شمارهٔ ۱۲ - چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست
چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست
بصد هزار زبان روزگار در سخنست
بمی دهیم ز بر جامه و بسر دستار
که باز وقت عرقچین و تای پیرهنست
بیار باده که دیگر هزار جامه ی چاک
فدای دسته ی نسرین و برگ نسترنست
گل شراب در آیینه ی رخ ساقی
چو برگ لاله فروزان میان یاسمنست
دگر فرود نیاید به گوشه ی محراب
سری که در قدم سرو و پای نارونست
درین هوا من مجنون کجا برآرم سر
که گردنم چو سگ شهریار در رسنست
امیر صف شکن شیر گیر اسماعیل
که روز معرکه دندان کن هزار تنست
گرفته روی زمین را به زور بازوی خویش
چو آفتاب که خنجر گزار و تیغ زنست
هزار شکر که در دست اوست خاتم ملک
نه چون نگین سلیمان به دست اهرمنست
خیال مدعیان با عروس مجلس او
همان حکایت شیرین و مرگ کوهکنست
دهان تیر نیالوده بر عدو آری
همای او نه سزاوار طعمه زغنست
زهی ز روی صفا کرده رنگها چو عقیق
پیاله ی تو که همچون سهیل در یمنست
جهان چو چشم و تو در وی بجای مردم چشم
تن تو روح و وجود زمانه چون بدنست
حسود جاه تو بی سر به خاک رفت و هنوز
ز بیم تیغ تو پیچان چو رشته در کفنست
جراحتی که ز پیکان تست به نشود
که حلقه ی هدفش ناف آهوی ختنست
سر سنان تو در آبگاه گرده ی خصم
مدام کار کند چون زبان که در دهنست
چو آب آینه آیین سربلندی تو
بر اهل دیده عیان شد چه جای مدح منست
بدین شرف که فغانی گدای مجلس تست
بهر کجا که رود سرفراز انجمنست
همیشه تا به مصاف سپاه غنچه و گل
نسیم پرده درو باد صبح صف شکنست
سر سنان ز سر دشمنت فروزان باد
چرا که رمح تو شمع و سر عدو لگنست
شمارهٔ ۱۱ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه السلام: چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنستشمارهٔ ۱۳ - در مدح تاج الفقراء شاه حسن: این چه مجلس چه بهشت این چه شریف انجمنست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست
بصد هزار زبان روزگار در سخنست
هوش مصنوعی: چمن روییده و دنیا پر از گلهای زیبای سوسن و سمن شده است. به هزار زبان، دنیا در حال گفتگو و بیان زیباییهای خود است.
بمی دهیم ز بر جامه و بسر دستار
که باز وقت عرقچین و تای پیرهنست
هوش مصنوعی: ما همه به لباس و کلاه خود آراستهایم، اما این زمان، زمان پوشیدن عرقچین و پیرهن است.
بیار باده که دیگر هزار جامه ی چاک
فدای دسته ی نسرین و برگ نسترنست
هوش مصنوعی: بیا شراب بیاور که دیگر هزار لباس پاره شده را برای دسته گل نسرین و برگ گل نسترن فدای تو میکنم.
گل شراب در آیینه ی رخ ساقی
چو برگ لاله فروزان میان یاسمنست
هوش مصنوعی: گل شراب در آئینه چهره ساقی به مانند برگ لالهای درخشان است که میان گلهای یاسمن قرار دارد.
دگر فرود نیاید به گوشه ی محراب
سری که در قدم سرو و پای نارونست
هوش مصنوعی: دیگر هیچ کس نمیتواند در گوشهی محراب سجد کند، زیرا سرش زیر سایهی درخت سرو و پای درخت نارنج است.
درین هوا من مجنون کجا برآرم سر
که گردنم چو سگ شهریار در رسنست
هوش مصنوعی: در این فضا، من مانند مجنون بیخبر از خود هستم. چگونه میتوانم سرم را بالا ببرم وقتی که گردنم به اندازهی گردن سگ فرمانبردار شاه در بند است؟
امیر صف شکن شیر گیر اسماعیل
که روز معرکه دندان کن هزار تنست
هوش مصنوعی: امیر، دلاور و شجاعی است که در خط مقدم جنگ میجنگد و مانند شیر قدرتمند و نیرومند است. او به قدری قوی و دلیر است که میتواند در روز نبرد، هزار نفر را به راحتی شکست دهد.
