گنجور

شمارهٔ ۲۱۰

به مجلسی که تویی می دگر نمی‌گنجد
چه جای می که گلاب و شکر نمی‌گنجد
بنوش از دل عاشق میی که می‌خواهی
که در خرابهٔ ما جام زر نمی‌گنجد
چه حالت است که در جام عیش مسکینان
به غیر شربت خون جگر نمی‌گنجد
محبت تو چنان ساخت سیرم از عالم
که در مزاج دلم خواب و خور نمی‌گنجد
میان ما و حبیب آنچنان معامله‌ای‌ست
که گر فرشته شود غیر در‌نمی‌گنجد
هزار گونه غم و درد در دلم کردی
بس است، دیگر ازین بیشتر نمی‌گنجد
مکش دراز فغانی حدیث و شور مکن
دگر به خلوت ما درد سر نمی‌گنجد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مجلسی که تویی می دگر نمی‌گنجد
چه جای می که گلاب و شکر نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: در مجلسی که تو حضور داری، دیگر کسی نمی‌تواند جای بگیرد، چه برسد به اینکه عطر و شیرینی هم در آن جا بگنجد.
بنوش از دل عاشق میی که می‌خواهی
که در خرابهٔ ما جام زر نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: از دل عاشق، شرابی بنوش که دلت می‌خواهد، زیرا در خرابه‌های ما جام طلا جا نخواهد گرفت.
چه حالت است که در جام عیش مسکینان
به غیر شربت خون جگر نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: وضعیتی که در آن، در لیوان شادی فقرا جز نوشیدن خون دل چیزی نمی‌گنجد.
محبت تو چنان ساخت سیرم از عالم
که در مزاج دلم خواب و خور نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: عشق تو به اندازه‌ای در جانم تاثیر گذاشته که دیگر نمی‌توانم به خواب و خوراک فکر کنم و تمام توجه و حواسم معطوف به تو شده است.
میان ما و حبیب آنچنان معامله‌ای‌ست
که گر فرشته شود غیر در‌نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: در روابط ما و محبوب‌مان، نوعی پیوند و ارتباط وجود دارد که از هر چیزی، حتی از وجود فرشتگان نیز فراتر و غیرقابل توصیف است.
هزار گونه غم و درد در دلم کردی
بس است، دیگر ازین بیشتر نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: در دلم انواع و اقسام غم و درد وجود دارد و دیگر تحمل بیشتر از این را ندارم.
مکش دراز فغانی حدیث و شور مکن
دگر به خلوت ما درد سر نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: دیگر فریاد و هیاهو نکن و در خلوت ما صحبت از درد و مشکل نکن، چرا که تحمل سختی‌ها در این فضا نمی‌گنجد.