ترکیب بند در مدح رستم بیگ بن مقصود بیگ آق قوینلو
آراست روزگار به آیین داد تخت
دولت به بارگاه سعادت نهاد تخت
در باغ سلطنت گل مقصود جلوه کرد
می خواست از خدا همه وقت این مراد تخت
اقبال داشت بیم تزلزل بهر زمان
این بار گو بمان بسر اعتماد تخت
بردند از خجالت این دولت جوان
شاهان پیش جمله به سوی معاد تخت
جهدی برای والی این عهد می نمود
آنکس که داشت بر زبر آب و باد تخت
تا زند بندگان به وجود شهی که او
احیا کند بنیت خیر عباد تخت
هر کسی که داشت بیهده در سر خیال ملک
تیغ از سرش نگشت جدا تا نداد تخت
مقصود، ذات بی بدل شهریار بود
اول که بود در نظر اوستاد تخت
شه برفراز تخت سلیمان و هر طرف
بر گردن پری بچه ی خانه زاد تخت
ادراک محض جان خرد شاه نوجوان
رستم بهادر آن گهر تاج خسروان
شاهی که زیبد ار کند از لعل ناب تاج
بر تارکش نهاده ز مه آفتاب تاج
از بسکه خسروان بدرش تحفه برده اند
بر هم نهاده خازنش از چند باب تاج
بخشد به یک اشارت ابرو هزار گنج
بر سر چو کج کند ز غلوی شراب تاج
گردن نهد سپند بر آتش که بهر او
افروخت صانع از گهر خانه تاب تاج
اسباب در خزانه ی او جمع گشته است
چندانکه نیست یکسر مو در حساب تاج
وان کز سبک سری رگ گردن بوی نمود
آویخت بر سرش ز دوال رکاب تاج
یکیک بنوک نیزه ربایند پردلان
خصم ار کند بلند ز در خوشاب تاج
زین می که در پیاله ی خصم زبون اوست
در یک نفس بباد دهد چون حباب تاج
آنکس که در خیال عداوت بود بدو
سر را دهد بباد و نبیند به خواب تاج
هر دم هزار گنج نثار زمین اوست
دریا و کان هدیه ی تاج و نگین اوست
هست آن گهر به دایره ی آسمان نگین
عالم چو دور خاتم و او در میان نگین
نبود ز مهر طلعت او مه درست تر
چندانکه می کنند بنام شهان نگین
مهری که بود نام سلیمان باو بلند
در دست اوست پی حسد غیر، آن نگین
برداشت نام ظلم بنوعی که دادخواه
حاجت نماندش که نهد بر نشان نگین
روشندلان به دیده برون آورند چست
گر افگند ز دست در آب روان نگین
سازند خسروان همه تعویذ چشم زخم
بر موم اگر نهد بگه امتحان نگین
طبعش گهی که دخل کند در امور ملک
اعیان نهند پیش لبش بر دهان نگین
تا او بگنجخانه ی مقصود مهر زد
پیر قضا نهاد بزیر زبان نگین
الحق بدور آدم و خاتم کسی بزور
بیرون نبرده است ازین خاندان نگین
نسلا بنسل شاه نشان و کی آمدست
تیغ و نگین فراخور قدروی آمدست
هر جا که برکشید ز روی دلیل تیغ
بر فرق خصم ریخت چو آب سبیل تیغ
در موی در کشید به رأی درست تیر
وز سنگ بگذارند بصبر جمیل تیغ
از یک طرف نشاند بجیحون سر سنان
وز یکطرف رساند به دریای نیل تیغ
از پشت گاو و سینه ی ماهیش بر گذشت
چون کرد امتحان بکمرگاه پیل تیغ
حکمش بغایتیست که از بحر دست او
چون آب میرود بگلوی قتیل تیغ
بر دوستان صادقش آتش گل بهشت
بر دشمنان تیره دلش سلسبیل تیغ
آن را که هست نور هدایت چراغ راه
در راه او گلست چو نار خلیل تیغ
هنگام رزم گر بودش حاجت مدد
بندد خدا بشاهپر جبرئیل تیغ
او گرم جنگ و خصم گریزان و برق وار
آتش روان کند ز پیش میل میل تیغ
بر عزم کین چو پا بدوال رکاب زد
شد گرم و پنجه در کمر آفتاب زد
ای بسته چون رسول به راه خدا کمر
دارد ز پهلوی تو صفا در صفا کمر
با یوسف آنکه دست کند در میان ز قدر
پنهان کند ز شرم تو زیر قبا کمر
حقا که در ازای گل ترکش تو نیست
گر در میان لعل بود کوه تا کمر
طبعت اگر قبول کند تحفه ی کسی
جوزا بیاورد بدو دست دعا کمر
پوشد ز التفات تو خاقان چین قبا
بندد باحترام تو خان ختا کمر
لاغر چنان شد از دم تیغت میان خصم
کافتاد همچو بند گرانش بپا کمر
جلاد ملکت از گهر تاج سرکشان