گرفته روی زمین را به زور بازوی خویش
چو آفتاب که خنجر گزار و تیغ زنست
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن قدرت و استقامت انسان در مقابله با مشکلات است. گویا فردی با تکیه بر تواناییهای خود سعی دارد تا زمین را به تسخیر درآورد، همانطور که آفتاب با اشعههایش میتواند سرزمینها را روشن کند. در واقع، این بیان نشاندهندهی اراده و قدرت در دستیابی به هدفهای بزرگ و عبور از موانع است.
هزار شکر که در دست اوست خاتم ملک
نه چون نگین سلیمان به دست اهرمنست
هوش مصنوعی: هزاران شکر و سپاس که قدرت و سلطه در دست اوست و نه مانند نگین سلیمان که در دست شیطان باشد.
خیال مدعیان با عروس مجلس او
همان حکایت شیرین و مرگ کوهکنست
هوش مصنوعی: تصور مدعیان دربارهی آن شخص چون داستانی شیرین است که به مرگ یک کوهکن میانجامد.
دهان تیر نیالوده بر عدو آری
همای او نه سزاوار طعمه زغنست
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که کسی که دارای قدرت و مقام است، نباید به دشمنان خود آسیب بزند. زیرا همای (پرندهای نمادین) که به درستی بر فراز آسمانها پرواز میکند، شایسته نیست که طعمهی پرندگانی مانند زغن (غیرفروشندهای که در کمین نشسته) قرار گیرد. این تعبیر به نوعی بیانگر ارزش و مقام بالای یک فرد است و نشان میدهد که او باید از درگیری و تنشهای ناچیز دور بماند.
زهی ز روی صفا کرده رنگها چو عقیق
پیاله ی تو که همچون سهیل در یمنست
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهات رنگها مانند عقیق در پیالهای به نمایش درآمدهاند و تو مانند ستارهی سهیل در یمن درخشانی.
جهان چو چشم و تو در وی بجای مردم چشم
تن تو روح و وجود زمانه چون بدنست
هوش مصنوعی: جهان مانند یک چشم است و تو در آن به جای مردم، مثل چشم در بدنی. وجود تو روح و روان این دنیا است، همانطور که بدن برای زندگی نیاز به روح دارد.
حسود جاه تو بی سر به خاک رفت و هنوز
ز بیم تیغ تو پیچان چو رشته در کفنست
هوش مصنوعی: حسود و دشمنی که به دنبال مقام و جایگاه تو بود، به زمین افتاد و مایوس شد، و همچنان به خاطر ترس از قدرت و خطر تو، در حالت نابسامانی و پریشانی قرار دارد.
جراحتی که ز پیکان تست به نشود
که حلقه ی هدفش ناف آهوی ختنست
هوش مصنوعی: زخمی که از تیر تو به من میرسد، نشانهاش این است که هدف تو جز حلقهای در میان ناف آهوی ختن نیست.
سر سنان تو در آبگاه گرده ی خصم
مدام کار کند چون زبان که در دهنست
هوش مصنوعی: سر نیزه تو در میدان نبرد به طور مداوم درگیر کار دشمن است، مانند زبانی که در دهان قرار دارد و دائما فعالیت میکند.
چو آب آینه آیین سربلندی تو
بر اهل دیده عیان شد چه جای مدح منست
هوش مصنوعی: همچون آب زلال که نمایانگر زیبایی و سربلندی توست، بر بینندگان روشن شد، پس جایی برای تمجید من باقی نمیماند.
بدین شرف که فغانی گدای مجلس تست
بهر کجا که رود سرفراز انجمنست
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که فغان یا نالهای که یک گدا در مجلس سر میدهد، به خودی خود ارزش و احترامی دارد. هر جا که این شخص برود، به خاطر این شرف و کرامتش در دل جمع، محترم و سرافراز است. به عبارت دیگر، هر فردی که صدا و درد دلش را فریاد میزند، میتواند در هر جمعی مورد احترام قرار گیرد.
همیشه تا به مصاف سپاه غنچه و گل
نسیم پرده درو باد صبح صف شکنست
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی همیشه در برابر گلها و غنچهها، مانند سپاهی در میدان جنگ عمل میکند و آنها را از پردهی خواب خارج میکند.
سر سنان ز سر دشمنت فروزان باد
چرا که رمح تو شمع و سر عدو لگنست
هوش مصنوعی: به امید آنکه تیرت همچون شمع درخشان و روشن باشد و سر دشمن تو به مانند ظرفی باشد که زیر این نور قرار میگیرد.