گنجور

شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

ای تا به قیامت علم فتح تو قایم
سلطان دو عالم علی موسی کاظم
در دیده و دل نور تجلی تو باقی
بر چهره ی جان لمعه ی دیدار تو دایم
آنرا که دهد لطف تو پروانه ی دولت
هرگز نشود قابض ارواح مزاحم
علمی که بهر کار تو شد رهبر تقدیر
در گردش ایام نشد فسخ عزایم
دیباچه نویسان عملخانه ی دین را
از فکر خطا منطق موزون تو عاصم
شد غنچه ی شاخ شجر وادی ایمن
از نطق تو با موسی عمران متکلم
دست تو همان دست بود کز سر قدرت
شد قرص قمر را بگه معجزه قاسم
انفاس روان بخش تو از پرده ی صورت
در سلسله ی امر کشد نقش بهایم
از شمع سراپرده ی قدر تو که آنجا
پروانه ی تو مشتری و مهر ملازم
روشن نشود شمع جهانتاب مه و مهر
هر شام و سحر تا نرسد رخصت خادم
گر حکم تو جاری نشدی بر سر ارکان
با جوهر آتش نشدی آب ملایم
ور لطف تو فردا نزند آب بر آتش
یکتن نجهد از شرر هاویه سالم
آن شب که پی روشنی کار دو عالم
شد صاحب معراج دران کوکبه جازم
با نور نبی لمعه ی انوار رخت بود
تا منزل مقصود بهر مرحله عازم
ای نور تو بر سر ضمیر همه حاضر
وی ذات تو بر راز نهان همه عالم
در کنه صفات تو که آیینه ی ذاتست
بینش متحیر شد و دانش متوهم
ار قدر و شرف منشی هر چار مجلد
در هر ورق اوصاف ترا داشته لازم
از بحر ثنایت قلم از گوهر منظوم
آراست بصد جلوه رخ دفتر ناظم
هرجا که رود بحث ز احکام حقیقت
از غایت تحقیق بود رای تو حاکم
از نور نبی تا حرم کعبه صفا یافت
شمع تو که شد روشن از دیده ی هاشم
از بهر قوام و نسق ملک دو عالم
سلطان خرد عقل ترا ساخت مقوم
در قسمت سی روزه ذریت آدم
کلک تو بود بر روش عدل مقسم
دید تو ورای نظر و بینش عقلست
با علم لدنی چکند فهم معلم
مسند بروایات صحیح تو بخاری
منسوب باسناد همایون تو مسلم
مولای تو بی زهد و ورع مؤمن و عابد
اعدای تو با علم و عمل مجرم و آثم
آثار ضمیر تو و اندیشه ی دشمن
آن مهر درخشنده و این کوکب مظلم
تا رفت گل روی تو در پرده نشد باز
از باغ جهان غنچه ی شادی متبسم
در صف نعال تو فلک بر سر خدمت
از دیده قدم کرده پی رفع جرایم
شاها بجناب تو که تشریف بقا یافت
از سجده ی آن در سر ارباب عمایم
کز شوق گل روی تو پیش از دم فطرت
شد مرغ دلم در چمن جان مترنم
تا لذت دیدار تو دریافت فغانی
از چاشنی عیش دو عالم شده صایم
چندانکه کند قاضی حکمت به عدالت
از گردن ارباب گنه رفع مظالم
زنجیر در محکمه ی عدل تو بادا
تا روز جزا سلسله ی گردن ظالم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تا به قیامت علم فتح تو قایم
سلطان دو عالم علی موسی کاظم
هوش مصنوعی: ای کسی که به‌عنوان علم و راهنمایی در عالم وجود داری و نام تو همواره در طول تاریخ باقی خواهد ماند، تو سلطان دو جهان، علی موسی کاظم هستی.
در دیده و دل نور تجلی تو باقی
بر چهره ی جان لمعه ی دیدار تو دایم
هوش مصنوعی: در چشم و دل من روشنایی تجلی تو همیشه برقرار است و در چهره جانم، درخشش دیدار تو دائمی است.
آنرا که دهد لطف تو پروانه ی دولت
هرگز نشود قابض ارواح مزاحم
هوش مصنوعی: کسی که از الطاف تو برخوردار شود، هرگز تحت تأثیر موانع و مشکلات قرار نمی‌گیرد و روح او نخواهد پذیرفت که چیزی او را آزار دهد.
