فصل ۹۱
در مبادی عشق نعره و خروش و بانگ و زاری بود و این نقصانست در تحمل بار عشق زیرا که وجود هنوز قابل بار تحمل عشق نشده بانگ و خروش برآرد و گاه گاه بار کار از دوش بیندازد ماجَزاءُ مَن اَرادَ بِاهَلِکَسُوءاچون بکمال رسد خواهد که هرچه در عالم است برخود گیرد اگرچه در تحمل آن بمیرد وَحَمَلَها الانسانُ در بحر آن طلب و در هستی عشق هودج کبریا بردارد ولکن یَسعَنی قَلْبُ عَبدِیَ المؤمِن اَلانَ حَصْحصَ الْحَقّ اَنَارراوَدْتُهُعَن نَفْسِهِ وَانَّهُ لَمِنَ الصّادقین.
اول چو مرا عشق تو در کار آورد
با بانگ وخروش بر دربار آورد
اکنون چو خموش گشتم از غایت عشق
برداوز میان یقین و پندار آورد
فصل ۹۰: در ابتدا عاشق بگفت و گوی درآید پس در جست و جوی آید پس دل از خود بکلی برگیرد و پروانه وار خواهد که در پیش او میرد یعنی اول ذاکر بود پس طالب شود پس عشق برو غالب شود اینجا ذکر هستی بود و طلب نیستی، درین مقام هستی راه بودو نیستی پیشگاه اما نه آن نیستی که محرومی نام اوست آن نیستی که همه هستیها غلام اوست اما بنسبتی دیگر و این مشهور است که هستی راه است و نیستی منزل چنانکه آن محقق دقیق النظر گفته است:فصل ۹۲: آن بار که از راه صورت عاشقمیکشد حامل از راه معنی معشوقست وَحَمَلْناهُم...سراین معنی است، ایعزیز در حال مشاهده بقوت مشاهدۀ او هر بار که بر عاشق نهند بکشد و سر از زیر بار درنکشد زیرا که مست شراب مشاهده بود ودر مستی بار خلاف معهود توان کشید:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در مبادی عشق نعره و خروش و بانگ و زاری بود و این نقصانست در تحمل بار عشق زیرا که وجود هنوز قابل بار تحمل عشق نشده بانگ و خروش برآرد و گاه گاه بار کار از دوش بیندازد ماجَزاءُ مَن اَرادَ بِاهَلِکَسُوءاچون بکمال رسد خواهد که هرچه در عالم است برخود گیرد اگرچه در تحمل آن بمیرد وَحَمَلَها الانسانُ در بحر آن طلب و در هستی عشق هودج کبریا بردارد ولکن یَسعَنی قَلْبُ عَبدِیَ المؤمِن اَلانَ حَصْحصَ الْحَقّ اَنَارراوَدْتُهُعَن نَفْسِهِ وَانَّهُ لَمِنَ الصّادقین.
هوش مصنوعی: در ابتدای عشق سر و صدا، شوق و ناله وجود دارد و این عدم توانایی در تحمل بار عشق است، زیرا وجود هنوز برای بار عشق آماده نشده و به همین دلیل ناله و فریاد میزند. گاهی اوقات چنان بار سنگینی را احساس میکند که میخواهد آن را از دوش خود بردارد. کسی که به کمال برسد، میخواهد همه چیز را بر خود بگیرد، حتی اگر در این راه جان خود را از دست بدهد. انسان در دریای عشق، سوار بر هودجی بزرگ خواهد شد. اما قلب مؤمن، جایی که حقیقت روشن شده، گنجایش دارد. من او را از نفس خودش آزمودم و او در زمره راستگویان است.
اول چو مرا عشق تو در کار آورد
با بانگ وخروش بر دربار آورد
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو به سراغم آمد، با هیاهو و صدای بلند مرا به محفل تو کشاند.
اکنون چو خموش گشتم از غایت عشق
برداوز میان یقین و پندار آورد
هوش مصنوعی: اکنون که به خاطر عشق به سکوت و آرامش رسیدهام، به درک عمیقتری بین واقعیت و خیال دست پیدا کردهام.