گنجور

فصل ۶

قبلۀ ملائکه عرش بود تا آدم محرم آن دم نبود، چون سر وَنَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی ظاهر شد ملک از عالم خود بدو ناظر شد و در تحیر افتاد یعنی عرش از عالم بی نشان نشانی داشت ثَمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ.. چون تابش نور خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عَلی صوُرَتِهِ پدید آمد روی بدو آورد و سر پیش او بر زمین نهاد زیرا که درین وجود هم نشانی دید از عالم بی نشانی، اما آن نشان از عالم بیان بود و این نشان از عالم عیان و بیان در مقام عیان مضمحل شود بل ندر شود. آن یکی که در آن دم سِرّآن دم ندید روی بعرش نماند داغ فراق وَاِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی... بر جبین وقتش نهادند اگر درین وقت هزار هزار بار سر بر خاک پاک او نهند قبول نکند زیرا که آن دم که آن دم بدو پیوست بکاری دیگر بود بواسطۀ علم بر سر این سر نتوانست شد دلیل بر صحت این سخن آنست که ملائکه را بعد از آن فرمان نبود به سجده کردن آدم و اگر بودی قبلۀ ایشان آدم بودی وَذلِکَ سِرٌ عَجیبٌ.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قبلۀ ملائکه عرش بود تا آدم محرم آن دم نبود، چون سر وَنَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی ظاهر شد ملک از عالم خود بدو ناظر شد و در تحیر افتاد یعنی عرش از عالم بی نشان نشانی داشت ثَمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ.. چون تابش نور خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عَلی صوُرَتِهِ پدید آمد روی بدو آورد و سر پیش او بر زمین نهاد زیرا که درین وجود هم نشانی دید از عالم بی نشانی، اما آن نشان از عالم بیان بود و این نشان از عالم عیان و بیان در مقام عیان مضمحل شود بل ندر شود. آن یکی که در آن دم سِرّآن دم ندید روی بعرش نماند داغ فراق وَاِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی... بر جبین وقتش نهادند اگر درین وقت هزار هزار بار سر بر خاک پاک او نهند قبول نکند زیرا که آن دم که آن دم بدو پیوست بکاری دیگر بود بواسطۀ علم بر سر این سر نتوانست شد دلیل بر صحت این سخن آنست که ملائکه را بعد از آن فرمان نبود به سجده کردن آدم و اگر بودی قبلۀ ایشان آدم بودی وَذلِکَ سِرٌ عَجیبٌ.
هوش مصنوعی: عرش نقطهٔ کانونی ملائکه بود تا زمانی که روح آدم در او دمیده شد. در آن لحظه، ملک از عالم خود به او نگریست و دچار حیرت شد. این بدان معناست که عرش نشانی از عالم بی‌نشان داشت. زمانی که نور خداوند آدم را به صورتش خلق کرد، روی خود را به سمت او آورد و سر خود را به نشانهٔ احترام بر زمین نهاد، زیرا در وجود او نشانه‌ای از عالم بی‌نشانی وجود داشت. این نشانه از عالم بیان آمده بود و در مقام عیان، محو می‌شد. آن ملکی که در آن لحظه هیچ‌گونه نشانه‌ای از معشوق ندید، بر عرش باقی نماند و نشانه‌های فراق بر جبین او نقش بست. حتی اگر در آن زمان هزاران بار سر بر خاک او بگذارد، پذیرفته نمی‌شود، زیرا در آن لحظه رابطه‌ای دیگر وجود داشت و به مدد علم نتوانست این سر را در آن مقام قرار دهد. دلیلی بر صحت این سخن این است که پس از آن، به ملائکه فرمان داده نشد که به آدم سجده کنند، و اگر چنین بود، قبلهٔ ایشان آدم می‌بود که خود راز عجیبی است.