بخش ۳ - در گورستان
من به دشت اندر و دشت آغش سیمین مهتاب
نقره، گردی به زمین کرده ز گردون پرتاب
دشت آغشته، کران تا به کران در سیماب
رخ زشت فلک، آنجا شده بیرون ز نقاب
همه آفاق در آن افسرده
مه روان همسر شمع مرده
چه فضایی؟ سخن از موت و فناگویی بود!
چه هوایی؟ عفن و مردهنما بویی بود!
وحشت و مرگ مجسم شده هر سویی بود!
صوت گرچه نه به مقدار سر مویی بود
باز گویی که ز اموات هیاهویی بود!
گاه آوازه یک پروازی
رسد از جغدی و گه آوازی
تیره سنگی، سر هر مقبرهای، کرده وطن
چون درختان بریده ز کمر در به چمن
زیر پایم همهجا: جمجمه خلق کهن
با همه خامشی، آنان به سخن با من و، من:
گویی از مردهدلی، در دهنم مرده سخن
بر سر خاک سر خلق، قدم
هشتم آن شب بسی القصه قدم
نخلها: سایه به همسایگیام گسترده
باد آن سایه گه آورده و گاهی برده
من در این وسوسه، از منظره این پرده
روح اموات است اینها که تجلی کرده
که حضور منشان در هیجان آورده
چه ازین روی همی جنبندی
گه جهندی و گهی خسبندی
باد در غرش و از قهر درختان غوغاست
همهسو ولوله و زلزله و واویلاست
خاک اموات بشد گرد و به گردون برخاست
صد هزار آه دل مرده، در این گرد هواست
مردهدل، منظر نخلستان از این گردفناست
نامه مرگ همانا هر برگ
هر درختی دو هزار آیت مرگ
باد، هی برگ درختان به چمن میبارد
مرگ، گو نامه دعوت سر من میبارد
بس ز سیمای فلک، داغ کهن میبارد
از سفیدی، مه، آثار محن میبارد
برف مرگ است و یا ابر کفن میبارد
باری این صحنه، پر از وحشت و موت
گوش من کر شده از کثرت صوت
این زمین: انجمن خلوت خاموشان است
بستر خفتن داروی عدم نوشان است
مهد آسودن از یاد فراموشان است
جای پیراهن یکتای بتن پوشان است
این خرابات پر از کله مدهوشان است
چشم این خاک ز هر چیز پرست
مرده شویش ببرد مرده خورست
بر سر نعش پسر، شیون مادر دیده
نوعروسان به کفن، در بر شوهر دیده
سالها بوده که از اشک زمین تر دیده
پیر هفتاد به عمر، آنچه سراسر دیده
این بهر هفته، هفتاد برابر دیده
من در این فکرت و هی باد افزود
گوشم از خاک «مه آباد» آلود
بخش ۲ - سینمایی از تاریخ گذشته: آنچه در پرده بد از پرده به در میدیدمبخش ۴ - اندیشههای احساساتی: بوی این درد دل خسرو، از آن باد آمد!
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من به دشت اندر و دشت آغش سیمین مهتاب
نقره، گردی به زمین کرده ز گردون پرتاب
هوش مصنوعی: من به دشت میروم و میبینم که زیباییهای ماه در شب، مثل نقرهای درخشان بر روی زمین پاشیده شدهاند.
دشت آغشته، کران تا به کران در سیماب
رخ زشت فلک، آنجا شده بیرون ز نقاب
هوش مصنوعی: دشت پرآب و آسمان در وضعیتی بد و تاریک به نظر میرسد، به طوری که تمام اطراف آن تحت تأثیر این حالت است. آسمان به وضوح از پوشش خود بیرون آمده و نمایان شده است.
همه آفاق در آن افسرده
مه روان همسر شمع مرده
هوش مصنوعی: در تمام فضاها، مهی غمگین و افسرده در حال حرکت است و این احساس به خاطر وجود شمعی خاموش و مرده به وجود آمده است.
چه فضایی؟ سخن از موت و فناگویی بود!
چه هوایی؟ عفن و مردهنما بویی بود!
هوش مصنوعی: چه فضایی وجود دارد؟ صحبت از مرگ و نابودی بود! چه وضعیتی است؟ بویی ناخوشایند و دلیری از مردگان به مشام میرسد!
وحشت و مرگ مجسم شده هر سویی بود!
صوت گرچه نه به مقدار سر مویی بود
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از این مکان، ترس و مرگ به وضوح احساس میشد، حتی اگر صداها به اندازه سر سوزنی هم نبودند.
باز گویی که ز اموات هیاهویی بود!
هوش مصنوعی: دوباره بگو که صدای مردگان خبری بوده است!
گاه آوازه یک پروازی
رسد از جغدی و گه آوازی
هوش مصنوعی: گاهی صدای یک پرنده در حال پرواز به گوش میرسد و گاهی صدای جغدی.
تیره سنگی، سر هر مقبرهای، کرده وطن
چون درختان بریده ز کمر در به چمن
هوش مصنوعی: در هر مقبرهای، سنگی تیره قرار دارد که مانند درختان بریده شده از نیمه، بیریشه و بیوطن به نظر میرسد.
زیر پایم همهجا: جمجمه خلق کهن
با همه خامشی، آنان به سخن با من و، من:
هوش مصنوعی: زیر پایم همواره، جمجمههای انسانهای گذشته که با سکوتشان، گویی در حال گفتگو با من هستند و من نیز در این میان به فکر فرو رفتهام.