درهم کشید همچو نی بوریا کمر
دولت وفا کند بتو پیوسته چون بصدق
بستند چاکران درت در وفا کمر
وقت شراب خوردن و مجلس گرفتنست
بسیار ضرب تیغ نمودی، گشا کمر
ای ساقیان بزم ترا توأمان پری
ترک در سرای تو خورشید خاوری
بخت آمد و بساحت پاک تو چید بزم
دولت بر آسمان رفیعت کشید بزم
بگذار تیغ و جام طلب کن که روزگار
بر روی دل گشاد ترا بی کلید بزم
پر فیضتر ز جام تو گشتی نداشت جام
دلخواه تر ز بزم تو گردون ندید بزم
مقدار یک پیاله ی عدلت فلک نداشت
چندانکه دهر چید بنوروز و عید بزم
پر گشت شیشه های فلک روز عیش تو
از بسکه موج زد ز گلاب و نبید بزم
تا بنده باد ذات شریفت که شمع وار
تا بر زمین نشست، بگوهر خرید بزم
می پخت آرزوی تو دوران که سالها
می ساخت هر دو روز بوضع جدید بزم
اکنون چراغ عیش دهد پرتو مراد
کز تندباد حادثه خوش آرمید بزم
حور بهشت شیفته ی بزم عیش تست
نظاره کن که تا بچه غایت رسید بزم
بزمت خبر ز عالم تحقیق می دهد
جام لباب از می توفیق می دهد
ای در کفت بموجب حکمت حلال جام
بستان ز دست ساقی صاحب جمال جام
امروز باده خور که گراینست عدل و داد
فردا همت بدست بود بی سؤال جام
جمشید اگر بدور تو می بود می کشید
هم در میان مردم صف نعال جام
ور خود خبر ز ساقی بزم تو داشتی
از دست می گذاشت در آغاز حال جام
بخشیست از کف تو که هر چند می دهد
مقدار قطره یی نپذیرد زوال جام
ملک از تو شد چنان، که می از جام زر کشد
رند شرابخواره که بودش سفال جام
خاصیت شراب دهد آب لطف تو
دیگر چه حاجتست بدفع ملال جام
بهر دوام عیش تو دل دفتری گشود
هم در گذار قافیه آمد به فال جام
بزم تو جنتیست که حاضر شود در آن
میخواره را اگر گذرد در خیال جام
درکش می شبانه و گلگشت باغ کن
وز گوی چتر روی زمین پر چراغ کن
طالع شد آفتاب سعادت بساز چتر
هنگامه گرم ساخت فلک بر فراز چتر
گر این بود هدایت و آهنگ جزم این
عزم تو از عراق برد تا حجاز چتر
هرجا کهص ف کشند سران سپاه تو
سازد عروس فتح ز زلف دراز چتر
دارند روز گشت تو در پیش آفتاب
شاهان روزگار بصد عز و ناز چتر
آنان که گیرد از دمشان مهر و مه فروغ
خواهند از برای تو در هر نماز چتر
می آرد از پی تو علی رغم مدعی
گردون دوست پرور دشمن گداز چتر
ناز سپهر با تو چه سنجد که بر سرت
افراشت بی نیاز کسی، بی نیاز چتر
آنی که صدره از صف رزم تو یک سوار
از نه فلک نمود به یک ترکتاز چتر
نسبت بگوی چتر تو چون ذره است مهر
گردون که می برد بنشیب و فراز چتر
ای بوده خسروی ز وجود تو ارجمند
چتر و علم ز پایه ی قدر تو سربلند
منت که برزدی به مقام یقین علم
کردی بلند در صف مردان دین علم
سرزد نهال معدلت از باغ ملک تو
عدلت چو نام گشت بروی زمین علم
ظلمت گرفته بود جهان گرنه عدل شاه
می زد چو نور صبح برون از کمین علم
آن را که نور شرع دلیلست دور نیست
گر بگذراند از فلک هفتمین علم
گرد تکاورت بهوای شکار ملک
برد از دیار بکر به صحرای چین علم
شد نرم چون دوال عنان گردن عدو
چون گشت قامت تو به بالای زین علم
آن کرد برق تیغ که مهتاب با کتان
دشمن چو بر کشید به آهنگ کین علم
در ملکت آنکه دست تطاول کند دراز
بیند ز خون خود بسر آستین علم
هر صبح و شام همره خیل دعای تو
سازد فغانی از نفس آتشین علم
تا دهر هست در کنف سایه ی تو باد
اسباب سلطنت همه پیرایه ی تو باد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آراست روزگار به آیین داد تخت
دولت به بارگاه سعادت نهاد تخت
هوش مصنوعی: زمان به زیبایی و با نظم خاصی به پیش میرود و تخت سلطنت را در محل خوشبختی و سعادت قرار داده است.
