شمارهٔ ۴ - در منقبت امیرالمومنین و امام المتقین اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام
منم پیوسته در بزم سقیهم ربهم شارب
ز جام ساقی کوثر علی بن ابی طالب
به دوران گر نصیب خضر گشتی جرعه یی زان می
به آب چشمه ی حیوان نگشتی تا ابد راغب
گدایان قلندر شیوه ی ملک ولایت را
بود نزل بقا از خوان شاه اولیا راتب
در آن مجلس که می نوشند مستان ره عشقش
خضر آنجا بود ساقی و افلاطون بود مطرب
به تخت اصطفا شاهی چو شاه اولیا باید
که سلطان رسالت را بود در ملک دین نایب
در ایوان حریم حرمتش روح الامین محرم
بگرد بارگاه عزتش فهم و خرد حاجب
ز یمن دست گوهر بخش و زور بازوی همت
در فردوس را فاتح لوای فتح را ناصب
کشد گوی فصاحت در خم چوگان اندیشه
براق برق رفتار خیالش چون شود لاعب
بهر صورت که خورشید جمالش جلوه گر آمد
چراغ چشم حاضر گشت و نور دیده ی غایب
سحاب قهر او هرگه که باران بلا بارد
خراب آباد عالم را بود سیل فنا خارب
دو بخش از بحر فضل آمد زبان خامه اش گویا
علوم اولین و آخرین را هر یکی سایب
ز لوح آفرینش در معلمخانه ی وحدت
به یک تعلیم او شد آتش از روح الامین هارب
شود روشن ز نور شمع ایمان قبله ی ترسا
اگر نامش برآید در عبادتخانه ی راهب
ز مرآت جهان جز واحد مطلق ندید الحق
چو بر ذات وحیدش نشأة توحید شد غالب
نبی آنروز عرض گوهر او کرد از رفعت
که هر دو گوشوار عرش را جا داد بر منکب
چو زخم تیغ خورشید ولایت کارگر آمد
ز مشرق رفت موج بحر خون تا دامن مغرب
ز برق ذوالفقار عالم افروزش هویدا شد
فروغ آتش لامع طلوع کوکب ثاقب
حساب ضرب و قسمت بین که از تیغ دو سر صدره
بضربی چاربخش راست کردی مرکب و راکب
ثواب کشتن عنتر نیاید راست در دفتر
فرشته گر شود تا حشر با اهل قلم کاتب
عدو گر فی المثل پولاد باشد در صف هیجا
چو موم از آتش برق حسام او شود ذایب
چنان کز فیض دستش بارها خاک سیه زر شد
به دریا گوهر جان یافت از امرش گل لازب
ز تاب قهر چون روی عرقناکش برافروزد
شود روشن میان آب ساکت آتش لاهب
ز نعل دلدل صحرا نوردش تا دم محشر
صفای مطلع خورشید دارد مکه و یثرب
چه باشد خارجی دور از حریم کعبه ی وصلش؟
سگ دیوانه یی گم کرده راه خانه ی صاحب
به صورت گرچه غایب شد به معنی حاضرست آری
کمال شاه انجم را چه نقصان گر شود غارب
زهی چون دین لازم طاعتت بر اهل دین لازم
زهی چون فرض واجب سجده ات بر مرد و زن واجب
زهی نور یقینت چشمه ی تحقیق را رهبر
زهی ذات وحیدت نشأة توحید را غالب
ترا تخت خلافت جا و جن و انس و خدمت
تو بر دلدل سوار و خلق شرق و غرب در موکب
سلیمان گر به تخت سلطنت مشغول دنیا شد
تو بر سجاده ی دین ملک عقبی راشدی کاسب
ز نوری گر شنید از دور موسی نکته ی وحدت
خدا خود از زبان بیزبانی با تو شد خاطب
به عمری کرد عیسی مرده یی را زنده از معجز
تو کشتی خلق را و زنده کردی از دم جاذب
جهانی دیگر از نور ولایت ساختی روشن
