شمارهٔ ۱۵۴
دیوانه ام مرا سخن واژگون بسست
در نامه ام حکایت عشق و جنون بسست
یکچند نیز ناله ی ما می توان شنید
ای مست عیش زمزمه ی ارغنون بسست
بهر هلاک خویش چه آیم به بزم تو؟
این یک نظر که می نگرم از برون بسست
تا چند رنج خاطرم از دیدن رقیب
عمری بدرد دل گذراندم کنون بسست
فرخنده ساز یکرهم ای بخت خانه سوز
عمری ز ناکسی تو بودم زبون بسست
انگیز کشتنم کن اگر دوستی رفیق
رسوا شدم بدفع جنونم فسون بسست
باز این چه شیونست فغانی بدشت و کوه
چشمی نماند کز تو نشد غرق خون بسست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیوانه ام مرا سخن واژگون بسست
در نامه ام حکایت عشق و جنون بسست
هوش مصنوعی: من دیوانهام و در کلامم همه چیز به هم ریخته است. در نوشتهام داستان عشق و جنون به وفور یافت میشود.
یکچند نیز ناله ی ما می توان شنید
ای مست عیش زمزمه ی ارغنون بسست
هوش مصنوعی: مدتی میتوان صدای نالههای ما را شنید، ای شاد و خوشحال، که صدای ساز و آواز آرام شده است.
بهر هلاک خویش چه آیم به بزم تو؟
این یک نظر که می نگرم از برون بسست
هوش مصنوعی: برای نابود کردن خودم چه نیازی به حضور در جشن تو دارم؟ تنها یک نگاه که به بیرون میاندازم، کافیست.
تا چند رنج خاطرم از دیدن رقیب
عمری بدرد دل گذراندم کنون بسست
هوش مصنوعی: چقدر باید از دیدن رقیب رنج بکشم؟ عمری را صرف درد و دل کردهام، اما حالا دیگر بس است.
فرخنده ساز یکرهم ای بخت خانه سوز
عمری ز ناکسی تو بودم زبون بسست
هوش مصنوعی: ای شانس و تقدیر، جمع ما را خوشحال کن و به ما شادی بده! سالهای زیادی من به دلیل ناتوانی و مشکلات، در رنج و سختی سپری کردم.
انگیز کشتنم کن اگر دوستی رفیق
رسوا شدم بدفع جنونم فسون بسست
هوش مصنوعی: اگر دوستی بی وفا و رسوا شدم، مرا بکش تا به جنون و افسردگیام پایان دهي.
باز این چه شیونست فغانی بدشت و کوه
چشمی نماند کز تو نشد غرق خون بسست
هوش مصنوعی: این چه نوایی است که در دشت و کوه بلند میشود؟ همه جا پر از فریاد و گریه است و هیچ جایی نیست که از عشق تو متاثر نشود و غم آن در دلش نرود.

بابافغانی