گنجور

شمارهٔ ۲۶

چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را
کرد از همه بیزار تمنای تو ما را
این دیده که ما را بتو سرگرم چنین ساخت
هم سوخته بیند بته پای تو ما را
رفتی و سراپای ترا سیر ندیدیم
داغی بجگر ماند زهر جای تو ما را
تا چند بفردا فگنی کار دل ما
جنت ندهد وعده ی فردای تو ما را
مائیم و تو، دیگر سخن غیر چه گوئیم
پروای کسی نیست زسودای تو ما را
هر دم چه خراشی دل احباب فغانی
بس کن که سری نیست بغوغای تو ما را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را
کرد از همه بیزار تمنای تو ما را
هوش مصنوعی: چشم خود را بر روی دو جهان بستیم تا فقط تو را تماشا کنیم و همین باعث شد که از هر چیز دیگری بی‌زار شویم و فقط آرزوی تو را داشته باشیم.
این دیده که ما را بتو سرگرم چنین ساخت
هم سوخته بیند بته پای تو ما را
هوش مصنوعی: این چشمی که ما را به عشق تو مشغول کرده، اکنون در حرم تو سوخته و از دوری تو در آتش عشق می‌سوزد.
رفتی و سراپای ترا سیر ندیدیم
داغی بجگر ماند زهر جای تو ما را
هوش مصنوعی: تو رفتی و ما هیچ وقت نتوانستیم تمام وجودت را ببینیم. به دل ما درد و غمی سنگین از جای خالی تو باقی مانده است.
تا چند بفردا فگنی کار دل ما
جنت ندهد وعده ی فردای تو ما را
هوش مصنوعی: چرا همچنان به آینده امیدواری؟ دل ما که به عشق تو خوش است، نباید به وعده‌های فردا دلخوش باشد.
مائیم و تو، دیگر سخن غیر چه گوئیم
پروای کسی نیست زسودای تو ما را
هوش مصنوعی: ما فقط به تو فکر می‌کنیم و چیزی جز این موضوع مهم نیست. به هیچ‌کس دیگری اهمیت نمی‌دهیم و دل‌مشغولی‌ ما فقط تو هستی.
هر دم چه خراشی دل احباب فغانی
بس کن که سری نیست بغوغای تو ما را
هوش مصنوعی: هر لحظه دل دوستان را با فریادهای خود خراشیدی، دیگر بس کن! زیرا وجود تو برای ما قیمتی ندارد و ما نسبت به شلوغی و آواز تو بی‌تفاوتیم.