علمی که بهر کار تو شد رهبر تقدیر
در گردش ایام نشد فسخ عزایم
هوش مصنوعی: علمی که در راستای هدایت و پیشبرد کارهای تو قرار دارد، هرگز در نوسان‌های زمان تصمیمات و برنامه‌ها را دچار تغییر نمی‌کند.
دیباچه نویسان عملخانه ی دین را
از فکر خطا منطق موزون تو عاصم
هوش مصنوعی: نویسندگان مقدمه، کارگاه دین را از اشتباهات فکری و به واسطه استدلال منطقی تو، محفوظ نگه داشته‌اند.
شد غنچه ی شاخ شجر وادی ایمن
از نطق تو با موسی عمران متکلم
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که بر روی شاخه درختی در سرزمین ایمن شکفته، به واسطه گفتگو و کلام تو با موسی، به وجود آمده است.
دست تو همان دست بود کز سر قدرت
شد قرص قمر را بگه معجزه قاسم
هوش مصنوعی: دست تو همان دستی است که به خاطر قدرتش، ماه را به دو نیم کرده و به عنوان معجزه قاسم به نمایش گذاشته است.
انفاس روان بخش تو از پرده ی صورت
در سلسله ی امر کشد نقش بهایم
هوش مصنوعی: نفسی که تو به دیگران حیات می‌بخشی، از چهره‌ی ظاهری فراتر می‌رود و در سلسله‌ی امور، اثر و نشانی از خود به جا می‌گذارد که مثل نقشی بر بدن حیوانات است.
از شمع سراپرده ی قدر تو که آنجا
پروانه ی تو مشتری و مهر ملازم
هوش مصنوعی: از شمعی که در جایگاه والای تو حضور دارد، پروانه‌ات با مهری خالص در کنار توست و به تو احترام می‌گذارد.
روشن نشود شمع جهانتاب مه و مهر
هر شام و سحر تا نرسد رخصت خادم
هوش مصنوعی: تا وقتی که اجازه خادم داده نشود، شمع روشن نمی‌شود و روشنایی ماه و خورشید در هر شب و صبح نمایان نخواهد شد.
گر حکم تو جاری نشدی بر سر ارکان
با جوهر آتش نشدی آب ملایم
هوش مصنوعی: اگر فرمان تو بر اجزای جهان جاری نشود، همچون آتش نمی‌شوی و به نرم‌دلی آب تبدیل نمی‌کنی.
ور لطف تو فردا نزند آب بر آتش
یکتن نجهد از شرر هاویه سالم
هوش مصنوعی: اگر فردا مهربانی تو بر آتش نریزد، هیچ‌کس از آتش دوزخ نجات نخواهد یافت.
آن شب که پی روشنی کار دو عالم
شد صاحب معراج دران کوکبه جازم
هوش مصنوعی: آن شبی که نور و روشنی برای زندگی و جهان شکل گرفت، کسی که به مقام بالای معراج رسید، در آن مکان بزرگ و باعظمت حضور داشت.
با نور نبی لمعه ی انوار رخت بود
تا منزل مقصود بهر مرحله عازم
هوش مصنوعی: با نور پیامبر، تابش روشنایی چهره‌ات، راه را برای رسیدن به مقصدی مشخص روشن می‌کند و تو را در هر مرحله از سفر راهنمایی می‌نماید.
ای نور تو بر سر ضمیر همه حاضر
وی ذات تو بر راز نهان همه عالم
هوش مصنوعی: تو روشنایی بر دل‌های همه موجودات هستی و وجود تو بر اسرار پنهان تمام عالم سایه افکنده است.
در کنه صفات تو که آیینه ی ذاتست
بینش متحیر شد و دانش متوهم
هوش مصنوعی: در عمق ویژگی‌های تو که بازتابی از ماهیت اصلی‌ات است، بینش‌ و درک به حیرت افتاده و شناخت از خود بی‌خبر مانده است.
ار قدر و شرف منشی هر چار مجلد
در هر ورق اوصاف ترا داشته لازم
هوش مصنوعی: اگر ارزش و مقام منشی به هر چهار جلد کتاب باشد، در هر صفحه آن باید صفات تو را به نحوی آورده باشند.
از بحر ثنایت قلم از گوهر منظوم
آراست بصد جلوه رخ دفتر ناظم
هوش مصنوعی: از عمق ستایش و محبت تو، قلم با جواهر کلامش زیبا نوشته شده و با صد جلوه، چهره‌ی این دفتر را زینت بخشیده است.
