گنجور

بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول

(مثنوی سیاسی، یا داستان کاکا عابدین و یاسی) «در صفحه اول روزنامه قرن بیستم (آخرین شماره) کاریکاتور مردی خرسوار را نشان می دهد که خود را به پای «خم رسانیده و مشغول تناول شیره است و در کنار کاریکاتور مزبور چنین نوشته شده: «جناب جمبول بر خر جمهوری، سوار شده شیره ملت را مکیده و می خواهد به سر ما شیره بمالد!» سپس در صفحه دوم جریده مذکور اشعار ذیل چاپ شده است:

هست در اطراف کردستان دهی
خاندان چند کرد ابلهی
قاسم آباد است آن ویرانه ده
این حکایت، اندر آن واقع شده:
کدخدائی بود کاکا عابدین
سرپرست مردم آن سرزمین
خمره ای را پر ز شیره داشته
از برای خود ذخیره داشته
مرد دزدی ناقلا «یاسی » بنام
اهل ده در زحمت از او صبح و شام
بود همسایه بر آن، کاکای زار
وای از همسایه ناسازگار
عابدین هر گه که می گشتی برون
«یاسی » اندر خانه می رفتی درون
نزد خم شیره، بگرفتی مکان
هم از آن شیرین، همی کردی دهان
این عمل تکرار هی می گشته است
شیره هم رو بر کمی می هشته است
تا که روزی، کدخدای دهکده
دید از مقدار شیره کم شده
لاجرم اطراف خم را، کرد سیر
دید پای خمره، جای پای غیر
پس همه جا، جای پاها را بدید
تا به درب خانه «یاسی » رسید
بانگ زد ای یاسی! از خانه درآ
اینقدر همسایه آزاری چرا؟
دزد شیره، یاسی نیرنگ باز
کرد گردن را ز لای در دراز
گفت او را این چنین، کاکا سخن:
«تو چه حق داری خوری از رزق من!»
شیره من، از بهر خود پرورده ام »
خواست تا گوید که من کی کرده ام:
عابدین گفتش: «نظر کن بر زمین
جای های پای های خود ببین »
دید یاسی، موقع انکار نیست
چاره ای جز عرض استغفار نیست
«گفت: من کردم ولی، کاکا ببخش،
بنده را بر حضرت مولا ببخش »
بار دیگر، گر که کردم این چنین
کن برونم یکسر، از این سرزمین »
از ترحم، عابدین صاف دل
جرم او بخشید و شد یاسی خجل
چونکه از این گفتگو چندی گذشت
نفس اماره، به یاسی چیره گشت
باز میل شیره کرد آن نابکار
اشتها برد از کفش، صبر و قرار
دید بسته عهد، او با عابدین
که ندزدد شیره اش را بعد از این
فکر بسیاری نمود، آن نابکار
تا در این بابت، برد حیله بکار
رفت بر پشت خری شد جایگزین
راند خر را در سرای عابدین
دست خود را در درون خم ببرد
تا دلش می خواست از آن شیره خورد
کار خود را کرد، چون بر پشت خر
با همان خر، آمد از خانه به در
بار دیگر باز، کاکا در رسید
تا نماید شیره اش را بازدید
باز دید اوضاع خم، بر هم شده
همچنین از شیره خم کم شده
پای خم را کرد با دقت نظر
دید پای خمره، جای پای خر!
اندرون خمره هم، سر برد و دید
هست جای پنجه یاسی پدید
سخت در حیرت، فرو شد عابدین
هم ز خر بد دل، هم از یاسی ظنین
پیش خود می گفت این و می گریست:
ای خدا این کار، آخر کار کیست؟
گر که خر کردست خر را نیست دست (!)
یاسی ار کردست، یاسی بی سم است؟
زد دو دستی بر سر، آخر عابدین
وز تعجب بانگ بر زد این چنین!
چنگ چنگ یاسی و پا پای خر
من که از این کار، سر نارم به در!»
