گنجور

شمارهٔ ۳۰

که برفروخت به می چهر آفتاب مرا
که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
شبی که مست به کاشانه‌ام فرود آید
فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
نمی‌شود مژه‌ام گرم از آن سبب که به ناز
گشاد نرگس مخمور و بست خواب مرا
شهی که می‌کند از سایهٔ همای گریز
چه التفات کند منزل خراب مرا
برون خرام به پیراهن کتان امشب
که آنچنان اثری نیست ماهتاب مرا
سرم برید و زد آتش چنان که محو شدم
نخواست سگ که خورد نیز خون ناب مرا
ز من گذشت و ز دشمن پیاله خواست دریغ!
که تشنه بودم و نخورد از غرور آب مرا
شکسته دل چو فغانی تلخکام شدم
که پشت دست زدی شکّر و گلاب مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که برفروخت به می چهر آفتاب مرا
که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
هوش مصنوعی: چهره‌ام را همچون آفتاب درخشان کرده و دل شوق و امید مرا مانند کبابی بر روی آتش تیز کرده است.
شبی که مست به کاشانه‌ام فرود آید
فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
هوش مصنوعی: شبی که مسحور و شاداب در خانه‌ام باشم، فرشته‌ای که به زیبایی می‌نگرد، به مجلس شراب من حسادت خواهد کرد.
نمی‌شود مژه‌ام گرم از آن سبب که به ناز
گشاد نرگس مخمور و بست خواب مرا
هوش مصنوعی: چشمم نمی‌تواند بر دلیری و زیبایی نرگس مست تأثیر بگذارد، چون خواب و آرامش مرا گرفته است.
شهی که می‌کند از سایهٔ همای گریز
چه التفات کند منزل خراب مرا
هوش مصنوعی: پادشاهی که از سایه‌ی همای خود دوری می‌کند، چه توجهی می‌تواند به خانه‌ی خراب من داشته باشد؟
برون خرام به پیراهن کتان امشب
که آنچنان اثری نیست ماهتاب مرا
هوش مصنوعی: امشب با لباس نازک خود قدم بزن که نور مهتاب تاثیری بر من ندارد.
سرم برید و زد آتش چنان که محو شدم
نخواست سگ که خورد نیز خون ناب مرا
هوش مصنوعی: سرم را بریدند و آتش زدند به گونه‌ای که از خود بی‌خود شدم. حتی سگ هم نخواست خون خالص مرا بخورد.
ز من گذشت و ز دشمن پیاله خواست دریغ!
که تشنه بودم و نخورد از غرور آب مرا
هوش مصنوعی: زمانی از من گذشت و دشمنم از من خواست تا به او آب دهم. افسوس که در آن لحظه تشنه بودم اما به خاطر غرورم نتوانستم آب را به او بدهم.
شکسته دل چو فغانی تلخکام شدم
که پشت دست زدی شکّر و گلاب مرا
هوش مصنوعی: دل شکسته و غمگین شده‌ام، به‌گونه‌ای که وقتی به من توجه کردی، مثل این بود که شکر و گلاب بر دستانم می‌زنی.