گنجور

فصل ۱۸۸

در عشق عاشق را تلوین بود و تمکین بود تلوین با بقاء صفت بود و تمکین در فناء صفت بود صاحب تلوین بخود قائم بود و صاحب تمکین بمعشوق قائم بود صاحب تلوین طالب و صاحب تمکین واصل بود مهتر کلیم صاحب تلوین بود اضافت فعل او بدو کردند وَلَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا مهتر حبیب صاحب تمکین بوداضافت فعل او بخود کردند وَمارَمَیْتَ اِذْرَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمی.. اما عاشق را هرچه در تلوین عشق بباد شود در تمکین عشق بدو باز رسد و این مقامی عالی است و درجه متعالی زیرا که در تمکین عشق عاشق بدرجۀ رسد که وصل و فراق و هستی و نیستی بنزد همت او یکسان بود و ادراک این سر نه آسان بود ای برادر معشوق را بخود نه وصال است و نه فراق چون عاشق در غلبۀ حال ازولایت خود بیرون افتد و از اوصاف خود فانی شود هر آینه بدو بقا یابد و از او لقا یابد چون از او لقا یافت و بقا بدو یافت چون درخود نگرد مقصود بیند بعد از آن او را از خود در خود نه فراق بود و نه وصال لَیْسَ عِنْدَ رَبِّکُم صَباحٌ وَلامَساءٌ.

اِذا طَلَعَ الصّباحُ لِنَجْم راحٍ
تَساوی فیهِ سَکْرانٌ وَصاحٍ

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عشق عاشق را تلوین بود و تمکین بود تلوین با بقاء صفت بود و تمکین در فناء صفت بود صاحب تلوین بخود قائم بود و صاحب تمکین بمعشوق قائم بود صاحب تلوین طالب و صاحب تمکین واصل بود مهتر کلیم صاحب تلوین بود اضافت فعل او بدو کردند وَلَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا مهتر حبیب صاحب تمکین بوداضافت فعل او بخود کردند وَمارَمَیْتَ اِذْرَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمی.. اما عاشق را هرچه در تلوین عشق بباد شود در تمکین عشق بدو باز رسد و این مقامی عالی است و درجه متعالی زیرا که در تمکین عشق عاشق بدرجۀ رسد که وصل و فراق و هستی و نیستی بنزد همت او یکسان بود و ادراک این سر نه آسان بود ای برادر معشوق را بخود نه وصال است و نه فراق چون عاشق در غلبۀ حال ازولایت خود بیرون افتد و از اوصاف خود فانی شود هر آینه بدو بقا یابد و از او لقا یابد چون از او لقا یافت و بقا بدو یافت چون درخود نگرد مقصود بیند بعد از آن او را از خود در خود نه فراق بود و نه وصال لَیْسَ عِنْدَ رَبِّکُم صَباحٌ وَلامَساءٌ.
هوش مصنوعی: در عشق، عاشق به دو حالت تقسیم می‌شود: یکی حالت تلوین و دیگری حالت تمکین. تلوین به معنای تداوم ویژگی‌هاست و تمکین به معنای فرو رفتن در معشوق. کسی که در حالت تلوین است، به خود متکی است و کسی که در حالت تمکین است، به معشوق وابسته است. کسی که به مقام تلوین رسیده، خواهان و جویای آن است، در حالی که کسی که در مقام تمکین است، به حقیقت عشق رسیده است. به عنوان مثال، موسی در مقام تلوین است و عمل او به سوی خدا نسبت داده شده است و در مورد حبیب هم به همین صورت است. عاشق هر وقت در حالت تلوین قرار گیرد، در نهایت به حالت تمکین خواهد رسید و این مقام بسیار والایی است. در حالت تمکین، عشق برای عاشق به گونه‌ای می‌شود که وصل و جدایی، وجود و عدم برای او تفاوتی ندارد و رسیدن به این درک کار آسانی نیست. معشوق به هیچ‌وجه وابسته به وصال یا جدایی نیست، زیرا وقتی عاشق به اوج حالات خود می‌رسد، از ویژگی‌های خود خارج می‌شود و در عشق خود به بقای حقیقت و ملاقات با معشوق دست می‌یابد. وقتی به این مقام برسد، دیگر نه جدایی احساس می‌کند و نه وصال، زیرا در آن حال این دو مفهوم برای او یکسان خواهد بود.
اِذا طَلَعَ الصّباحُ لِنَجْم راحٍ
تَساوی فیهِ سَکْرانٌ وَصاحٍ
هوش مصنوعی: وقتی صبح طلوع می‌کند، ستاره‌ای که در حال رفتن است، در آن لحظه مست‌ها و هوشیارها برابر می‌شوند.