گنجور

فصل ۱۳۴

معشوق با نمک جگرخوار بود و بنزد او عاشق سوخته و خوار بود اَذَلُّ الْاَشیاءِ الْمُحبُّ بِمَحْبُوبهِ وَالْفَقیرُ الْطَماعُ ای عزیز ناز معشوق کشیدن دشوار است زیرا که پیوسته معشوق خواهد که داد جمال خود بدهد درین کرشمه جان و دل و دیده و دین و عقل بحبّۀ نیرزد:

جان و دل و دیده‌ام ببازار غمت
واللّه که بحبۀ نیرزد ای جان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

معشوق با نمک جگرخوار بود و بنزد او عاشق سوخته و خوار بود اَذَلُّ الْاَشیاءِ الْمُحبُّ بِمَحْبُوبهِ وَالْفَقیرُ الْطَماعُ ای عزیز ناز معشوق کشیدن دشوار است زیرا که پیوسته معشوق خواهد که داد جمال خود بدهد درین کرشمه جان و دل و دیده و دین و عقل بحبّۀ نیرزد:
هوش مصنوعی: معشوق شیرینی و جذابیتی دارد که دل‌ها را می‌رباید و از طرفی، عاشق در مقابل او احساس حقارت و ناراحتی می‌کند. عشق انسان را به شکلی مطیع و وابسته می‌کند، به طوری که محکوم به احساس نیاز و وابستگی می‌شود. دوست داشتن چنین شخصی کار آسانی نیست، چرا که معشوق همیشه در پی جلب توجه و تقدیر است و در این میان، همه چیز از جمله جان و دل و عقل عاشق به عشق او کم ارزش می‌شود.
جان و دل و دیده‌ام ببازار غمت
واللّه که بحبۀ نیرزد ای جان
هوش مصنوعی: من تمام وجودم، از جان و دل و چشمانم را برای غم تو هزینه کرده‌ام و باور کن که هیچ چیز جز عشق تو ارزش این فداکاری را ندارد، ای جانم.