فصل ۱۳۴
معشوق با نمک جگرخوار بود و بنزد او عاشق سوخته و خوار بود اَذَلُّ الْاَشیاءِ الْمُحبُّ بِمَحْبُوبهِ وَالْفَقیرُ الْطَماعُ ای عزیز ناز معشوق کشیدن دشوار است زیرا که پیوسته معشوق خواهد که داد جمال خود بدهد درین کرشمه جان و دل و دیده و دین و عقل بحبّۀ نیرزد:
جان و دل و دیدهام ببازار غمت
واللّه که بحبۀ نیرزد ای جان
فصل ۱۳۳: در حال مغلوبی روا بود که عاشق را پروای رفتن بدر معشوق نبود اگر چه داند که معشوق از کمال جلال بنزد او نیاید و این از آن بود که از مغلوبی او را در خود یابد و این حال بدشواری دست دهد از آنکه عکس معشوق درآینۀ مصفای دل دائم الحضور بود.فصل ۱۳۵: کمال جمال معشوق را بخود ادراک نتوان کرد خصوصاً در غلبات عشق که مقام مستی بود و عاشق مغلوب مستی عشق، چه این سکر مانع از ادراک کمال جمال معشوق است و اینجا سری است و آن آنست که استیلا و قوت عشق بر ذات بود و عاشق را در اوان طلب ذات پروای اثبات صفات نبود زیرا که نظر بر وحدت دارد نه بر کثرت بدین نسبت عاشق از ادراک عاجز بود و از ادراک ادراک نیز عاجز بود و اَلْعَجْزُ عَنْ دَرْکِ الْاِدْراکِ اِدْراکٌ این باشد:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
معشوق با نمک جگرخوار بود و بنزد او عاشق سوخته و خوار بود اَذَلُّ الْاَشیاءِ الْمُحبُّ بِمَحْبُوبهِ وَالْفَقیرُ الْطَماعُ ای عزیز ناز معشوق کشیدن دشوار است زیرا که پیوسته معشوق خواهد که داد جمال خود بدهد درین کرشمه جان و دل و دیده و دین و عقل بحبّۀ نیرزد:
هوش مصنوعی: معشوق شیرینی و جذابیتی دارد که دلها را میرباید و از طرفی، عاشق در مقابل او احساس حقارت و ناراحتی میکند. عشق انسان را به شکلی مطیع و وابسته میکند، به طوری که محکوم به احساس نیاز و وابستگی میشود. دوست داشتن چنین شخصی کار آسانی نیست، چرا که معشوق همیشه در پی جلب توجه و تقدیر است و در این میان، همه چیز از جمله جان و دل و عقل عاشق به عشق او کم ارزش میشود.
جان و دل و دیدهام ببازار غمت
واللّه که بحبۀ نیرزد ای جان
هوش مصنوعی: من تمام وجودم، از جان و دل و چشمانم را برای غم تو هزینه کردهام و باور کن که هیچ چیز جز عشق تو ارزش این فداکاری را ندارد، ای جانم.

عینالقضات همدانی