این حکایت زین سبب کردم بیان
تا شوند آگاه ابنای زمان
گر بخواهد آدمی، پی گم کند
پاهای خویشتن را سم کند
هر که اندر خانه دارد مایه ای
همچو یاسی دارد، او همسایه ای
یاسی ما هست ای یار عزیز:
حضرت جمبول یعنی انگلیز
آنکه دائم، کار یاسی می کند
وز طریق دیپلماسی می کند
ملک ما را، خوردنی فهمیده است
بر سر ما شیره ها، مالیده است!
او گمان دارد که ایران بردنی است
همچو شیره، سرزمینی خوردنی است
با «وثوق الدوله »بست، اول قرار
دید از آن، حاصلی نامد به کار
پول او خوردند، بر زیرش زدند
پشت پا بر فکر و تدبیرش زدند
چونکه او مأیوس گردید از وثوق
کودتائی کرد و ایران شد شلوق
همچنین زیر جلی «سید ضیاء»
زد به فکر پست آنها پشت پا
کودتا هم کام او شیرین نکرد
این حنا هم دست او، رنگین نکرد
دید هر چه مستقیما می کند
ملت آنرا زود، بر هم می زند
مردمان از نام او، رم می کنند
مقصدش را زود، بر هم می زنند
گفت آن به تا بر آید کام من
از رهی کآنجا، نباشد نام من
اندرین ره، مدتی اندیشه کرد
تا که آخر، کار یاسی پیشه کرد
گفت جمهوری، بیارم در میان
هم از آن بر دست خود گیرم عنان
خلق جمهوری طلب را، خر کنم
زانچه کردم، بعد از این بدتر کنم
پای جمهوری، چو آمد در میان
خر شوند از رؤیتش ایرانیان
پس بریزم در بر هر یک علیق
جمله را افسار سازم، زین طریق
گر نگردد مانع من روزگار
می شوم بر گرده آنها سوار
فرق جمعی، شیره مالی می کنم
خمره را از شیره، خالی می کنم
ظاهرا جمهوری پر زرق و برق
وز تجدد هم، کله آنرا به فرق
باطنا یاسی ایران، انگلیس
خر شود بد نام و یاسی شیره لیس
کرد زین رو، پخت و پز با سوسیال
گفت با آنها، روم در یک جوال
شد سوار خر که دزدد شیره را
پس بگیرد پنج میلیون لیره را
نقش جمهوری، به پای خر ببست
محرمانه زد به خم شیره دست
ناگهان، ایرانیان هوشیار
هم ز خر بدبین و هم از خر سوار:
های و هو کردند کاین جمهوری است،
در قواره از چه او یغفوری است؟
پای جمهوری و دست انگلیس!
دزد آمد دزد آمد، ای پلیس!
این چه بیرق های سرخ و آبی است
مردم، این جمهوری قلابی است
ناگهان ملت، بنای هو گذاشت
کره خر رم کرد، پا بر دو گذاشت
نه به زر قصدش ادا شد نه به زور
شیره باقی ماند، یارو گشت بور

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

(مثنوی سیاسی، یا داستان کاکا عابدین و یاسی) «در صفحه اول روزنامه قرن بیستم (آخرین شماره) کاریکاتور مردی خرسوار را نشان می دهد که خود را به پای «خم رسانیده و مشغول تناول شیره است و در کنار کاریکاتور مزبور چنین نوشته شده: «جناب جمبول بر خر جمهوری، سوار شده شیره ملت را مکیده و می خواهد به سر ما شیره بمالد!» سپس در صفحه دوم جریده مذکور اشعار ذیل چاپ شده است:
هوش مصنوعی: در صفحه اول آخرین شماره روزنامه قرن بیستم، کاریکاتوری از مردی بر روی خر نشان داده شده که به پای یک شخصیت مهم نزدیک شده و در حال نوشیدن شیره است. در کنار این تصویر نوشته‌ای آمده که بیان می‌کند: «جناب جمبول بر خر جمهوری نشسته و شیره ملت را می‌مکد و حالا می‌خواهد به سر ما شیره بمالد!» در صفحه دوم همین روزنامه، اشعار مرتبطی نیز منتشر شده است.