در باغ سلطنت گل مقصود جلوه کرد
می خواست از خدا همه وقت این مراد تخت
هوش مصنوعی: در باغ پادشاهی، گل مورد نظر خود را به نمایش گذاشت و در دلش آرزو داشت که همیشه این آرزو به حقیقت بپیوندد.
اقبال داشت بیم تزلزل بهر زمان
این بار گو بمان بسر اعتماد تخت
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر نگران است که ممکن است اوضاع تغییر کند و ثباتی که دارد، از بین برود. او به این فکر میکند که باید با اعتماد و اطمینان بیشتری به موقعیت فعلیاش ادامه دهد و آن را حفظ کند.
بردند از خجالت این دولت جوان
شاهان پیش جمله به سوی معاد تخت
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت، این دولت و قدرت جوانان شاهان را به سوی زندگی بعد از مرگ و عدالت سوق دادند.
جهدی برای والی این عهد می نمود
آنکس که داشت بر زبر آب و باد تخت
هوش مصنوعی: کسی که قدرت و سلطهای بر آب و باد داشت، در تلاش بود تا برای حاکم این دوران کاری انجام دهد.
تا زند بندگان به وجود شهی که او
احیا کند بنیت خیر عباد تخت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بندگان به خاطر وجود یک پادشاه بزرگ، به زندگی و شکوفایی دست مییابند؛ زیرا آن پادشاه نیکوکار به خیر و صلاح مردم اهمیت میدهد و آنها را در مسیر درست هدایت میکند.
هر کسی که داشت بیهده در سر خیال ملک
تیغ از سرش نگشت جدا تا نداد تخت
هوش مصنوعی: هر کسی که در سرش فکرهای بیهوده و بیاساس داشته باشد و برای تصاحب مقام و قدرت آرزوهای بیجا در سر بپروراند، تا زمانی که در پی تحقق آن آرزوها باشد، از مشکلات و دردسرها رهایی نخواهد داشت و به آرامش نخواهد رسید.
مقصود، ذات بی بدل شهریار بود
اول که بود در نظر اوستاد تخت
هوش مصنوعی: مقصود و هدف، وجود بینظیر شهریار است که در ابتدا در نظر او، استاد و الگوی تخت سلطنت به شمار میرفت.
شه برفراز تخت سلیمان و هر طرف
بر گردن پری بچه ی خانه زاد تخت
هوش مصنوعی: پادشاه بر فراز تخت سلیمان نشسته و در تمام اطراف، پریانی که مانند فرزندان خانهزاد او هستند، گردنهایشان را نشان میدهند.
ادراک محض جان خرد شاه نوجوان
رستم بهادر آن گهر تاج خسروان
هوش مصنوعی: درک و فهم عمیق و خالص از جوانی که با قدرت و شجاعت رستم، توانایی و ویژگیهای برجستهای چون مروارید تاج پادشاهان را دارد.
شاهی که زیبد ار کند از لعل ناب تاج
بر تارکش نهاده ز مه آفتاب تاج
هوش مصنوعی: شاهی که میتواند از لعل ناب تاجی بسازد، بر فرق خود تاجی از نور خورشید دارد.
از بسکه خسروان بدرش تحفه برده اند
بر هم نهاده خازنش از چند باب تاج
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه شاهان زیادی هدایای گرانبها به او دادهاند، خزانهدار او توانسته است تاجهای زیادی را از درهای مختلف جمعآوری کند.
بخشد به یک اشارت ابرو هزار گنج
بر سر چو کج کند ز غلوی شراب تاج
هوش مصنوعی: با یک اشاره ابرو میتواند هزاران گنج را به دست آورد، وقتی که سرش را به سمت شراب مایل کند، شبیه تاجی بر سرش خواهد بود.
گردن نهد سپند بر آتش که بهر او
افروخت صانع از گهر خانه تاب تاج
هوش مصنوعی: گردن سپند را بر آتش مینهد، چرا که صانعی برای او از جواهرات قیمتی تاجی ساخته و آن را روشن کرده است.
اسباب در خزانه ی او جمع گشته است
چندانکه نیست یکسر مو در حساب تاج
هوش مصنوعی: در گنجینه او داراییها و نعمتهای زیادی جمع شده است، بهطوری که حتی یک مو هم در حساب ارزش تاجش قابل مشاهده نیست.
