فصل ۶۵
کار عشق آنگاه تمام شود که عاشق معشوق شود و ورق بگردد بی آنکه از عشق عاشق چیزی بکاهد یا در حسن معشوق چیزی بیفزاید زیرا که حسن معشوق را لازمه وجودست زوال آن با بقاء ذات او ممتنع بود و عشق در عاشق اگرچه زایدست بر وجود او و از خارج درو آمده است اما بقوت حسن معشوق که ذریعۀ اوست اوصاف او را در خود مضمحل گردانیده است و بجای خود همه خود ثابت شده و چون عاشق معشوق شود هر آینه معشوق عاشق شود بی آنکه وصل او ازو نقل کند و بدین پیوندد ای درویش اگر دیدۀ نهان بین بگشائی ببینی که عشق و عاشق و معشوق هر سه یکی است و این اصل بی شبهتی و شکی است شیخ اوحدالدین کرمانی گوید:
گفتم که پیامبری تو یا پیر
گفت او که دوئی ز راه برگیر
امروز و پریرودی و فردا
هرچار یکی بود تو فردا
چون نیک بدیدم آن نکو بود
او و من و پیر هر سه او بود
فصل ۶۴: عاشق معشوق را از او اوتر بود پندار پیوندی درو پدید آید و بجائی رسد که گوید:فصل ۶۶: خواجه احمد غزالی قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ گوید در سوانح: معشوق با عاشق گفت بیا تو من باش گفت اگر من تو گردم آنگاه معشوق در باید و در عاشق نیفزاید و چون تو من گردی در معشوق افزاید همه معشوق بود و عاشق نه، همه ناز بود و نیاز نه، همه یافت بود و دربایست نه، همه توانگری بود و قلت نه، همه عزت بودو ذلت نه. درین معنی درویش گوید:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار عشق آنگاه تمام شود که عاشق معشوق شود و ورق بگردد بی آنکه از عشق عاشق چیزی بکاهد یا در حسن معشوق چیزی بیفزاید زیرا که حسن معشوق را لازمه وجودست زوال آن با بقاء ذات او ممتنع بود و عشق در عاشق اگرچه زایدست بر وجود او و از خارج درو آمده است اما بقوت حسن معشوق که ذریعۀ اوست اوصاف او را در خود مضمحل گردانیده است و بجای خود همه خود ثابت شده و چون عاشق معشوق شود هر آینه معشوق عاشق شود بی آنکه وصل او ازو نقل کند و بدین پیوندد ای درویش اگر دیدۀ نهان بین بگشائی ببینی که عشق و عاشق و معشوق هر سه یکی است و این اصل بی شبهتی و شکی است شیخ اوحدالدین کرمانی گوید:
هوش مصنوعی: کار عشق به پایان میرسد زمانی که عاشق به مقام معشوق برسد و همه چیز تغییر کند، بدون اینکه از عشق او چیزی کم شود یا زیبایی معشوق افزوده گردد. زیرا زیبایی معشوق جزئی از وجود اوست و از بین رفتن آن با وجود او ناممکن است. عشق در دل عاشق اگرچه به وجود او اضافه شده است و از جای دیگری آمده، اما به واسطه قدرت زیبایی معشوق، ویژگیهای او را در دل عاشق محو کرده است و همه چیز در وجود او ثابت میشود. وقتی عاشق به مقام معشوق میرسد، معشوق نیز عاشق میشود بدون اینکه ارتباط او از عشق جدا باشد. اگر انسانی از دریچهای عمیقتر نگاه کند، خواهد دید که عشق، عاشق و معشوق همگی یکی هستند و این یک حقیقت بدون شک و تردید است.
گفتم که پیامبری تو یا پیر
گفت او که دوئی ز راه برگیر
هوش مصنوعی: گفتم که تو پیامبر هستی یا بزرگتر، او پاسخ داد که برای رهایی از دوگانگی باید از این مسیر دوری کنم.
امروز و پریرودی و فردا
هرچار یکی بود تو فردا
هوش مصنوعی: امروز، دیروز و فردا هر سه یکسان هستند، تو فقط در فردا قرار داری.
چون نیک بدیدم آن نکو بود
او و من و پیر هر سه او بود
هوش مصنوعی: وقتی که با دقت به موضوع نگاه کردم، متوجه شدم که او، همان نیکو، شامل من و آن پیر هم میشود.