بهر وقتی که چون خورشید گشتی از نظر غایب
ترا بر ممکنات آن روز واجب شد خداوندی
که واجب ساخت تعظیمت بر ارباب خرد واجب
ترا از آستین آنجا یدالله آشکارا شد
که بر سلمان نمودی دسته ی گل از کف صارب
چو پیش آرد شهید کربلا پیراهن خونین
بود رنگ قمیص از خون یوسف شهرتی کاذب
سماع بزم گردون از دم سبطین زهرا دان
نه از صورت صدای ارغنون زهره ی لاعب
به صحرای قیامت روی آن ظالم سیه بادا
که شد میراث زین العابدین را از همه غاصب
بشوید قطره ی آب وضوی باقر از رحمت
خطای امت عاصی گناه بنده ی مذنب
بود نسبت به علم و حکمت کهف امم جعفر
معری شافعی از فقه و عاری بوعلی از طب
کمال حلم کاظم بین که از دست جفاکیشان
چنان رطل گرانی را فرو خورد و نشد غاضب
طواف روضه ی هشتم کسی را فرض عین آمد
که باشد در طریق کعبه ی صدق و صفا ذاهب
به قربان تقی گردم که در آیینه ی هستی
خدا بین و خدا دان شد دلش از فکرت صایب
نقی را تا فرح بخشد مه نو بر سپهر دین
بفال سعد همچون قرعه می گردد بهر جانب
بحرب خارجی باید ز بعد صاحب دلدل
سواری همچو شاه عسکری در راه دین حارب
بخاک درگه صاحب زمان چون خسرو انجم
مسیح از منظر چارم نهد رو از پی منصب
نه حد من بود شاها بوصفت گوهر افشانی
مرا این موهبت آمد ز بحر رحمت واهب
فغانی بلبل دستانسرای آل یس شد
بوصف غیر آمد از گلستان ازل تایب
ز ابر صبح تا چون پیکر بیضای حورالعین
بقدر گوهر شهوار گردد قطره یی ساکب
در نظم ثنایت زیور گوش جهان بادا
که هست این گوهر منظوم را کون و مکان طالب
شمارهٔ ۳ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه السلام: بود پیوسته نیت در ریاض روضه رضوان راشمارهٔ ۵ - تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست: تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم پیوسته در بزم سقیهم ربهم شارب
ز جام ساقی کوثر علی بن ابی طالب
هوش مصنوعی: من همواره در میانهی جمعی نشستهام که خداوند با نوشیدن از ظرف ساغی، به من میآموزد و در حقیقت، از مائدهی الطاف علی بن ابیطالب بهره میبرم.
به دوران گر نصیب خضر گشتی جرعه یی زان می
به آب چشمه ی حیوان نگشتی تا ابد راغب
هوش مصنوعی: اگر در دورهای به فیض خضر(علیه السلام) دست یافتید و یک جرعه از آن شراب را نوشیدید، دیگر به آب چشمهی حیات نیاز نخواهید داشت و تا ابد مشتاق خواهید بود.
گدایان قلندر شیوه ی ملک ولایت را
بود نزل بقا از خوان شاه اولیا راتب
هوش مصنوعی: فقیران عاشق، راه و روش پادشاهی را داشته و از سفره بزرگانی که در عالم ولایت هستند، بهرهمند میشوند.
در آن مجلس که می نوشند مستان ره عشقش
خضر آنجا بود ساقی و افلاطون بود مطرب
هوش مصنوعی: در آن محفل شادی و نشئگی که مردم پیمانههای شراب را مینوشند، راهنمای عشق مانند خضر (شخصیتی نمادین و حکمتآموز) در آنجا حضور دارد و افلاطون، فیلسوف بزرگ، به عنوان نوازنده و طربافزا به سرگرم کردن جمع میپردازد.
