گنجور

شمارهٔ ۲۱۶

عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند
پرهیز ای فرشته که آن عصمتم نماند
دردا که از دعا تو بدستم نیامدی
وز جانب کسی نظر همتم نماند
خود را به عشق لاله رخی سوختم تمام
اندوه دوزخ و هوس جنتم نماند
دادی بسی نمک شکری نیز لطف کن
کز خوان نعمت تو جزین قسمتم نماند
می ده که گر فرشته شوم همچنان بدم
بدنام چون شدم بر کس حرمتم نماند
دنبال آرزوی دل خود نمی روم
نومیدیم بسوخت بسی رغبتم نماند
اکنون که چون فغانیم افگندی از نظر
گر هم که داشتم هنری قیمتم نماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند
پرهیز ای فرشته که آن عصمتم نماند
هوش مصنوعی: عشق وارد زندگی‌ام شد و دیگر نمی‌توانم به حالت قبلی خود که در طاعت و عبادت بودم بازگردم. ای فرشته، مراقب باش که حالا دیگر از پاکی و عصمت دور شده‌ام.
دردا که از دعا تو بدستم نیامدی
وز جانب کسی نظر همتم نماند
هوش مصنوعی: ای کاش که تو از دعای من به کمک نیامدی و از طرف دیگر کسی هم نظرش به من نبود.
خود را به عشق لاله رخی سوختم تمام
اندوه دوزخ و هوس جنتم نماند
هوش مصنوعی: من با عشق به چهره زیبای تو خودم را سوزانده‌ام و در این راه تمام غم‌ها و آرزوهای بهشت و جهنم را کنار گذاشته‌ام.
دادی بسی نمک شکری نیز لطف کن
کز خوان نعمت تو جزین قسمتم نماند
هوش مصنوعی: تو به من محبت و نیکی زیادی کرده‌ای، لطفاً همچنان به من برکت و نعمت بده، زیرا از سفره‌ی نعمت تو جز این چیز کمی برای من باقی نمانده است.
می ده که گر فرشته شوم همچنان بدم
بدنام چون شدم بر کس حرمتم نماند
هوش مصنوعی: به من می‌نوشان که اگر فرشته هم بشوم، باز هم بدنام می‌مانم؛ زیرا حرمت و اعتبار من دیگر بر کسی باقی نمانده است.
دنبال آرزوی دل خود نمی روم
نومیدیم بسوخت بسی رغبتم نماند
هوش مصنوعی: در پی خواسته‌های قلبی‌ام نیستم، چرا که ناامیدی مرا سوزانده و دیگر میلی برای ادامه ندارم.
اکنون که چون فغانیم افگندی از نظر
گر هم که داشتم هنری قیمتم نماند
هوش مصنوعی: اکنون که مانند فریاد به نظر می‌رسیم، اگر هم هنری داشتم، دیگر ارزشی برایم باقی نمانده است.