گنجور

شمارهٔ ۱۲۸

در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست
دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست
تا قرین آتش شوقت شدم پروانه‌وار
سوزم از اندیشه هر دم کاین منم یا دیگریست؟
چون نسوزم بی‌تو در بستان که در جانم ز غم
هر گلی داغی و هر داغی فروزان اخگریست
من که مشغولم به ذکر بادهٔ لعلت مدام
کی بود یادم که جایی سلسبیل و کوثریست
شوق دیدارت که شد در سینهٔ سوزان گره
آتشی گویا فروزان در دل خاکستریست
دفتر گل را که شست از گریه ابر نوبهار
هر ورق بر خون پاک دردمندان دفتریست
هر حباب از چشمهٔ چشم فغانی روز هجر
در هوای بادهٔ آن لعل، پرخون ساغریست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست
دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست
هوش مصنوعی: در دل من شوری عجیب از عشق و زیبایی وجود دارد؛ دلداده‌ای هست که مانند جهنم روح مرا می‌سوزاند، اما در عین حال، از عشق این دلداده احساس بهشتی دارم.
تا قرین آتش شوقت شدم پروانه‌وار
سوزم از اندیشه هر دم کاین منم یا دیگریست؟
هوش مصنوعی: وقتی که شیفته آتش عشق تو شدم، مانند پروانه‌ای در حال سوختن هستم و هر لحظه در فکر اینم که آیا این من هستم یا شخص دیگری.
چون نسوزم بی‌تو در بستان که در جانم ز غم
هر گلی داغی و هر داغی فروزان اخگریست
هوش مصنوعی: وقتی در بستان می‌گردم، احساس می‌کنم که با هر گل داغی که در وجودم وجود دارد، یک آتش شعله‌ور در دل من نهفته است. غم‌هایم مانند زخم‌هایی هستند که هر لحظه آتش می‌زنند.
من که مشغولم به ذکر بادهٔ لعلت مدام
کی بود یادم که جایی سلسبیل و کوثریست
هوش مصنوعی: من دائم به یاد شراب لعل رنگ تو هستم و چنان غرق در این یادآوری هستم که به یادم نمی‌آید جایی هست که بهشتی از آب شیرین وجود دارد.
شوق دیدارت که شد در سینهٔ سوزان گره
آتشی گویا فروزان در دل خاکستریست
هوش مصنوعی: عشق و شوق دیدن تو به قدری در قلبم شعله‌ور است که گویی آتش روشنی در دل خاکسترها وجود دارد.
دفتر گل را که شست از گریه ابر نوبهار
هر ورق بر خون پاک دردمندان دفتریست
هوش مصنوعی: گل‌نامه‌ای که باران بهاری با اشک خود شستشو داده، هر صفحه‌اش یادگاری از درد و رنج پاک دلان است.
هر حباب از چشمهٔ چشم فغانی روز هجر
در هوای بادهٔ آن لعل، پرخون ساغریست
هوش مصنوعی: هر حبابی که از چشم می‌آید، فریادی است از درد جدایی در حالی که در آرزوی باده‌ای است که از آن سنگ سرخ، رنگین است.