بخش ۸ - گوهرشاد
ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد
عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد
من نه آن بودم که آسان رفتم، اندر دام عشق
آفرین بر فرط، استادی آن صیاد باد
سنگدل صیاد، آخر رحم کن، این صید تو:
تا به کی در بند باشد؟ لحظهای آزاد باد
ناله من چون رسد، هرشب به گوش بیستون
بانگ برآرد که: فرهاد و فغانش یاد باد
بیستون! فرهاد را هرگز به من نسبت مده
از زمین تا آسمان فرق من و فرهاد باد
من به مژگان میکنم، آن کار، کو با تیشه کرد
صدهزاران فرق ریزهموی با پولاد باد
سوختی بر باد دادی، جان و عقل و دین و دل
خانهام کردی خراب! ای خانهات آباد باد
من که میدانم ز عشق تو، نخواهم برد جان
پس سخن آزاد گویم، هرچه باداباد، باد
گوهری در خانه شهزاده آزادهایست
هرکه دست آورد، آن یکدانه گوهر، شاد باد
دائما رسوای عام و مبتلای طعن خلق
همچو (عشقی) هرکه اندر دام عشق افتاد باد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد
عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد
هوش مصنوعی: ای عشق، تو در این جهان به عنوان یک نیروی مقدس حضور داری. وجود تو موجب شده همه چیز به هم بریزد و بنیادها در آسمان بر باد بروند. تو، ای عشق، به گونهای هستی که هر چیزی را زیر و زبر میکنی.
من نه آن بودم که آسان رفتم، اندر دام عشق
آفرین بر فرط، استادی آن صیاد باد
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که به سادگی از کنار عشق بگذرم، در دامی گرفتار شدم که به خاطر شدت و عمق آن، باید به صیادی که این دام را پهن کرده، آفرین گفت.
سنگدل صیاد، آخر رحم کن، این صید تو:
تا به کی در بند باشد؟ لحظهای آزاد باد
هوش مصنوعی: ای صیاد سنگدل، کمی رحم کن به این شکارِ خودت؛ تا چه زمانی باید در بند باشد؟ بگذار لحظهای آزاد باشد.
ناله من چون رسد، هرشب به گوش بیستون
بانگ برآرد که: فرهاد و فغانش یاد باد
هوش مصنوعی: هر شب زمانی که صدای نالهام به گوش میرسد، کوه بیستون صدا بلند میکند و یاد فرهاد و درد و رنج او را زنده میکند.
بیستون! فرهاد را هرگز به من نسبت مده
از زمین تا آسمان فرق من و فرهاد باد
هوش مصنوعی: بیستون! فرهاد را هرگز به من نسبت مده. من و فرهاد از زمین تا آسمان با هم فرق داریم.
من به مژگان میکنم، آن کار، کو با تیشه کرد
صدهزاران فرق ریزهموی با پولاد باد
هوش مصنوعی: من با پلکهایم کاری را انجام میدهم که با تیشه، هزاران فرق ریز مو را با فولاد آتشین ایجاد کرده است.
سوختی بر باد دادی، جان و عقل و دین و دل
خانهام کردی خراب! ای خانهات آباد باد
هوش مصنوعی: تو باعث شدهای که جان، عقل، دین و دل من از بین بروند و خانهام را خراب کنی! اما امیدوارم خانه تو همیشه آباد باشد.
من که میدانم ز عشق تو، نخواهم برد جان
پس سخن آزاد گویم، هرچه باداباد، باد
هوش مصنوعی: من که عشق تو را خوب میشناسم و نمیترسم از دست دادن جانم، بنابراین هر چه میخواهم میگویم و اهمیتی نمیدهم که چه پیش خواهد آمد.
گوهری در خانه شهزاده آزادهایست
هرکه دست آورد، آن یکدانه گوهر، شاد باد
هوش مصنوعی: در خانهی یک شاهزادهی آزاد، جواهری وجود دارد که هر کسی بتواند آن را به دست آورد، بسیار خوشبخت خواهد بود.
دائما رسوای عام و مبتلای طعن خلق
همچو (عشقی) هرکه اندر دام عشق افتاد باد
هوش مصنوعی: هرکس که به عشق مبتلا شود و در آن گیر بیفتد، همیشه نزد مردم رسوا و مورد طعنه خواهد بود.