به تخت اصطفا شاهی چو شاه اولیا باید
که سلطان رسالت را بود در ملک دین نایب
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام و جایگاه عالی مانند شاهان اولیا، لازم است که کسی به عنوان نایب پیامبر در سرزمین دین عمل کند.
در ایوان حریم حرمتش روح الامین محرم
بگرد بارگاه عزتش فهم و خرد حاجب
هوش مصنوعی: در فضایی که او مقام والایی دارد، فرشتۀ بزرگ و مقدس به عنوان نگهبان حضور دارد و عقل و دانش در برابر درگاه عظمت او به خدمت ایستادهاند.
ز یمن دست گوهر بخش و زور بازوی همت
در فردوس را فاتح لوای فتح را ناصب
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش و استعداد با ارزش و همچنین توانایی و تلاش، کسی در بهشت پیروزی را به دست میآورد و پرچم پیروزی را برافراشته میکند.
کشد گوی فصاحت در خم چوگان اندیشه
براق برق رفتار خیالش چون شود لاعب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ن talent شاعری با مهارت و تسلطش مانند یک بازیکن در بازی چوگان عمل میکند و افکار خود را به صورت زیبا و براق به نمایش میگذارد. به عبارت دیگر، تخیل و خلاقیت او همانند جنبش سریع و هماهنگ یک بازیکن در میدان است.
بهر صورت که خورشید جمالش جلوه گر آمد
چراغ چشم حاضر گشت و نور دیده ی غایب
هوش مصنوعی: هر نوعی که زیبایی او نمایان شود، نور چشمهایمان روشن میشود و حتی اگر کسی دور باشد، روشنایی آن را حس میکند.
سحاب قهر او هرگه که باران بلا بارد
خراب آباد عالم را بود سیل فنا خارب
هوش مصنوعی: هر زمان که خشم او مانند باران بلا نازل شود، سرزمینها و موجودات این دنیا را به سیلاب فنا ویران میکند.
دو بخش از بحر فضل آمد زبان خامه اش گویا
علوم اولین و آخرین را هر یکی سایب
هوش مصنوعی: دو قسمت از دریای علم و فضل، زبان خامهاش بهوضوح سخن میگوید. این علوم از گذشته تا آینده را شامل میشود و هر یک سایهای از آن دریای وسیع است.
ز لوح آفرینش در معلمخانه ی وحدت
به یک تعلیم او شد آتش از روح الامین هارب
هوش مصنوعی: در مدرسهی واحد هستی، از لوح آفرینش، با یک آموزش، آتش عشق از روح مقدس بر افروخته شد.
شود روشن ز نور شمع ایمان قبله ی ترسا
اگر نامش برآید در عبادتخانه ی راهب
هوش مصنوعی: نور شمع ایمان، هم میتواند راه را روشن کند و هم باعث شود که اگر نام آن یاد شود، در مکانی که راهب عبادت میکند، نشانهای از حقیقت و روشنی به وجود آید.
ز مرآت جهان جز واحد مطلق ندید الحق
چو بر ذات وحیدش نشأة توحید شد غالب
هوش مصنوعی: در آینهی جهان تنها یک حقیقت مطلق دیده میشود، زیرا وقتی به ذات یگانه خداوند نظر میکنیم، حقیقت توحید بر ما آشکار میگردد.
نبی آنروز عرض گوهر او کرد از رفعت
که هر دو گوشوار عرش را جا داد بر منکب
هوش مصنوعی: در آن روز، پیامبر به زیبایی و مقام خود اشاره کرد و بیان نمود که به اندازهای والاست که هر دو گوشواره عرش را بر دوش خود میتواند حمل کند.
چو زخم تیغ خورشید ولایت کارگر آمد
ز مشرق رفت موج بحر خون تا دامن مغرب
هوش مصنوعی: زمانی که تیغ نور خورشید بر تاریکی ولایت ضربه میزند، در نتیجه این نور از سمت شرق جلوهگر میشود و امواج خونین دریا به سمت غرب میرود.
