می‌توان نشانه‌هایی از زیبایی و زینت مشاهده کرد.
به تن بگونه سیم وبه پشت و بال سپید
درو نشانده تنک پاره های سیم حلال
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تشبیه خود بدن انسان به سیم و پشت و بال سفید می‌پردازد، که گویی از پاره‌های نازک سیم ساخته شده‌اند. به عبارتی، زیبایی و ظرافت در بدن را به تصویر می‌کشد.
بروز جنگ مر او را بچنگ بسته برند
نه زان قبل که ز جنگ آیدش نهیب و ملال
هوش مصنوعی: وقتی جنگ به وقوع می‌پیوندد، او را به اسارت می‌برند، نه به این دلیل که قبل از جنگ از آن می‌ترسید یا ناراحت بود.
ولیکن از پی آن کو چو خصم دید از دور
بی آنکه وقت بود چیرگی کندبه جدال
هوش مصنوعی: اما کسی که وقتی دشمن را از دور می‌بیند، بدون اینکه وقت برای غلبه باشد، به جدال نمی‌پردازد.
عقاب گیرد باز کسی که او بکمند
گرفته باشد کرگ و بگرز کوفته یال
هوش مصنوعی: عقابی کسی را به دام می‌اندازد که او خود در دام حیوانی دیگر گرفتار شده باشد و در واقع به خاطر ضعف و ناتوانی‌اش، به راحتی مورد حمله قرار می‌گیرد.
اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کند
عقابرا به بلک بشکند سرو تن و بال
هوش مصنوعی: اگر عقاب به سمت جنگ برود، با قدرت و شدت خود می‌تواند تن و بال دیگران را بشکند و شکست دهد.
امیر یوسف کرگ افکنست وشیر کشست
ز کرگ وشیربجان رسته بود رستم زال
هوش مصنوعی: امیر یوسف مانند شیر غول‌پیکر و قوی است که از کرگدن زاده شده و رستم زال نیز از نژاد اوست.
ز آتش آب کند حلمش وزباد او رست
ز پیل پشه کند سهمش و ز شیر شکال
هوش مصنوعی: او به وسیله آتش، خویشتن را آرام می‌کند و از باد، قدرتش را می‌گیرد. همچنین، مانند پشه‌ای که خویش را به بزرگی فیل می‌سنجد و از شیر، خورسانی می‌جوید.
به خو، بهار برون آورد، میانه دی
به جود، چشمه دواند ز تل های رمال
هوش مصنوعی: بهار به خوشی و زیبایی قدم گذاشته است، در حالی که هنوز دی ماه است. در این زمان، چشمه‌ای در دشت‌های شنی به شدت جاری شده و زندگی را به ارمغان آورده است.
چو زایری سوی او قصد کرد زایر را
ز حرص باز شد جود او باستقبال
هوش مصنوعی: وقتی یک زائر به سوی او حرکت می‌کند، به خاطر حرص و طمعی که دارد، از جانب generosity او استقبال می‌شود.
بسی نمانده که از جود حجره ها سازد
ز بهر سایل در گنجهای بیت المال
هوش مصنوعی: بسیار به زودی، به خاطر نیازمندان، حجره‌ها را به برکت از ثروت‌های عمومی پر می‌کند.
چنانکه جود بدان دستهای مکنت بخش
ز بهر شیر ز پستان مادران اطفال
هوش مصنوعی: چنان که بخشندگی به دست‌های توانایی می‌دهد، برای تامین شیر از پستان مادران برای کودکان.
ز هول خون شود اندر دو چشم آز سرشک
چو تیر بر کشد از نزل دان بروز نوال
هوش مصنوعی: از ترس، چشمانش پر از اشک می‌شود، همان‌طور که تیر از کمان رها می‌شود و باران بر زمین می‌بارد.
حسام او بجهان اندر افکند فریاد
نهیب او بزمین اندر افکند زلزال
هوش مصنوعی: شمشیر او در جهان صدای بلندی را به وجود آورد و فریاد او زمین را لرزاند.
تن مخالف او گر قوی درخت بود
چو دید هولش لرزان شود بگونه نال
هوش مصنوعی: اگرچه جسم او قوی و محکم مانند درخت باشد، اما وقتی ترس او را فرا می‌گیرد، آن را مانند نی‌ای لرزان و نالان می‌سازد.
سه چیر افکند از دشمنان بروز نبرد
چو تیغ اوبگشاید ز حلقشان قیفال
هوش مصنوعی: سه چیز از دشمنان به هنگام نبرد می‌افکند، مانند وقتی که شمشیر او از حلقشان به بیرون می‌آید.
ز دستهاشان پهنه ز پایها چو گان
ز گرد سرها گوی، اینت شاه و اینت جلال
هوش مصنوعی: از دستانشان گستره‌ای به پاها، همچون گنجشک در دور سرها، پادشاهی و جلال را این‌طور نشان می‌دهد.
جهانیان همه زو شاکرند پیر و جوان
بخاصه من که شدم زو برادر اقبال
هوش مصنوعی: تمامی انسان‌ها، چه بزرگ و چه کوچک، از او سپاسگزارند، به‌ویژه من که به واسطه او به برادر خوشبختی تبدیل شده‌ام.
ز جاه او غنیم چو ن زمال او غنیم
بدین دوجاه و جیهم میانه اشکال
هوش مصنوعی: از مقام و منزلت او بهره‌مند هستیم، نه از مال و دارایی‌اش. این دو مقام و نحوه‌ تفاوت او در ارزش‌هایش قابل توجه است.
خدای ناصر آن شاه باد و گردون یار
برای او شب وروز و بکام اومه وسال
هوش مصنوعی: خدایی که همیشه حامی و یاور آن پادشاه باشد، و به طور مداوم در کنار او در طول شب و روز و در تمام سال حمایت کند.
چنانکه اودل من شاد کرد شادان باد
ز خلق و مذهب پاکش دل محمد و آل
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که او دل من را شاد کرد، امیدوارم که شادی و خوشحالی از خلق و مذهب نیکویش، دل محمد و خاندانش را نیز شادمان کند.