هست در اطراف کردستان دهی
خاندان چند کرد ابلهی
هوش مصنوعی: در اطراف کردستان، روستایی وجود دارد که چند خانواده‌ی کرد در آن سکونت دارند و آنها افرادی نادان هستند.
قاسم آباد است آن ویرانه ده
این حکایت، اندر آن واقع شده:
هوش مصنوعی: قاسم آباد، آن ده ویرانه است که در این داستان به آن اشاره شده.
کدخدائی بود کاکا عابدین
سرپرست مردم آن سرزمین
هوش مصنوعی: کاکا عابدین فردی بود که مسئولیت و سرپرستی مردم آن ناحیه را بر عهده داشت.
خمره ای را پر ز شیره داشته
از برای خود ذخیره داشته
هوش مصنوعی: یک خمره پر از شیره دارد که برای خود ذخیره کرده است.
مرد دزدی ناقلا «یاسی » بنام
اهل ده در زحمت از او صبح و شام
هوش مصنوعی: مردی به نام یاسی که از اهالی ده است، از صبح تا شب باعث زحمت و دردسر برای دیگران می‌شود، او دزدی ماهر و زیرک است.
بود همسایه بر آن، کاکای زار
وای از همسایه ناسازگار
هوش مصنوعی: در نزدیکی ما همسایه‌ای وجود دارد که سبب ناراحتی و دردسر ما شده است.
عابدین هر گه که می گشتی برون
«یاسی » اندر خانه می رفتی درون
هوش مصنوعی: هر بار که عابدین به بیرون می‌رفت، یاسی در خانه می‌ماند.
نزد خم شیره، بگرفتی مکان
هم از آن شیرین، همی کردی دهان
هوش مصنوعی: در کنار ظرف عسل، تو جایی گرفتی و از آن عسل شیرین، دهانت را شیرین و خوشبو می‌کردی.
این عمل تکرار هی می گشته است
شیره هم رو بر کمی می هشته است
هوش مصنوعی: این عمل همواره تکرار می‌شده و شیر کم‌کم روی آن قرار می‌گرفته است.
تا که روزی، کدخدای دهکده
دید از مقدار شیره کم شده
هوش مصنوعی: روزی کدخدای دهکده متوجه شد که مقدار عسل کاهش یافته است.
لاجرم اطراف خم را، کرد سیر
دید پای خمره، جای پای غیر
هوش مصنوعی: بنابراین، دور تا دور خم را، با دقت بررسی کرد و متوجه شد که در کنار خمره، اثر پای شخص دیگری وجود دارد.
پس همه جا، جای پاها را بدید
تا به درب خانه «یاسی » رسید
هوش مصنوعی: پس در همه جا نشانه‌های پاها را ببینید تا به درب خانه «یاسی» برسید.
بانگ زد ای یاسی! از خانه درآ
اینقدر همسایه آزاری چرا؟
هوش مصنوعی: صدای تو را می‌شنوم ای یاس! چرا از خانه بیرون نمی‌آیی؟ چرا اینقدر همسایه‌ها را آزار می‌دهی؟
دزد شیره، یاسی نیرنگ باز
کرد گردن را ز لای در دراز
هوش مصنوعی: یک شخص فریبکار و حیله‌گر به آرامی و به طور مخفیانه وارد محیطی می‌شود و با نیرنگ و ترفند، به هدف خود نزدیک می‌شود. او به طوری هوشیارانه و زیرکانه عمل می‌کند که دیگران متوجه نمی‌شوند.
گفت او را این چنین، کاکا سخن:
«تو چه حق داری خوری از رزق من!»
