اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با معشوق و عاشق آشنا نمیشود و همانا چون آتش است در سنگ مکمون از کمال غیرتی که با خود دارد در ظهور نمیآید و چون ظاهر میشود در هلاک عاشق که دلش محل اوست میکوشد تا باز در کمین مکون رود و جمال خود را از دیدۀ اغیار بپوشد عطاف گفت روزی گرد کعبۀ معظمه طواف میکردم و باهوای نفس مصاف میکردم آواز مخدرۀ بسمع من آمد که میگفت یا مالِکَ یَوْمِ الدّین وَالْقَضاءِ وَخالِقَ الْاَرْضِ وَالْسَّماءِ اِرْحَمْ اَهْلَ الْهَواءِ وَاسْتَقْلِهُمْ مِنْ عَظیمّ الْبَلاءِ اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ عطاف گفت در وی نگریستم او را دیدم در حسن بر صفتی که چشم جادوش بناوک غمزه جگر اصفیا خستی و عنبر گیسوش دام هوا بر پای وقت اولیا بستی:
هوش مصنوعی: عشق دارای غیرتی عمیق و unparalleled است و به دلیل همین غیرت، خود را از محبوب و عاشق نشان نمیدهد. همانند آتش در دل سنگ پنهان است و به خاطر شدت غیرتش، در عین حال که در وجودش هست، نمیتواند خود را ظاهر کند. وقتی هم که ظاهر میشود، باعث هلاکت عاشق میشود و سعی میکند دوباره در پنهان بماند و زیباییاش را از نگاه دیگران بپوشاند. عطاف میگوید: "روزی دور کعبه طواف میکردم و مشغول مبارزه با خواستههای نفسانیام بودم، که صدای زیبایی به گوشم رسید که دعا میکرد: 'ای مالک روز جزا و خالق زمین و آسمان، رحم کن بر اهل هوا و آنها را از بلاهای عظیم نجات بده، که تو شنوای دعاها هستی.' عطاف گفت: 'به او نگاه کردم و دیدم که به قدری زیباست که چشمها را جادو میکند و موهایش همچون عنبر، دل و جان را در دام عشق میاندازد.'"
لَها مُقْلَتا ریمِ فَلَوْ نَظَرَتْ بِها
اِلی عابدِ قَد قام لِلّهِ وَابْتَهَلَ
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلربا او همچون چشمهای پرندگان است، اگر به عابدی که برای خدا ایستاده و دعا میکند، نگاه کند، تأثیر عمیقی بر او خواهد گذاشت.
لَاصْبَحَ مَشْغُوفا مُعَنِّی بِذِکْرها
کانَ لَمْ یَصُمْ لِلّهِ یَوْماً وَلَمْ یُصَلِّ
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر یاد او همیشه در فکر و ذکرش باشد، انگار که نه روزهای برای خدا گرفته و نه نماز خوانده است.
وی را گفتم ای لطیفۀ لطف یزدانی وای سرمایۀ حیات جاودانی از خدای شرم نداری که پرده از پیش اسرار برداریخصوصاً در چنین جایگاه با عظمت و در چنین بارگاه با هیبت، گفت اِلَیْکَ عَنّییا عَطّافُ ترا که آتش بلا نسوخته است بلکه این آتش در کانون دلت نیفروخته است ازین سر چه خبر و ازین معنی چه اثر گفتم سَیّدی مَاالحُبُّ گفت عشق از آن عیان تر است که بقول عیان شود چون آتش در سنگ مکمونست و چون دُرّدر صدف مکنون است چون عیان شود ارکان وجود پنهان شود جان سوزد آنکه گوید درد عشق بی درمانست و بیابان عشق بی پایانست:
هوش مصنوعی: به او گفتم ای لطفی از جانب خدا، و ای سرمایهی حیات جاودانی، آیا از خدا شرم نداری که پرده را از پیش رازها برداری؟ بهویژه در چنین مکان باعظمت و در این بارگاه پرهیبت. او پاسخ داد: «از من دور شو، ای عطوف، که آتش بلا هنوز تو را نسوزانده و این آتش در دل تو شعلهور نشده است؛ از این جا چه میدانی و از این معنی چه شناختی داری؟» گفتم: «سرور من، عشق چیست؟» او گفت: «عشق از آنچه عیان است، عیانتر است. مانند آتش که در سنگ نهفته است و مانند مروارید که در صدف نهفته است. وقتی عیان شود، اركان وجود پنهان میشود. جان کسی که میگوید درد عشق بیدرمان است، میسوزد و بیابان عشق نیز بیپایان است.»
وَحیدٌ عَنِ الْخُلانِ فی کُلِّ بَلْدَةٍ
اِذاَعُظَم الْمَطلوُبُ قَلّ المُساعِدُ
هوش مصنوعی: انسانی تنها و بییار است در هر شهری، زمانی که خواسته بزرگ باشد کمککنندهها کم خواهند بود.