گنجور

شمارهٔ ۶۲ - تتبع شیخ

می‌رود یار جدا زو کار بر من مشکل است
داغ هجرم بر تن و نیش فراقم بر دل است
باده دور از وی کجا آرد نشاطم ای رفیق
زانکه آب زندگی بی‌او چو زهر قاتل است
یا دلم را سوخته یا در گرفته از دلم
جای آتش‌هاش در صحرا که در هر منزل است
هست آن خورشید زیبایی مرا عمر عزیز
کی عجب باشد به رفتن گر چنین مستعجل است
گر دوصد صبر و شکیبم نقش گردد در ضمیر
در زمان از موج سیلاب فراقش زایل است
می‌نماید سعی دور از وی هلاکم را اجل
گوییا از کشتن بیدار هجرش غافل است
هست این غوغای رستاخیز اندر قافله
از دل چاکم نه از بانگ درای محمل است
تا کدامین محفلش جا گشت باری در غمش
داستان عشق من افسانه هر محفل است
رفت جان همراه جانان فانی ار میرد چه عیب
زنده بودن چونکه بی‌جانان و بی‌جان مشکل است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌رود یار جدا زو کار بر من مشکل است
داغ هجرم بر تن و نیش فراقم بر دل است
هوش مصنوعی: دوست از من جدا می‌شود و این برایم دشوار است. درد جدایی بر وجودم سنگینی می‌کند و زخم فراق بر دلم نشسته است.
باده دور از وی کجا آرد نشاطم ای رفیق
زانکه آب زندگی بی‌او چو زهر قاتل است
هوش مصنوعی: ای رفیق، بگو کجا می‌توانم شادابی و سرزندگی را پیدا کنم وقتی که نوشیدنی بدون حضور او، مانند زهر کشنده است؟
یا دلم را سوخته یا در گرفته از دلم
جای آتش‌هاش در صحرا که در هر منزل است
هوش مصنوعی: یا اینکه قلبم به خاطر عشق سوزانده شده یا اینکه از درونم شعله‌هایی زبانه کشیده و نشانه‌های آن در هر مکانی که می‌روم دیده می‌شود.
هست آن خورشید زیبایی مرا عمر عزیز
کی عجب باشد به رفتن گر چنین مستعجل است
هوش مصنوعی: او همچون خورشید زیبایی من است و عجیب نیست اگر عمر گرانبهای من به سرعت سپری شود، چرا که او این چنگالِ جدایی را به زندگی‌ام می‌زند.
گر دوصد صبر و شکیبم نقش گردد در ضمیر
در زمان از موج سیلاب فراقش زایل است
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که صبر و شکیبایی داشته باشم، در دل من جای آن چیزی که به یاد اوست از بین می‌رود وقتی که موج فراقش به اوج می‌رسد.
می‌نماید سعی دور از وی هلاکم را اجل
گوییا از کشتن بیدار هجرش غافل است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد تلاش‌های من برای دوری از او، باعث نابودی‌ام می‌شود. گویی مرگ نسبت به درد جدایی‌ام بی‌توجه است و از تاثیر آن غافل مانده است.
هست این غوغای رستاخیز اندر قافله
از دل چاکم نه از بانگ درای محمل است
هوش مصنوعی: این هیجان و شوق رستاخیز در میان جمعی از دل داغدار من نشأت می‌گیرد و ناشی از صدای بلند و طنین‌افکنده‌ی کاروان نیست.
تا کدامین محفلش جا گشت باری در غمش
داستان عشق من افسانه هر محفل است
هوش مصنوعی: تا چه زمانی در محافل مختلف جای خود را پیدا کند، داستان عشق من افسونی است که در هر جمعی نقل می‌شود.
رفت جان همراه جانان فانی ار میرد چه عیب
زنده بودن چونکه بی‌جانان و بی‌جان مشکل است
هوش مصنوعی: اگر جان همراه محبوب برود، چه اشکالی دارد اگر بمیرد؟ زنده بودن چه فایده‌ای دارد وقتی زندگی در کنار بی‌جان‌ها و بی‌احساس‌ها دشوار است.