ز برق ذوالفقار عالم افروزش هویدا شد
فروغ آتش لامع طلوع کوکب ثاقب
هوش مصنوعی: از درخشش شمشیر ذوالفقار، روشنی عالم نمایان شد و نور آتش تند، همچون طلوع ستارهای درخشان در آسمان را به تصویر میکشد.
حساب ضرب و قسمت بین که از تیغ دو سر صدره
بضربی چاربخش راست کردی مرکب و راکب
هوش مصنوعی: به دقت و با حساب و کتاب باید تقسیم و ضرب را انجام دهی، زیرا با دو طرف تند و تیز و خطرناک مواجه هستی که باید به خوبی آن را کنترل کنی، تا هم سواری و هم مرکب به درستی مدیریت شوند.
ثواب کشتن عنتر نیاید راست در دفتر
فرشته گر شود تا حشر با اهل قلم کاتب
هوش مصنوعی: پاداش کشتن عنتر (حیوانی افسانهای) به درستی در دفتر فرشتگان ثبت نمیشود، اگر چه در روز قیامت با اهل قلم و نویسندگان محشور شود.
عدو گر فی المثل پولاد باشد در صف هیجا
چو موم از آتش برق حسام او شود ذایب
هوش مصنوعی: اگر دشمن مانند فولاد باشد، در میدان مبارزه چون موم از آتش، به خاطر ضربه تند و برنده شمشیر او ذوب میشود.
چنان کز فیض دستش بارها خاک سیه زر شد
به دریا گوهر جان یافت از امرش گل لازب
هوش مصنوعی: نجابت و لطف او به قدری است که بارها خاک سیاه به طلا تبدیل شده و دریا از او جواهر جان یافته است؛ به طوری که امر او موجب پیدایش گلهای زیبا شده است.
ز تاب قهر چون روی عرقناکش برافروزد
شود روشن میان آب ساکت آتش لاهب
هوش مصنوعی: وقتی که از شدت خشم و ناراحتی صورتش سرخ میشود، مانند آتش درون آب ساکت، روشن و شعلهور میگردد.
ز نعل دلدل صحرا نوردش تا دم محشر
صفای مطلع خورشید دارد مکه و یثرب
هوش مصنوعی: از آثار و نشانههای عشق و محبت در دل کسی که در عالم عشق و سیر و سلوک پیش میرود، به اندازهای زلالی و پاکی وجود دارد که تا روز قیامت هم جلوهگر است. این صفا و نورانیت به قدری زیاد است که حتی در مکانهای مقدسی مانند مکه و یثرب هم حس میشود.
چه باشد خارجی دور از حریم کعبه ی وصلش؟
سگ دیوانه یی گم کرده راه خانه ی صاحب
هوش مصنوعی: در اینجا به یک فردی که از عشق و وصل دور شده اشاره میشود. او مانند یک سگ دیوانه است که راه خانهی محبوبش را گم کرده و به شدت پراکنده و سردرگم است. حضورش در دوردستها و بیراهه بودنش نمادی از بیسرانجامی و جدایی از معشوق است.
به صورت گرچه غایب شد به معنی حاضرست آری
کمال شاه انجم را چه نقصان گر شود غارب
هوش مصنوعی: شاید به شکل ظاهری غایب باشد، اما در واقع وجودش حس میشود. درست است که کمال شاه ستارهها ممکن است از بین برود، اما این چیزی از ارزش او کم نمیکند.
زهی چون دین لازم طاعتت بر اهل دین لازم
زهی چون فرض واجب سجده ات بر مرد و زن واجب
هوش مصنوعی: عجب! زمانی که دین معیاری برای اطاعت است، پیروان دین ملزم به پیروی هستند. همچنین، وقتی که سجده بر تو واجب میشود، این واجب بر همه مردان و زنان خواهد بود.