هوش مصنوعی: او به او گفت: «تو چه حقی داری که از روزی من بخوری!»
شیره من، از بهر خود پرورده ام »
خواست تا گوید که من کی کرده ام:
هوش مصنوعی: من برای خودم تلاش کرده‌ام و زحمت کشیده‌ام.
عابدین گفتش: «نظر کن بر زمین
جای های پای های خود ببین »
هوش مصنوعی: عابدین به او گفت: «به زمین نگاه کن و جاهایی را که پاهای خود را بر آن گذاشته‌ای ببین.»
دید یاسی، موقع انکار نیست
چاره ای جز عرض استغفار نیست
هوش مصنوعی: دیدن یاس و ناامیدی، زمان انکار و انکار نیست و تنها راه چاره، طلب بخشش و عذرخواهی است.
«گفت: من کردم ولی، کاکا ببخش،
بنده را بر حضرت مولا ببخش »
هوش مصنوعی: گفت: من کارهایی انجام دادم ولی، خواهش می‌کنم مرا ببخش، از جناب مولا هم عذرخواهی کن.
بار دیگر، گر که کردم این چنین
کن برونم یکسر، از این سرزمین »
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر چنین کاری کنم، به طور کامل از این سرزمین بیرونم کن.
از ترحم، عابدین صاف دل
جرم او بخشید و شد یاسی خجل
هوش مصنوعی: مردم با دل‌های پاک و مهربان، به خاطر رحمت و عطوفت خود معصیت او را بخشیدند و او در برابر این بخشش شرمنده و پشیمان شد.
چونکه از این گفتگو چندی گذشت
نفس اماره، به یاسی چیره گشت
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدت زمانی از این صحبت‌ها گذشت، نفس سرکش و نفسانی غلبه‌ای به حالت ناامیدی پیدا کرد.
باز میل شیره کرد آن نابکار
اشتها برد از کفش، صبر و قرار
هوش مصنوعی: دوباره آن فرد نالایق به سر شوق و هوس افتاد و صبر و آرامش را از دست داد.
دید بسته عهد، او با عابدین
که ندزدد شیره اش را بعد از این
هوش مصنوعی: او با عابدان پیمان بسته است که پس از این، از او چیزی را نگیرد و دزدی نکند.
فکر بسیاری نمود، آن نابکار
تا در این بابت، برد حیله بکار
هوش مصنوعی: آن فرد فکری زیاد کرد و برای این موضوع، نقشه‌ای مهیا ساخت.
رفت بر پشت خری شد جایگزین
راند خر را در سرای عابدین
هوش مصنوعی: یک نفر بر پشت خر رفت و جای او را گرفت و اکنون خر در خانه عابدین است.
دست خود را در درون خم ببرد
تا دلش می خواست از آن شیره خورد
هوش مصنوعی: دستش را درون خم می‌برد و تا وقتی که دلش می‌خواست از شیرینی‌اش می‌نوشید.
کار خود را کرد، چون بر پشت خر
با همان خر، آمد از خانه به در
هوش مصنوعی: او به‌خوبی وظایفش را انجام داد و مانند کسی که با همان خر به سفر می‌رود، از خانه خارج شد.
بار دیگر باز، کاکا در رسید
تا نماید شیره اش را بازدید
هوش مصنوعی: باز هم کاکا آمد تا به همه نشان دهد که شیره‌اش چیست.
باز دید اوضاع خم، بر هم شده
همچنین از شیره خم کم شده
هوش مصنوعی: وضعیت خم که به هم ریخته، نشان می‌دهد که میزان شیره‌اش هم کم شده است.
پای خم را کرد با دقت نظر
دید پای خمره، جای پای خر!
هوش مصنوعی: به دقت به پای خم (خمره) نگاه کرد و متوجه شد که جای پای خر در کنار آن است!
