فصل ۱۵۲
در عشق کار چشم برونق تراست از کار دل اگر چه با یکدیگر پیوسته حسد میکنند و پیوسته از یکدیگر میبرند:
اَلقَلْبُ یَحْسُدْ عَیْنی لَذَّةَ النَّظَرِ
وَالعَینُ یَحْسُدُ قَلْبی لذَّةَ الفِکرِ
ای درویش چشم عاشق بارگاه جمال معشوق است از آن مردم دیده همیشه در حرکتست و حرکت وی از دو وجه بیرون نیست یا از شادی آنکه با معشوق هم خانه شده است در تقلب است یا از خوف مغلوبی خود از شدت ظهور او بی او بد و در تقلب است و نیکوتر در این معنی آنست که اهل انطباع گفتهاند که چون صورت مرئی در محل رؤیت منطبع شود دیده دیده شود روحانی گفته است:
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
بادیدهمراخوشاست چون دوست در اوست
ازدیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست
فصل ۱۵۱: جان یک جام از خمخانۀ عشق نوش کرد و در مهامۀ شوق چنان گم شد که کس انگشت شناخت بروی نمیتواند نهاد و عقل در معرفت او بر کس نمیتواند گشاد چون مست عشق او بود او بود قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْر رَبّی... او را مستی عشق بدین مرتبه رسانید و از همه برهانید زهی پیوندی که بواسطۀ عشق او را با او پدید آمده است اگر خواهی که بدانی در تأثیرش نگر که مرده زنده میکند عجب اگر او میکند بدین میکند و اگر این میکند بدو میکند و این عجب رمزیست از ادراک عقل بیرون. استادی خیاط عشق بنگر بصنعت رقعۀ حدوث بر دامن سرادق قدم میدوزد منْ اَمْر رَبّی... حرف تبعیض بیفکن که تجربه و تبعیض در عالم معنی نبود و آنچه با عالم خلق پیوندد الّا لَهُ الخَلقُ وَالْاَمْرُ... دارد او را از راه بردارد آنچه بماند اوست و این سر تأملی خواهد تا معلوم شود.فصل ۱۵۳: دل آتشکدهایست پر آتش شوق و حیوانی که از آتش خیزد چون آنست چنانکه حیوة آن جانور بآتش است بقاء عشق بآتش شوق است و ازین حال آن کس خبر دارد که در آتش عشق مقر دارد اما آتش شوق بوالعجب آتشی است عشق را پرورش میدهد و آنچه عشق عاشق را بکلی نیست نمیکند سبب همانست که آتش شوق که محل عشق است سازنده است نه سوزنده چون آتش طور انَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً. درخت سبزو تر و آتش در غایت احراق و اشراق، عجب اگر احراق وصف لازمۀ او بود چرا نمیسوخت عقل از این رمز سرگردان است و نفس حیران حکیم هند گوید دوست در صورت آثار خود ظاهر کند همانا در صورت آتش آثار انوار عشق ظاهر شد که سوزنده نبود روا بود که میسوزد اما برای شفای عاشق بتجدد امثال بقا مییابد:
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در عشق کار چشم برونق تراست از کار دل اگر چه با یکدیگر پیوسته حسد میکنند و پیوسته از یکدیگر میبرند:
هوش مصنوعی: در عشق، وظیفهٔ چشم به زیبااییهای بیرونی است، اما دل کار دیگری انجام میدهد. هرچند که دل و چشم هر دو به هم متصل هستند، اما گاهی به یکدیگر حسد میورزند و از هم دور میشوند.
اَلقَلْبُ یَحْسُدْ عَیْنی لَذَّةَ النَّظَرِ
وَالعَینُ یَحْسُدُ قَلْبی لذَّةَ الفِکرِ
هوش مصنوعی: قلب به لذت دیدن چشم حسادت میورزد و چشم به لذت فکر کردن قلب حسد میبرد.
ای درویش چشم عاشق بارگاه جمال معشوق است از آن مردم دیده همیشه در حرکتست و حرکت وی از دو وجه بیرون نیست یا از شادی آنکه با معشوق هم خانه شده است در تقلب است یا از خوف مغلوبی خود از شدت ظهور او بی او بد و در تقلب است و نیکوتر در این معنی آنست که اهل انطباع گفتهاند که چون صورت مرئی در محل رؤیت منطبع شود دیده دیده شود روحانی گفته است:
هوش مصنوعی: ای درویش، چشمان عاشق به زیبایی معشوق خیره است. مردم همیشه در حال تغییر و حرکت هستند و این تغییر میتواند به دو دلیل باشد: یا از شادی ناشی از بودن با معشوق است که در آنجا خوشایند است، یا از ترس از آنکه خود را تحت تأثیر او قرار دهند و در این حالت نیز در حال تغییرند. در واقع، بهتر آن است که اهل انطباع بگویند وقتی صورت ظاهری در محل دید قرارمیگیرد، آن چشم به تماشای آن روح و عمق تصویر میپردازد.
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
بادیدهمراخوشاست چون دوست در اوست
هوش مصنوعی: چشمم پر از تصویر محبوب است و برای من این چشم زیبا و خوشایند است چون محبوب در آنجا حضور دارد.
ازدیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست
هوش مصنوعی: تفاوت قائل شدن بین محبوب و دیگران کار مناسبی نیست، زیرا او همان کسی است که در دل و ذهن ما جا دارد.

عینالقضات همدانی