وان کز سبک سری رگ گردن بوی نمود
آویخت بر سرش ز دوال رکاب تاج
هوش مصنوعی: او که به خاطر بیخیالی و سبکیسر خود، رگ گردنش متورم شده است، تاج را بر سر خود گذاشته و به شیوۀ خاصی بر آن آویخته است.
یکیک بنوک نیزه ربایند پردلان
خصم ار کند بلند ز در خوشاب تاج
هوش مصنوعی: اگر دلاوران دشمن، نیزه را از دست بگیرند و بلند شوند، آنگاه در زیر بارانی از نیایش و دعا، تاجی زیبا نصیبشان خواهد شد.
زین می که در پیاله ی خصم زبون اوست
در یک نفس بباد دهد چون حباب تاج
هوش مصنوعی: از این می که در پیاله دشمن بیزبان اوست، در یک دم همچون حباب تاجی خواهد از بین رفت.
آنکس که در خیال عداوت بود بدو
سر را دهد بباد و نبیند به خواب تاج
هوش مصنوعی: کسی که در فکر دشمنی و مخالفت است، سرش را به باد میدهد و در خواب هم نمیتواند تاجی را ببیند.
هر دم هزار گنج نثار زمین اوست
دریا و کان هدیه ی تاج و نگین اوست
هوش مصنوعی: هر لحظه، زمین او به ما هزاران گنج و ثروت میبخشد و دریا و معادن، موزهایی و جواهراتی هستند که به ما هدیه میشود.
هست آن گهر به دایره ی آسمان نگین
عالم چو دور خاتم و او در میان نگین
هوش مصنوعی: در آسمان، یک گوهر بسیار ارزشمند وجود دارد که مانند انگشتری دور میچرخد و آن گوهر در وسط این انگشتر قرار گرفته است.
نبود ز مهر طلعت او مه درست تر
چندانکه می کنند بنام شهان نگین
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت چهره کسی اشاره میشود که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. حتی نامتعارفترین سنگهای قیمتی که بر انگشتان پادشاهان میدرخشند، نمیتوانند به پای زیبایی او برسند. در واقع، زیبایی او افراطی و بینظیر است.
مهری که بود نام سلیمان باو بلند
در دست اوست پی حسد غیر، آن نگین
هوش مصنوعی: مهر سلیمان که نماد قدرت و تسلط است، در دستان او قرار دارد و این نشان میدهد که هیچ حسادت و رقابتی نمیتواند به او آسیبی برساند.
برداشت نام ظلم بنوعی که دادخواه
حاجت نماندش که نهد بر نشان نگین
هوش مصنوعی: هرگز نباید ظلم را با نامی سکوت کرد که کسی نتواند از آن شکایت کند و به کسی که مظلوم واقع شده کمک نکند.
روشندلان به دیده برون آورند چست
گر افگند ز دست در آب روان نگین
هوش مصنوعی: آدمهای روشنفکر و زیرک با چشمان خود حقایق را میبینند و اگر گوهری از دستشان بیفتد و در آب جاری بیافتد، به سرعت آن را پیدا میکنند.
سازند خسروان همه تعویذ چشم زخم
بر موم اگر نهد بگه امتحان نگین
هوش مصنوعی: هر کسی که مقام بلندی دارد، برای حفاظت از خود در برابر چشم بد، از تعویذ و دعاهایی استفاده میکند. اگرچه این تلاشها همچنان جای آزمون و آزمایش دارد، مانند امتحان کردن یک انگشتر که باید از نظر ارزش و کیفیت سنجیده شود.
طبعش گهی که دخل کند در امور ملک
اعیان نهند پیش لبش بر دهان نگین
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی طبیعت یا نفس انسانی در مسائل مهم وارد میشود، اشخاص برجسته و گرانقدر در مقابل او زانو میزنند و نشان و نشانههایی از احترام و ارادت به او میدهند. به عبارتی دیگر، وقتی فردی به مقام و مرتبهای میرسد که شایسته احترام است، دیگران بهخود اجازه میدهند که به او ارادت کنند و ارزش او را در زندگیشان بشناسند.
تا او بگنجخانه ی مقصود مهر زد
پیر قضا نهاد بزیر زبان نگین
هوش مصنوعی: تا زمانی که او (خدا) نشان مهر خود را بر گنجینه آرزوها نهد، مقدرات پیر (زمان) را زیر زبان نگین قرار میدهد.
الحق بدور آدم و خاتم کسی بزور
بیرون نبرده است ازین خاندان نگین
هوش مصنوعی: در واقع، هیچکس به زحمت نتوانسته است از این خاندان و این چرخه خارج شود، مگر آدم و خاتم.