اندرون خمره هم، سر برد و دید
هست جای پنجه یاسی پدید
هوش مصنوعی: شخص درون خمره را نگاه می‌کند و متوجه می‌شود که جای انگشتان یاسی (یاس) بر روی آن ظاهر شده است.
سخت در حیرت، فرو شد عابدین
هم ز خر بد دل، هم از یاسی ظنین
هوش مصنوعی: عابدین به شدت در فکر و حیرت فرو رفته است، هم به خاطر اینکه از خر دلش ناراحت شده و هم به خاطر یاسی که در دلش ایجاد شده.
پیش خود می گفت این و می گریست:
ای خدا این کار، آخر کار کیست؟
هوش مصنوعی: او در دل خود می‌اندیشید و اشک می‌ریخت: ای خدا! این وضعیت، بالاخره کار چه کسی است؟
گر که خر کردست خر را نیست دست (!)
یاسی ار کردست، یاسی بی سم است؟
هوش مصنوعی: اگر که زندگی کسی را به بی‌حالی و کندی کشیده باشد، دیگر نمی‌توان از او انتظار کارایی داشت. مانند اینکه اگر اسبی یابانی (زیبا و سریع) را به بی‌حالی و درماندگی دچار کرده باشند، دیگر نمی‌تواند از او توقع سرعت و چابکی داشت.
زد دو دستی بر سر، آخر عابدین
وز تعجب بانگ بر زد این چنین!
هوش مصنوعی: عابدین با دو دست به سرش زد و از تعجب صدایی بلند کرد.
چنگ چنگ یاسی و پا پای خر
من که از این کار، سر نارم به در!»
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالت و احساس شخصی می‌پردازد. فردی دارد از چیزی که می‌زند و آواز می‌خواند صحبت می‌کند و در ادامه به وضعیت ناراحت‌کننده‌ای که در آن قرار دارد اشاره می‌کند. او به نوعی از ناتوانی یا دشواری در انجام کارهایی صحبت می‌کند که باعث ناراحتی‌اش شده است. همچنین، می‌توان به این نکته توجه کرد که او در تلاش است تا از طریق هنر و موزیک، این ناراحتی‌ها را کمی کاهش دهد.
این حکایت زین سبب کردم بیان
تا شوند آگاه ابنای زمان
هوش مصنوعی: این داستان را از این جهت بیان کردم که نسل‌های آینده باخبر شوند.
گر بخواهد آدمی، پی گم کند
پاهای خویشتن را سم کند
هوش مصنوعی: اگر انسان بخواهد، می‌تواند راه خود را گم کند و به جای پاهایش از سم‌ها استفاده کند.
هر که اندر خانه دارد مایه ای
همچو یاسی دارد، او همسایه ای
هوش مصنوعی: هر کسی که در خانه‌اش چیزی باارزش و خوب داشته باشد، مانند یاسی (گلی زیبا) همسایه‌ای دارد.
یاسی ما هست ای یار عزیز:
حضرت جمبول یعنی انگلیز
هوش مصنوعی: ای یار عزیز، ما یاسی داریم که به جملات حاکی از خوب و بد اشاره می‌کند؛ در اینجا منظور از "حضرت جمبول" همان انگلیس است.
آنکه دائم، کار یاسی می کند
وز طریق دیپلماسی می کند
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در حال فریبکاری و بازی‌های سیاسی است، با روش‌های مختلف سعی در دستیابی به اهداف خود دارد.
ملک ما را، خوردنی فهمیده است
بر سر ما شیره ها، مالیده است!
هوش مصنوعی: ما را پادشاه درک کرده که صرفاً وسیله‌ای برای خوراک است و بر سر ما فقط شیرینی‌ها و نعمت‌ها ریخته است!
او گمان دارد که ایران بردنی است
همچو شیره، سرزمینی خوردنی است
هوش مصنوعی: او فکر می‌کند که ایران قابل تصرف است و مثل شیر، این سرزمین به راحتی قابل بهره‌برداری است.
