گنجور

شمارهٔ ۲۰۶

شبها گذشت و چشم من یک لحظه آرامی ندید
بی گریه صبحی دم نزد بی خون دل شامی ندید
یکشب سر شوریده ام سامان بالینی نیافت
روزی دل سرگشته ام روی سرانجامی ندید
نگذشت روزی یا شبی کاین جان خرمن سوخته
پروانه ی شمعی نشد داغ گلندامی ندید
می خواست عشق جان ستان قتل یکی از عاشقان
از من زبونتر در جهان رسوا و بدنامی ندید
عمریست کاین دلبستگی دارد فغانی با بتان
هرگز گشاد کار خود از حلقهٔ دامی ندید

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبها گذشت و چشم من یک لحظه آرامی ندید
بی گریه صبحی دم نزد بی خون دل شامی ندید
هوش مصنوعی: شب‌ها به پایان رسید و چشمانم هیچ وقت آرامش را احساس نکردند. نه صبحی بدون گریه دیدم و نه شبی بدون درد و رنج.
یکشب سر شوریده ام سامان بالینی نیافت
روزی دل سرگشته ام روی سرانجامی ندید
هوش مصنوعی: یک شب در حالی که دلم آشفته بود، نتوانستم هیچ ترتیبی برای خودم پیدا کنم و در روزی دیگر، قلب سرگردانم هیچ آینده‌ای را ندید.
نگذشت روزی یا شبی کاین جان خرمن سوخته
پروانه ی شمعی نشد داغ گلندامی ندید
هوش مصنوعی: هر روز و شب نمی‌گذرد که این جان زخم‌خورده، مانند پروانه‌ای به دور شمع نچرخد و داغ و درد زندگی را حس نکند.
می خواست عشق جان ستان قتل یکی از عاشقان
از من زبونتر در جهان رسوا و بدنامی ندید
هوش مصنوعی: عشق می‌خواست که جان یکی از عاشقان را بگیرد، ولی من، که از همه چیز بی‌زبان‌تر بودم، در دنیا رسوا و بدنامی را ندیدم.
عمریست کاین دلبستگی دارد فغانی با بتان
هرگز گشاد کار خود از حلقهٔ دامی ندید
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که فغان و ناله‌ای در دل دارد و عشق به بتان او را در بند کرده است، اما هرگز نتوانسته است از این زنجیر عشق رهایی یابد.