فصل ۶۱
عشق از توجه بوجهی مقدس است او روی در حسن و دلربائی و ملاحت و جان افزائی دارد و حسن و دلربائی و ملاحت و جان افزائی دانه و دام اوست پس بدین نسبت هرکه در جهانست غلام اوست و همگنان دانند که سر او را بقائی و فنا وجهی بود که از توجه مقدس بود وَیَبْقی وَجهُ ربِّکَ و چون او را توجهبوجهی نیست خود بجز وجه او هیچ وجه نیست کُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ.. کُلُّ شَیئٍ هالِک الّاوَجْهَهُ... انموذج این معنی در جهان کعبه است خلائق را در عبادات توجه بدو و او را بهیچ چیز توجه نه، پروانه را توجه بشمع و شمع را توجه بسوئی نه، روی همه بآفتاب و آفتاب را توجه بطرفی نه، عرش قبلۀ مقربان و عرش را قبله نه، محمد مقتدای همه و او را بکس اقتدا نه، وَقُل رَبِّ زِدْنی عِلْماً....
چون روی بیک سوی ندارد دل من
ماناکه همی روی ندارد دل من
در عشق چنان شدم که در معرفتت
گوئی که همی بوی ندارد دل من
فصل ۶۰: عشق آتشست اَلْعِشقُ اَوَّلُهُ نارٌ وَاَوسَطُهُ نارٌ وَاخِرُهُ نارٌ: انَسَ مِنْ جانِبِ الطّورِ ناراً.. اَی نارُ قَلبِهِ قَدِاحْتَرَقَت سُبُحاتُ وَجهِهِ کانون او دل عاشق و هیزم او وجود عاشق، وَقودُهَا الناسُ. آتش افروز او دلال وناز و غنج معشوق، آنچه عاشق بر در معشوق حاضر شود و یا معشوق بعاشق، در آن برآمدن مراد عشق است نه بر آمدن مراد ایشان اگر او در نظر این دلال ناز و کرشمه بیفزاید او شعله بآسمان رساند و خود لذت او درآنست و اگر این در حضور آن نیاز و عجز و مستمندی نماید او جهانی بگیرد و خراب او درین است و این از کمال اوست که دیدۀ علم جمال این حال نبیند زیرا که در بدایت علم بدو راه نیابد او را منکر گردد و او بدان معذور است زیرا که این تعلق بذوق دارد و او را بدان راه نیست زیرا که او ضروریست نه اکتسابی و او باکتساب حاصل نشود چون بخود حاصل شد محل ضرورت بسوزد، پس این را با او هیچ مناسبتی نبود:فصل ۶۲: پندار علم و هندسۀ وهم و فیلسوف خیال و جاسوس طبیعت و بیداری حفظ و عقیلۀ عقل در عشق به هیچ برنیاید در وی همه درد باید و سوز و رنج باید و محنت:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق از توجه بوجهی مقدس است او روی در حسن و دلربائی و ملاحت و جان افزائی دارد و حسن و دلربائی و ملاحت و جان افزائی دانه و دام اوست پس بدین نسبت هرکه در جهانست غلام اوست و همگنان دانند که سر او را بقائی و فنا وجهی بود که از توجه مقدس بود وَیَبْقی وَجهُ ربِّکَ و چون او را توجهبوجهی نیست خود بجز وجه او هیچ وجه نیست کُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ.. کُلُّ شَیئٍ هالِک الّاوَجْهَهُ... انموذج این معنی در جهان کعبه است خلائق را در عبادات توجه بدو و او را بهیچ چیز توجه نه، پروانه را توجه بشمع و شمع را توجه بسوئی نه، روی همه بآفتاب و آفتاب را توجه بطرفی نه، عرش قبلۀ مقربان و عرش را قبله نه، محمد مقتدای همه و او را بکس اقتدا نه، وَقُل رَبِّ زِدْنی عِلْماً....
هوش مصنوعی: عشق به یک نوع توجه مقدس اشاره دارد که در آن زیبایی، جذابیت و صفا وجود دارد. این زیبایی و جذابیت نوعی دام و دانهای است که به عشق وابسته است. از این رو، هر فردی که در این دنیا زندگی میکند، در واقع به نوعی به این عشق متصل است. همه افراد میدانند که وجود او دارای بقا و فناست، و این وضعیت ناشی از توجه مقدس به اوست. هر چیزی که در دنیا وجود دارد، فناپذیر است و تنها وجه او باقی میماند. نمونهای از این مفهوم در کعبه قرار دارد که مخلوقات در عبادات خود به آن توجه میکنند، در حالی که خود کعبه به چیز دیگری توجه ندارد. پروانه به شمع توجه میکند و شمع نیز به نور خود توجه دارد، اما هیچکدام از اینها توجه به سوی چیزی دیگر ندارند. آفتاب نیز به صورت مستقل وجود دارد و عرش، قبله مقربان است ولی خودش قبله کسی نیست. حضرت محمد نیز الگوی همگان است و به هیچ فرد خاصی اقتدا نمیکند.
چون روی بیک سوی ندارد دل من
ماناکه همی روی ندارد دل من
هوش مصنوعی: دل من مانند مانایی است که به یک سمت نگاه نکند. یعنی دل من نیز نمیتواند به سوی خاصی متمرکز شود.
در عشق چنان شدم که در معرفتت
گوئی که همی بوی ندارد دل من
هوش مصنوعی: در عشق به جایی رسیدهام که وقتی درباره شناخت تو صحبت میکنم، احساس میکنم دل من هیچ احساسی ندارد و بوی خاصی نمیدهد.