هرجا که رود بحث ز احکام حقیقت
از غایت تحقیق بود رای تو حاکم
هوش مصنوعی: هر جا که بحث درباره‌ احکام و واقعیت‌ها باشد، با دقت و بررسی زیاد، نظر تو معتبر و تعیین‌کننده است.
از نور نبی تا حرم کعبه صفا یافت
شمع تو که شد روشن از دیده ی هاشم
هوش مصنوعی: از زمان نور پیامبر تا خانه کعبه، شمع تو که از چشمان هاشم تابید، صفا و روشنی پیدا کرد.
از بهر قوام و نسق ملک دو عالم
سلطان خرد عقل ترا ساخت مقوم
هوش مصنوعی: برای استحکام و نظم پادشاهی دو جهان، سلطان خرد عقل را برای تو بنا کرده است.
در قسمت سی روزه ذریت آدم
کلک تو بود بر روش عدل مقسم
هوش مصنوعی: در میان سی روزی که مربوط به نسل آدم است، تو به شکل عادلانه‌ای نقش تقسیم‌کننده را ایفا کردی.
دید تو ورای نظر و بینش عقلست
با علم لدنی چکند فهم معلم
هوش مصنوعی: نظری که تو داری فراتر از نگاه و فهم عقلانی است و با علم باطنی و الهی، درک معلم به دست می‌آید.
مسند بروایات صحیح تو بخاری
منسوب باسناد همایون تو مسلم
هوش مصنوعی: کتاب بخاری که شامل احادیث معتبر است، به راویت همایون نسبت داده شده و کتاب مسلم نیز همینطور.
مولای تو بی زهد و ورع مؤمن و عابد
اعدای تو با علم و عمل مجرم و آثم
هوش مصنوعی: اگر مولای تو از زهد و پرهیزکاری بی بهره باشد، مؤمن و عابد تو با علم و عمل، دشمنان تو هستند که گناهکار و خطاکارند.
آثار ضمیر تو و اندیشه ی دشمن
آن مهر درخشنده و این کوکب مظلم
هوش مصنوعی: آثار و نشانه‌های درون تو و فکر دشمن مانند ستاره‌ای درخشان و مانند سیاهی یک سیاره است.
تا رفت گل روی تو در پرده نشد باز
از باغ جهان غنچه ی شادی متبسم
هوش مصنوعی: وقتی که گل زیبای تو در پس پرده ناپدید شد، دیگر از باغ دنیا هیچ غنچه ی شادی نتوانست بشکفد و لبخند بزند.
در صف نعال تو فلک بر سر خدمت
از دیده قدم کرده پی رفع جرایم
هوش مصنوعی: در صف خدمت تو، آسمان با همه توان آمده است تا از تو درخواست برطرف کردن خطاها و گناهان را داشته باشد.
شاها بجناب تو که تشریف بقا یافت
از سجده ی آن در سر ارباب عمایم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو را به خاطر مقام و منزلتی که به واسطه‌ی سجده و احترام به ارباب عمایم (علمای دین) به دست آورده‌ای، می‌ستایم و به تو ادای احترام می‌کنم.
کز شوق گل روی تو پیش از دم فطرت
شد مرغ دلم در چمن جان مترنم
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و زیبایی چهره‌ات، قبل از آنکه به جهان بیایم، پرنده‌ی دل من در باغ زندگی سرود می‌خواند.
تا لذت دیدار تو دریافت فغانی
از چاشنی عیش دو عالم شده صایم
هوش مصنوعی: تا زمانی که لذت دیدن تو را حس کنم، از شوق آنچنان سرود شادمانی می‌زنم که از دو دنیای زندگی‌ام شاد و سرزنده می‌شوم.
چندانکه کند قاضی حکمت به عدالت
از گردن ارباب گنه رفع مظالم
هوش مصنوعی: هرچه قاضی با دانش و انصاف به عدالت عمل کند، از گردن صاحبان گناه بار ظلم را برمی‌دارد.
زنجیر در محکمه ی عدل تو بادا
تا روز جزا سلسله ی گردن ظالم
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که بر دیگران می‌شود، در روز قیامت و در محاکم عدل الهی، به عنوان زنجیری برای ظالم خواهد ماند و به هیچ‌وجه فراموش نخواهد شد.