نسلا بنسل شاه نشان و کی آمدست
تیغ و نگین فراخور قدروی آمدست
هوش مصنوعی: نسل به نسل، شاهزادههای بزرگ و برجستهای آمدهاند و اکنون زمان آن رسیده که با شمشیر و جواهر، نشانهای از شجاعت و بزرگی را به نمایش بگذارند.
هر جا که برکشید ز روی دلیل تیغ
بر فرق خصم ریخت چو آب سبیل تیغ
هوش مصنوعی: هر کجا که دلیل روشنی پیدا شد، شمشیر حریف بر سر دشمن فرود میآید و مانند آبی که از سبیل میریزد، خون دشمن بر زمین میریزد.
در موی در کشید به رأی درست تیر
وز سنگ بگذارند بصبر جمیل تیغ
هوش مصنوعی: در این بیت به مفهوم صبر و تحمل اشاره شده است. انسان باید با دقت و حکمت در برابر چالشها و مشکلات زندگی مانند تیر و سنگ عمل کند و با صبوری و زیبااندیشی به آنها پاسخ دهد. انتخاب راه درست و مقابله با سختیها به وسیلهی شکیبایی و خرد، کلید عبور از آنهاست.
از یک طرف نشاند بجیحون سر سنان
وز یکطرف رساند به دریای نیل تیغ
هوش مصنوعی: از یک سو سر سنان را در دشت بجیحون قرار داد و از سوی دیگر تیغ را به دریای نیل رساند.
از پشت گاو و سینه ی ماهیش بر گذشت
چون کرد امتحان بکمرگاه پیل تیغ
هوش مصنوعی: او از پشت گاو و بر سینهی ماهیاش گذشت و وقتی که امتحان کرد، تیغ را به کمرگاه فیل زد.
حکمش بغایتیست که از بحر دست او
چون آب میرود بگلوی قتیل تیغ
هوش مصنوعی: حکم او به حدی قاطع و شدید است که مانند آب از دریا به سمت گلوی کسی که به تیغ کشته شده، روان است.
بر دوستان صادقش آتش گل بهشت
بر دشمنان تیره دلش سلسبیل تیغ
هوش مصنوعی: برای دوستان راستینش عشق و زیبایی مثل گل در بهشت است، ولی برای دشمنان دلهای تیرهاش، همچون تیغی برنده و سخت است.
آن را که هست نور هدایت چراغ راه
در راه او گلست چو نار خلیل تیغ
هوش مصنوعی: آن که دارای نور هدایت است، مانند چراغی در مسیر خود عمل میکند. این نور همچون گلی است که در راه او میدرخشد و همچون تیغی تیز، او را در مسیر راهنمایی میکند.
هنگام رزم گر بودش حاجت مدد
بندد خدا بشاهپر جبرئیل تیغ
هوش مصنوعی: در زمان نبرد، اگر فردی به کمک نیاز داشته باشد، خداوند به او یاری میدهد و به کمک او شمشیری از جبرئیل، فرشتهای بزرگ، میفرستد.
او گرم جنگ و خصم گریزان و برق وار
آتش روان کند ز پیش میل میل تیغ
هوش مصنوعی: او در حال جنگ است و دشمن از او فرار میکند و همچون برق آتش را با سرعت پیش میبرد، در حالی که شمشیرش به طور مداوم در حال حرکت است.
بر عزم کین چو پا بدوال رکاب زد
شد گرم و پنجه در کمر آفتاب زد
هوش مصنوعی: شخصی که عزم جنگ دارد، با قدرت و انرژی بیشتری به میدان میآید و وقتی تصمیمش را میگیرد، تمام تلاشش را میکند و همچون آفتاب درخشان و قوی در برابر چالشها مقاومت میکند.
ای بسته چون رسول به راه خدا کمر
دارد ز پهلوی تو صفا در صفا کمر
هوش مصنوعی: ای انسان که به خاطر خدا خود را در راه او آماده کردهای، از کنار تو آرامش و صفا سرازیر میشود.
با یوسف آنکه دست کند در میان ز قدر
پنهان کند ز شرم تو زیر قبا کمر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از عشق و شرافت اشاره دارد. شخصی که در عشق یوسف (نماد زیبایی و محبوبیت) است، بخشی از وجود خود را از دید دیگران پنهان میکند، و به خاطر شرم و حیا، به آرامی و به شکل محتاطانه عمل میکند. این نشاندهندهی تعهد و عشق عمیق است که فرد از خود نشان میدهد.
حقا که در ازای گل ترکش تو نیست
گر در میان لعل بود کوه تا کمر
هوش مصنوعی: واقعاً اینگونه است که هیچ چیز نمیتواند جبران زیبایی و تکه گلی که از تو جدا شده را کند، حتی اگر کوهی از لعل نیز به مشرقش باشد.
