شمارهٔ ۲۶
چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را
کرد از همه بیزار تمنای تو ما را
این دیده که ما را به تو سرگرم چنین ساخت
هم سوخته بیند به ته پای تو ما را
رفتی و سراپای تو را سیر ندیدیم
داغی به جگر ماند ز هر جای تو ما را
تا چند به فردا فگنی کار دل ما
جنت ندهد وعدهٔ فردای تو ما را
مائیم و تو، دیگر سخن غیر چه گوئیم
پروای کسی نیست ز سودای تو ما را
هر دم چه خراشی دل احباب، فغانی
بس کن که سری نیست به غوغای تو ما را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را
کرد از همه بیزار تمنای تو ما را
هوش مصنوعی: چشم خود را بر روی دو جهان بستیم تا فقط تو را تماشا کنیم و همین باعث شد که از هر چیز دیگری بیزار شویم و فقط آرزوی تو را داشته باشیم.
این دیده که ما را به تو سرگرم چنین ساخت
هم سوخته بیند به ته پای تو ما را
هوش مصنوعی: این چشمی که ما را به عشق تو مشغول کرده، اکنون در حرم تو سوخته و از دوری تو در آتش عشق میسوزد.
رفتی و سراپای تو را سیر ندیدیم
داغی به جگر ماند ز هر جای تو ما را
هوش مصنوعی: تو رفتی و ما هیچ وقت نتوانستیم تمام وجودت را ببینیم. به دل ما درد و غمی سنگین از جای خالی تو باقی مانده است.
تا چند به فردا فگنی کار دل ما
جنت ندهد وعدهٔ فردای تو ما را
هوش مصنوعی: چرا همچنان به آینده امیدواری؟ دل ما که به عشق تو خوش است، نباید به وعدههای فردا دلخوش باشد.
مائیم و تو، دیگر سخن غیر چه گوئیم
پروای کسی نیست ز سودای تو ما را
هوش مصنوعی: ما فقط به تو فکر میکنیم و چیزی جز این موضوع مهم نیست. به هیچکس دیگری اهمیت نمیدهیم و دلمشغولی ما فقط تو هستی.
هر دم چه خراشی دل احباب، فغانی
بس کن که سری نیست به غوغای تو ما را
هوش مصنوعی: هر لحظه دل دوستان را با فریادهای خود خراشیدی، دیگر بس کن! زیرا وجود تو برای ما قیمتی ندارد و ما نسبت به شلوغی و آواز تو بیتفاوتیم.

بابافغانی