اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی در حرارت عشق کاردی برداشت تا خود را ذبح کند معشوق را فضولی او معلوم بود و میدانست که جان را بنزد او قدریست نظر بسوی او نکرد تا زودتر زحمت وجود را از راه رهروان مهر او بردارد. هستی و توانائی معشوق را زیبد زیرا که این جمله ساز وصال است و ساز وصال معشوق را باید و نیستی و ناتوانی عاشق را باید زیرا که این جمله ساز فراق است و ساز فراق عاشق را باید و این لطیفه لطیف است. ای برادر وصال در مرتبه عاشقی آن پیرایه اوست و در مرتبه معشوقی حلیۀ این واین از آنست که او همیشه در ناز باشد و این پیوسته بر خاک خواری و ابتلا باشد اما تعزز او را تذلل این برای ظهور بکارست بامر اَلْاَشیاءُ تُعْرفُ بِاَضْدادِها پدید آید بار عشق از این علائق و عوائق دورست و در پردۀ نور خود مستورست او را با وصال و فراق کاری نیست و این صفات گرد سرادقات وجود او نگردد:
هوش مصنوعی: یکی از طرفداران عشق، با اشتیاقی فراوان خواست تا خود را فدای معشوق کند. او به خوبی میدانست که معشوق، دارای ارزش و قدرتی بالاست و برای او هیچ نظری نکرد تا زودتر از زحمت وجود خود و مشکلات عشق کاسته شود. شایستگی معشوق در توانایی و وجودش نهفته است، زیرا این ویژگیها باعث وصال میشوند. برعکس، ناتوانی عاشق و عدم وجود او باعث جدایی است و این دو جنبه به هم وابستهاند. باید دانست که در عشق واقعی، وصال در مرحله عاشقانه به نوعی زینت است و در مرحله معشوق، به عنوان علامت و تمایز عمومی دیده میشود. در حالی که معشوق همیشه در حالت ناز و زیبایی قرار دارد، عاشق همواره باید در خاکساری و پذیرش دشواریها باشد. این تذلل عاشق در حقیقت برای ظهور عشق ضروری است. از آنجا که اشیاء از طریق تفاوتهای خود شناخته میشوند، بار عشق به دور از وابستگیها و موانع است و در پرتو نور خود پنهان است. او نه از وصال میترسد و نه از فراق، و هیچ یک از این صفات به ماهیت وجود او لطمه نمیزند.
عشقست که دلیل راحت جان منست
در هستی او قوت ارکان منست
هوش مصنوعی: عشق است که سبب آرامش روح من میشود و وجود او پایههای زندگیام را محکمتر میکند.
دردی که از او برین دلم میباشد
من درد نخوانمش که درمان منست
هوش مصنوعی: دردی که از آن شخص در دل من وجود دارد، بهگونهای نیست که من آن را درد بنامم، زیرا همین درد، راهی است برای درمان من.
اَلْعِشقُ جُنونٌ الهی الْعِشْقُ بَحْرُ الْبَلاءَ وَبَلاءٌ وَکُلّهُ عَزِّ چون عشق نشان بی نشانیست او را بوصال و فراق چه تعلق
هوش مصنوعی: عشق یک نوع جنون الهی است و همچون دریای بلایا و مشکلات میباشد. عشق همیشه پر از دشواری است و همه این سختیها به خاطر عزت و بزرگی عشق است. چون عشق به چیزی بینام و نشان تعلق دارد، بنابراین وصال و جدایی در آن هیچگونه وابستگی ندارد.
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
هوش مصنوعی: عشق یک علامت بینشان است که وقتی از خودت خارج شوی، آن را متوجه میشوی.
حقیقت درین معنی آنست که وصال وصف معشوق است و فراق نعت عاشق مگر در اوان حال که صفات عاشق در عاشق فانی شود در محور وهم او باقی بوصف معشوق شودو وصل سازگار عاشق و روی معشوق بدو آرد تا این خود نماند و صفت با موصوف نیست شود و ساز وصال معشوق هم معشوق شود قلم اینجا رسید و سر بشکست.
هوش مصنوعی: حقیقت در اینجا به این معناست که پیوستگی و وصال، ویژگی معشوق است و جدایی، توصیف عاشق. اما در برخی لحظات، صفات عاشق در او محو میشود و در خیال او به وصف معشوق تبدیل میگردد. در این حال، وصل عاشق و معشوق به هم پیوند میخورد و عاشق را به روی معشوق میآورد تا این دو حالت از بین برود و دیگر تفاوتی میان عاشق و معشوق نباشد. در نهایت، در این فرآیند وصال، خود معشوق و وصال نیز به یکدیگر تبدیل میشوند و در اینجا قلم عاجز مانده و نوشته ناتمام میماند.