طبعت اگر قبول کند تحفه ی کسی
جوزا بیاورد بدو دست دعا کمر
هوش مصنوعی: اگر طبیعت تو پذیرای نعمتها باشد، مثل جوزا (میوهای خوشمزه) آن را به دست دعا بگیر و برایش تلاش کن.
پوشد ز التفات تو خاقان چین قبا
بندد باحترام تو خان ختا کمر
هوش مصنوعی: به خاطر توجه و محبت تو، پادشاه چین خود را آراسته و با احترام، خان ختا هم کمربند میبندد.
لاغر چنان شد از دم تیغت میان خصم
کافتاد همچو بند گرانش بپا کمر
هوش مصنوعی: لاغر به دلیل ضربهی تیری که به او خورده، به شدت آسیب دیده و حالا مثل بار سنگینی در میان دشمنانش افتاده است و نمیتواند خود را جمع و جور کند.
جلاد ملکت از گهر تاج سرکشان
درهم کشید همچو نی بوریا کمر
هوش مصنوعی: جلاد سلطنت، از خون شاهان و بزرگان، مثل اینکه کمر چرخ را از هم میگسلد، اقدام کرد.
دولت وفا کند بتو پیوسته چون بصدق
بستند چاکران درت در وفا کمر
هوش مصنوعی: خوشبختی همیشه باید با وفای واقعی همراه باشد، همانطور که وفاداران به خدای تو در پی بندگی و وفاداری هستند.
وقت شراب خوردن و مجلس گرفتنست
بسیار ضرب تیغ نمودی، گشا کمر
هوش مصنوعی: زمانی است برای نوشیدن شراب و برگزاری مجلس؛ در این وقت بسیار با ضربههای تند و تیز خود را نشان دادی، اکنون دل را باز کن و خود را آماده کن.
ای ساقیان بزم ترا توأمان پری
ترک در سرای تو خورشید خاوری
هوش مصنوعی: ای ساقیهای بزم، همزمان با هم، زیبای ترک مانند پرنیان در خانهی تو مانند خورشید خاور میدرخشد.
بخت آمد و بساحت پاک تو چید بزم
دولت بر آسمان رفیعت کشید بزم
هوش مصنوعی: بخت و اقبال به سراغ تو آمد و در دامان پاکت جشن و شادی را برپا کرد و موفقیتها را به سطوح بلند آسمان رساند.
بگذار تیغ و جام طلب کن که روزگار
بر روی دل گشاد ترا بی کلید بزم
هوش مصنوعی: بگذار که در جستجوی لذت و خوشی باشی، چرا که زندگی با دلهای ما در حال گسترش است و نیازی به کلید برای ورود به خوشیها نیست.
پر فیضتر ز جام تو گشتی نداشت جام
دلخواه تر ز بزم تو گردون ندید بزم
هوش مصنوعی: از نوشیدن جام تو، فیض بیشتری حاصل شد و دلخواهترین میخانه را آسمان هرگز ندید.
مقدار یک پیاله ی عدلت فلک نداشت
چندانکه دهر چید بنوروز و عید بزم
هوش مصنوعی: مقدار یک پیاله از عدل تو آسمان نداشت، به اندازهای که جهان برای نوروز و جشنها تدارک دید.
پر گشت شیشه های فلک روز عیش تو
از بسکه موج زد ز گلاب و نبید بزم
هوش مصنوعی: شیشههای آسمان به خاطر خوشگذرانی و شادی تو پر شدهاند، زیرا به اندازهای از شراب و گلاب موج زدهاند که بزم را زنده کرده است.
تا بنده باد ذات شریفت که شمع وار
تا بر زمین نشست، بگوهر خرید بزم
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در سایه وجود عزیزتان هستم، مانند شمعی که با نور خود همه جا را روشن میکند، به حسن انتخاب شما افتخار میکنم و در همین حال زندگی را با زیبایی و طراوت پر میکنم.
می پخت آرزوی تو دوران که سالها
می ساخت هر دو روز بوضع جدید بزم
هوش مصنوعی: در طول زمان، آرزوی تو به مانند یک پختنی به تدریج شکل گرفته است، به طوری که سالهاست هر دو روز، مراسمی تازه و متفاوت برای آن برپا میشود.
اکنون چراغ عیش دهد پرتو مراد
کز تندباد حادثه خوش آرمید بزم
هوش مصنوعی: امروز نور خوشی به ما امید و آرزو میدهد، چرا که از طوفان مشکلات به آرامش و شادی رسیدهایم.
حور بهشت شیفته ی بزم عیش تست
نظاره کن که تا بچه غایت رسید بزم
هوش مصنوعی: حورهای بهشت برای جشن و شادی تو آماده هستند. به تماشا بنشین که چگونه به اوج لذت و خوشی میرسند.