گویی از مردهدلی، در دهنم مرده سخن
هوش مصنوعی: گویا از بیاحساسی، در زبانم کلمات بیروح و بیحس وجود دارد.
بر سر خاک سر خلق، قدم
هشتم آن شب بسی القصه قدم
هوش مصنوعی: در شب مورد نظر، قدم هشتم بر روی خاک سر مردم گذاشته شد و داستانهای زیادی از آن شب به یادگار مانده است.
نخلها: سایه به همسایگیام گسترده
باد آن سایه گه آورده و گاهی برده
هوش مصنوعی: باشد که سایهی درختان نخل بر همسایهام گسترده شود، سایهای که گاهی روی من میافتد و گاهی از من دور میشود.
من در این وسوسه، از منظره این پرده
روح اموات است اینها که تجلی کرده
هوش مصنوعی: من در این تردید و وسوسه، از نمای این پرده، روح مردگان را میبینم که در اینجا ظهور کردهاند.
که حضور منشان در هیجان آورده
هوش مصنوعی: حضور آنها باعث ایجاد هیجان و شور و شوق در اطراف شده است.
چه ازین روی همی جنبندی
گه جهندی و گهی خسبندی
هوش مصنوعی: زندگی انسان گاهی شتاب و جنب و جوش دارد و گاهی هم آرام میشود و به خواب و استراحت میپردازد.
باد در غرش و از قهر درختان غوغاست
همهسو ولوله و زلزله و واویلاست
هوش مصنوعی: باد با شدت وزیدن درختان را به هم میزند و همهجا پر از هیجان و شور و شلوغی است؛ به گونهای که هر طرف صدای زلزله و نگرانی به گوش میرسد.
خاک اموات بشد گرد و به گردون برخاست
صد هزار آه دل مرده، در این گرد هواست
هوش مصنوعی: خاک مردگان به گرد و غبار تبدیل شد و این گرد و غبار به آسمان رفت. صدها هزار آه و ناله از دلهای مرده در این هوا وجود دارد.
مردهدل، منظر نخلستان از این گردفناست
هوش مصنوعی: دل بیاحساس، به تماشا نخلستانی نمینگرد که از این گرد و غبار پر است.
نامه مرگ همانا هر برگ
هر درختی دو هزار آیت مرگ
هوش مصنوعی: هر ورق و هر درختی نشانهای از مرگ است و نمایشدهندهی این حقیقت که مرگ در هر گوشهای وجود دارد. زندگی و مرگ به هم پیوند خوردهاند و هر لحظه میتواند یادآور این واقعیت باشد.
باد، هی برگ درختان به چمن میبارد
مرگ، گو نامه دعوت سر من میبارد
هوش مصنوعی: باد، برگهای درختان را به زمین میریزد و این مثل دعوت مرگ است که به سراغ من آمده است.
بس ز سیمای فلک، داغ کهن میبارد
از سفیدی، مه، آثار محن میبارد
هوش مصنوعی: از چهره آسمان، نشانههای قدیمی بهصورت لکههای سفیدی بهوجود میآید و ماه نیز نشانههای دشواری و درد را نشان میدهد.
برف مرگ است و یا ابر کفن میبارد
هوش مصنوعی: برف نماد مرگ است و یا ابرهایی که همچون کفن باران میریزند.
باری این صحنه، پر از وحشت و موت
گوش من کر شده از کثرت صوت
هوش مصنوعی: این صحنه پر از ترس و مرگ است و من به خاطر صدای زیاد، دیگر نمیتوانم بشنوم.
این زمین: انجمن خلوت خاموشان است
بستر خفتن داروی عدم نوشان است
هوش مصنوعی: این دنیا محلی است که جمعی از خاموشان در آن آرامش مییابند و به نوعی مرگ یا عدم را تجربه میکنند.
مهد آسودن از یاد فراموشان است
جای پیراهن یکتای بتن پوشان است
هوش مصنوعی: مکان آرامش و امنیت بهترین جایگاه برای آرامش و استراحت است و جایی که انسان میتواند به دور از دغدغههای دنیا باشد.
این خرابات پر از کله مدهوشان است
هوش مصنوعی: این مکان پر از افرادی است که در حال نشئگی و سرخوشی به سر میبرند.
چشم این خاک ز هر چیز پرست
مرده شویش ببرد مرده خورست
هوش مصنوعی: این زمین بر اثر تأثیرات مختلف پر از خواستهها و آرزوهای مردمان است، اما در نهایت، همان گونه که خاک بدن انسانها را در خود میگیرد، آز و آرزوها نیز در سرانجام به فراموشی سپرده میشوند.
بر سر نعش پسر، شیون مادر دیده
نوعروسان به کفن، در بر شوهر دیده
هوش مصنوعی: مادر بر روی جسد پسرش ناله و شیون میکند و عروسها در حالی که کفن به دست دارند، شوهران خود را مینگرند.
سالها بوده که از اشک زمین تر دیده
پیر هفتاد به عمر، آنچه سراسر دیده
هوش مصنوعی: سالهاست که چشم پیر هفتادساله، از اشک زمین تر شده است؛ او در تمام طول عمرش، غم و دردهایی را مشاهده کرده است.
این بهر هفته، هفتاد برابر دیده
هوش مصنوعی: این برای من به معنای این است که در هر هفته، هفتاد بار بیشتر از آنچه که دیدهام را مشاهده کردهام.
من در این فکرت و هی باد افزود
گوشم از خاک «مه آباد» آلود
هوش مصنوعی: من در این تفکر هستم و به خاطر آن، نسیم باعث شده که گوشم از خاک روستای «مه آباد» آلوده شود.