زهی نور یقینت چشمه ی تحقیق را رهبر
زهی ذات وحیدت نشأة توحید را غالب
هوش مصنوعی: ای نور یقین تو، رهبری چشمه تحقیق را بر عهده داری! و ای ذات بیهمتای تو، سرچشمه وحدت را برتر میکنی.
ترا تخت خلافت جا و جن و انس و خدمت
تو بر دلدل سوار و خلق شرق و غرب در موکب
هوش مصنوعی: تو بر تخت خلافت نشستهای و موجودات عالم، از جن و انس، خدمتگزار تو هستند و مردم شرق و غرب در جمع تو حضور دارند.
سلیمان گر به تخت سلطنت مشغول دنیا شد
تو بر سجاده ی دین ملک عقبی راشدی کاسب
هوش مصنوعی: سلیمان اگر چه در تخت سلطنت و دنیای فانی مشغول بود، تو با عبادت و دیانت خود در راه کسب و کار و آخرت موفق شدهای.
ز نوری گر شنید از دور موسی نکته ی وحدت
خدا خود از زبان بیزبانی با تو شد خاطب
هوش مصنوعی: اگر موسی از دور صدای نوری را شنید، نکتهی وحدت خدا را از زبانی که بیزبان است دریافت کرد و با تو به سخن آمد.
به عمری کرد عیسی مرده یی را زنده از معجز
تو کشتی خلق را و زنده کردی از دم جاذب
هوش مصنوعی: عیسی (ع) به مدد معجزهاش مردهای را زنده کرد و به وسیله تو، ای جاذب، انسانها را از مرگ نجات دادی و زنده کردی.
جهانی دیگر از نور ولایت ساختی روشن
بهر وقتی که چون خورشید گشتی از نظر غایب
هوش مصنوعی: تو دنیایی پر از نور و روشنی از محبت و رهبری ایجاد کردی، به گونهای که در زمان غیبتت، مثل خورشید گرما و روشنیات همچنان در دلها برقرار است.
ترا بر ممکنات آن روز واجب شد خداوندی
که واجب ساخت تعظیمت بر ارباب خرد واجب
هوش مصنوعی: روزگاری که خداوند بر تو واجب کرد، میطلبید تا بزرگداشت تو بر بزرگان اندیشه و عقل نیز لازم بیفتد.
ترا از آستین آنجا یدالله آشکارا شد
که بر سلمان نمودی دسته ی گل از کف صارب
هوش مصنوعی: خداوند قدرت تو را به وضوح نشان داد زمانی که تو دسته گلی را از دست زنبوردار به سلمان نشان دادی.
چو پیش آرد شهید کربلا پیراهن خونین
بود رنگ قمیص از خون یوسف شهرتی کاذب
هوش مصنوعی: وقتی که پیراهن خونین شهید کربلا به نمایش گذاشته میشود، رنگ آن به خاطر خون یوسف باعث میشود که شهرتی ساختگی پیدا کند.
سماع بزم گردون از دم سبطین زهرا دان
نه از صورت صدای ارغنون زهره ی لاعب
هوش مصنوعی: صدای خوشی که از دورن عالم به گوش میرسد، ناشی از وجود دو نوهی فاطمه زهرا است و نه تنها از صدای موسیقی دلنواز دیگر.
به صحرای قیامت روی آن ظالم سیه بادا
که شد میراث زین العابدین را از همه غاصب
هوش مصنوعی: در روز رستاخیز، آن ظالم که به حق زین العابدین ظلم کرده، باید در عذاب و بلا قرار بگیرد.
بشوید قطره ی آب وضوی باقر از رحمت
خطای امت عاصی گناه بنده ی مذنب
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت الهی، اشتباهات و گناهان انسانهای خطاکار مانند بندهای که مرتکب اشتباه شده، به مانند قطرهای از آب پاک میشود.