بزمت خبر ز عالم تحقیق می دهد
جام لباب از می توفیق می دهد
هوش مصنوعی: شراب معرفت خبرهایی از دنیای حقیقت به ما میدهد و جام خوشبختی از می خوشخیر را در اختیار ما قرار میدهد.
ای در کفت بموجب حکمت حلال جام
بستان ز دست ساقی صاحب جمال جام
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر حکمت در دامن تو چیزی قرار دارد، از دست ساقی زیبا جام را بگیر و بنوش.
امروز باده خور که گراینست عدل و داد
فردا همت بدست بود بی سؤال جام
هوش مصنوعی: امروز از زندگی لذت ببر و باده بنوش، زیرا فردا ممکن است دیگر فرصتی برای شادی و خوشی نباشد. امروز باید از لحظهها بهره ببری، بدون اینکه نگران پرسشها و قضاوتهای فردا باشی.
جمشید اگر بدور تو می بود می کشید
هم در میان مردم صف نعال جام
هوش مصنوعی: اگر جمشید در کنار تو بود، در میان مردم، صفی از ناب و بهشتی مانند شربت میکشید.
ور خود خبر ز ساقی بزم تو داشتی
از دست می گذاشت در آغاز حال جام
هوش مصنوعی: اگر خودت درباره ساقی و مجلس بزم آگاهی داشتی، در آغاز خوشی و سرمستی، دستت را بر روی جام نمیگذاشتی.
بخشیست از کف تو که هر چند می دهد
مقدار قطره یی نپذیرد زوال جام
هوش مصنوعی: بخشی از وجود توست که هرچند به اندازه یک قطره میدهد، اما هرگز از ارزش و اهمیت آن کاسته نمیشود.
ملک از تو شد چنان، که می از جام زر کشد
رند شرابخواره که بودش سفال جام
هوش مصنوعی: ملک به قدری تحت تأثیر تو قرار گرفته که حتی شراب را از جام زر مینوشد، در حالی که قبلاً فقط با سفالین مینوشید.
خاصیت شراب دهد آب لطف تو
دیگر چه حاجتست بدفع ملال جام
هوش مصنوعی: شراب خاصیتی دارد که میتواند غم و ملال را از بین ببرد، پس دیگر چه نیازی به آن داریم وقتی لطف تو وجود دارد؟
بهر دوام عیش تو دل دفتری گشود
هم در گذار قافیه آمد به فال جام
هوش مصنوعی: برای ادامه لذت زندگیات، دلی را گشودهاند و در حالیکه در حال گذر از لحظات هستی، قافیه به عنوان نشانهای خوب به تو هدیه شده است.
بزم تو جنتیست که حاضر شود در آن
میخواره را اگر گذرد در خیال جام
هوش مصنوعی: محل جشن تو بهشت است، جایی که به خاطر خاطره یک جام، حتی میگساران نیز به آنجا میآیند.
درکش می شبانه و گلگشت باغ کن
وز گوی چتر روی زمین پر چراغ کن
هوش مصنوعی: در شب زیبایی را درک کن و به باغ برو. همچنین، از گوی چتر به عنوان منبع نور روی زمین استفاده کن.
طالع شد آفتاب سعادت بساز چتر
هنگامه گرم ساخت فلک بر فراز چتر
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی طلوع کرده است، بنابراین چتر خود را باز کن و از این روز آفتابی بهرهمند شو. آسمان هم به زیبایی بر فراز سر تو سایه افکنده است.
گر این بود هدایت و آهنگ جزم این
عزم تو از عراق برد تا حجاز چتر
هوش مصنوعی: اگر این مسیر به معنای واقعی هدایت و تصمیمی محکم است، پس اراده و عزم تو از عراق تا حجاز را تحت پوشش قرار داده است.
هرجا کهص ف کشند سران سپاه تو
سازد عروس فتح ز زلف دراز چتر
هوش مصنوعی: هر جا که سپاه تو به پیروزی برسد، گلیس خوشبختی به خاطر موفقیت تو میدرخشد و مانند عروسی که با زلفی بلند آراسته شده، جلوهگری میکند.
دارند روز گشت تو در پیش آفتاب
شاهان روزگار بصد عز و ناز چتر
هوش مصنوعی: روز تو در برابر آفتاب حاکمان زمان با شکوه و عظمت خاصی در حال برگزاری است.
آنان که گیرد از دمشان مهر و مه فروغ
خواهند از برای تو در هر نماز چتر
هوش مصنوعی: کسانی که محبت و نور خود را از طریق آنها میگیرند، در هر نمازی برای تو سایبانی از نور و زیبایی فراهم خواهند کرد.