بود نسبت به علم و حکمت کهف امم جعفر
معری شافعی از فقه و عاری بوعلی از طب
هوش مصنوعی: در دنیای علم و دانش، میتوان گفت که امام جعفر صادق به عنوان یک پناهگاه برای ملل مختلف شناخته میشود، در حالی که آموزههای شافعی در فقه و دانش بوعلی سینا در پزشکی به شکل خاصی برجسته هستند.
کمال حلم کاظم بین که از دست جفاکیشان
چنان رطل گرانی را فرو خورد و نشد غاضب
هوش مصنوعی: این بیت به وصف صبر و بردباری کاظم میپردازد. او با وجود اینکه ظلم و جفا را تحمل کرده و باری سنگین از رنج را بر دوش میکشد، هیچگاه خشمگین نمیشود و آرامش خود را حفظ میکند. این به معنی قدرت تحمل و بزرگواری اوست.
طواف روضه ی هشتم کسی را فرض عین آمد
که باشد در طریق کعبه ی صدق و صفا ذاهب
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر راستین و پاکی میخواهد قدم بگذارد، باید به دور حرم هشتمین معصوم بچرخد و این کار برای او الزامی است.
به قربان تقی گردم که در آیینه ی هستی
خدا بین و خدا دان شد دلش از فکرت صایب
هوش مصنوعی: من جان خود را به پای تقی میگذارم که در آینه وجود، خدا را میبیند و به دانش و بینش خداوندی رسیده است. دل او از اندیشهاش پاک و روشن شده است.
نقی را تا فرح بخشد مه نو بر سپهر دین
بفال سعد همچون قرعه می گردد بهر جانب
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو در آسمان دین ظاهر میشود، مانند قرعهای خوش که به سمت نیکوئی هدایت میکند، به نقی (شخصی خاص) شادی میبخشد.
بحرب خارجی باید ز بعد صاحب دلدل
سواری همچو شاه عسکری در راه دین حارب
هوش مصنوعی: باید در میدان جنگ با دشمنی که بیگانه است، همانند یک شاهزاده با شجاعت و قدرت قدم برداشت، به خصوص زمانی که هدف حمایت از دین و ارزشهای آن است.
بخاک درگه صاحب زمان چون خسرو انجم
مسیح از منظر چارم نهد رو از پی منصب
هوش مصنوعی: در کنار درگاه ولی عصر، مانند خسروان و فرشتگان، نور و مقام را از منظر چهارم (بُعد یا مرحلهای خاص) به سوی خود میکشاند و به دنبال شایستگی و مقام میباشد.
نه حد من بود شاها بوصفت گوهر افشانی
مرا این موهبت آمد ز بحر رحمت واهب
هوش مصنوعی: نه من آن حد و مرزی هستم که تو به من توجه کنی، بلکه خودم میخواهم توصیف زیباترین جوانب وجودم را بیان کنم. این نعمت از دریای رحمت خداوند به من هدیه شده است.
فغانی بلبل دستانسرای آل یس شد
بوصف غیر آمد از گلستان ازل تایب
هوش مصنوعی: بلبل با شور و شوق شعر میخواند و به زیباییهای آل یس میپردازد. او از گلستانی کهن و بینظیر، بازگو کننده زیباییها و نعمتهای زندگی است که به او الهام میدهد.
ز ابر صبح تا چون پیکر بیضای حورالعین
بقدر گوهر شهوار گردد قطره یی ساکب
هوش مصنوعی: از سپیدهدم تا وقتی که شکل بدن حورالعین به اندازه یک دانهی گوهر درآید، قطرهای از شراب آرامش را به خود میگیرد.
در نظم ثنایت زیور گوش جهان بادا
که هست این گوهر منظوم را کون و مکان طالب
هوش مصنوعی: به عنوان گوهری ارزشمند، اشعار تو باید زینت بخش گوش جهانیان باشد، چرا که این نظم زیبا از عالم وجود و هر آنچه در آن است طلبیده شده است.