می آرد از پی تو علی رغم مدعی
گردون دوست پرور دشمن گداز چتر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بعضیها در آسمان به تو شک دارند، دوستی از تو حمایت میکند و دشمنی که میتواند باعث آسیب شود، از تو دور است.
ناز سپهر با تو چه سنجد که بر سرت
افراشت بی نیاز کسی، بی نیاز چتر
هوش مصنوعی: زیبایی آسمان با تو چه مقایسهای میتواند داشته باشد وقتی که بر سرت سایه افکنده و تو از هیچکس به کمک نیاز نداری، بدون نیاز به هیچ چتری.
آنی که صدره از صف رزم تو یک سوار
از نه فلک نمود به یک ترکتاز چتر
هوش مصنوعی: در زمانی که تو در میدان جنگ زیبا و باشکوهی نشان دادی، سپاهی از آسمانها به یک شتاب دهنده بر روی زین تو بر افراشته شد.
نسبت بگوی چتر تو چون ذره است مهر
گردون که می برد بنشیب و فراز چتر
هوش مصنوعی: مقایسه کن چتر تو را با ذرهای کوچک که زیر تأثیر خورشید قرار دارد؛ زیرا هر دو در دنیای بزرگ و پیچیدهای در نوسان هستند و در اوج و فرود هستند.
ای بوده خسروی ز وجود تو ارجمند
چتر و علم ز پایه ی قدر تو سربلند
هوش مصنوعی: ای تو که مانند یک پادشاه هستی، ارزش وجودت به اندازهای بلند است که مانند چتر و پرچم از بلندی مقام و شرافتت سر برافراشتهاند.
منت که برزدی به مقام یقین علم
کردی بلند در صف مردان دین علم
هوش مصنوعی: شما با توجه به شرایطی که در آن قرار دارید، به درجه ای از آگاهی و دانش رسیده اید که در جمع افراد باتقوا و دیندار قرار گرفته اید و این ارتقاء مقام را باید مدیون تلاش و عنایت الهی بدانید.
سرزد نهال معدلت از باغ ملک تو
عدلت چو نام گشت بروی زمین علم
هوش مصنوعی: درختی از فضیلت و نیکی در باغ سلطنت تو شکفت، و وقتی که نام آن بر روی زمین علم قرار گرفت، عدالت تو نیز به ظهور رسید.
ظلمت گرفته بود جهان گرنه عدل شاه
می زد چو نور صبح برون از کمین علم
هوش مصنوعی: جهان در تاریکی بود و اگر نه، عدالت پادشاه مانند نور صبح از پشت پرده علم نمایان میشد.
آن را که نور شرع دلیلست دور نیست
گر بگذراند از فلک هفتمین علم
هوش مصنوعی: اگر کسی نور و هدایت دین را داشته باشد، از هر چیزی دور نخواهد بود و به راحتی میتواند از آسمان هفتم نیز عبور کند و به علم و دانش و درک عمیق برسد.
گرد تکاورت بهوای شکار ملک
برد از دیار بکر به صحرای چین علم
هوش مصنوعی: پرندهای که برای شکار به پرواز در آمده، از سرزمینهای بکر و دستنخورده به دشتهای چین سفر کرده و پرچم خود را به اهتزاز درآورده است.
شد نرم چون دوال عنان گردن عدو
چون گشت قامت تو به بالای زین علم
هوش مصنوعی: او به نرمی به حرکت درآمد، چون که دوال (نرمی) نرم و لطیف است؛ و وقتی قامت تو به بالای زین علم رسید، گردن دشمن هم به عجز خم شد.
آن کرد برق تیغ که مهتاب با کتان
دشمن چو بر کشید به آهنگ کین علم
هوش مصنوعی: برق تیغ درخشان مانند نور ماه است، در حالی که دشمن به بهانه انتقام، سلاحش را از کتان بیرون میآورد.
در ملکت آنکه دست تطاول کند دراز
بیند ز خون خود بسر آستین علم
هوش مصنوعی: در سرزمینی که انسانها به حقوق یکدیگر تجاوز کنند، باید انتظار داشته باشند که خودشان نیز دچار آسیب و زیان شوند.
هر صبح و شام همره خیل دعای تو
سازد فغانی از نفس آتشین علم
هوش مصنوعی: هر صبح و شب، جمعی از دعاهای تو با صدای بلند و پرشور برمیخیزد، مانند تنفس آتشینی که علم و دانش را به یاد میآورد.
تا دهر هست در کنف سایه ی تو باد
اسباب سلطنت همه پیرایه ی تو باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، همه چیز تحت حمایت و سایهی تو باشد و هرگونه قدرت و سلطنتی به زینت و زیبایی تو مرتبط باشد.