با «وثوق الدوله »بست، اول قرار
دید از آن، حاصلی نامد به کار
هوش مصنوعی: با «وثوق الدوله» توافق کرد، اولین قرار را گذاشتند، اما از آن هیچ نتیجه‌ای به دست نیامد.
پول او خوردند، بر زیرش زدند
پشت پا بر فکر و تدبیرش زدند
هوش مصنوعی: پول او را مصرف کردند و به او پشت پا زدند و بر برنامه‌ریزی و اندیشه‌اش بی‌اعتنایی کردند.
چونکه او مأیوس گردید از وثوق
کودتائی کرد و ایران شد شلوق
هوش مصنوعی: زمانی که او از اطمینان خود ناامید شد، شروع به اقدامات ناپسند کرد و وضعیت ایران دستخوش آشفتگی و بی‌نظمی شد.
همچنین زیر جلی «سید ضیاء»
زد به فکر پست آنها پشت پا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی به فکر و اندیشه دیگران بی‌احترامی کرده و آنها را نادیده می‌گیرد، به طوری که به راحتی به آن‌ها پشت پا می‌زند. در واقع، این رفتار نشان‌دهنده بی‌توجهی و عدم احترام به دیگران است.
کودتا هم کام او شیرین نکرد
این حنا هم دست او، رنگین نکرد
هوش مصنوعی: حتی با وقوع کودتا، او به خواسته‌هایش نرسید و این حنا هم نتوانست دستانش را زیبا کند.
دید هر چه مستقیما می کند
ملت آنرا زود، بر هم می زند
هوش مصنوعی: هر چیزی که ملت به طور مستقیم انجام می‌دهد، به سرعت باعث ایجاد اختلال می‌شود.
مردمان از نام او، رم می کنند
مقصدش را زود، بر هم می زنند
هوش مصنوعی: مردم از شنیدن نام او به فرار می‌پردازند و به سرعت هدف او را مختل می‌کنند.
گفت آن به تا بر آید کام من
از رهی کآنجا، نباشد نام من
هوش مصنوعی: گفت او این بهتر است که من به هدفم برسم، چون در آنجا که می‌خواهم بروم، نام من وجود ندارد.
اندرین ره، مدتی اندیشه کرد
تا که آخر، کار یاسی پیشه کرد
هوش مصنوعی: در این مسیر، او مدتی تفکر کرد تا در نهایت به ناامیدی رسید و تصمیم به یأس گرفت.
گفت جمهوری، بیارم در میان
هم از آن بر دست خود گیرم عنان
هوش مصنوعی: گفت که عادت جمهوری را به میان بیاورم و خودم آن را به دست بگیرم.
خلق جمهوری طلب را، خر کنم
زانچه کردم، بعد از این بدتر کنم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم تا جمهوری‌خواهان را دچار ناامیدی کنم، چون کارهایی که انجام داده‌ام، بعد از این بدتر از آن‌ها خواهد بود.
پای جمهوری، چو آمد در میان
خر شوند از رؤیتش ایرانیان
هوش مصنوعی: وقتی جمهوری به میدان می‌آید، ایرانیان از دیدن آن شگفت‌زده و نگران می‌شوند.
پس بریزم در بر هر یک علیق
جمله را افسار سازم، زین طریق
هوش مصنوعی: بنابراین، هر یک از آن‌ها را به دقت کنترل کرده و نگه‌داری می‌کنم، تا از این راه به هدفم برسم.
گر نگردد مانع من روزگار
می شوم بر گرده آنها سوار
هوش مصنوعی: اگر روزگار مانع من نشود، مثل اسبی بر دوش دیگران سوار می‌شوم.
فرق جمعی، شیره مالی می کنم
خمره را از شیره، خالی می کنم
هوش مصنوعی: من در جمع دوستانه، همه را با مهارت و ذکاوت مدیریت می‌کنم و از هر مشکلی که پیش می‌آید، با حوصله و تدبیر فرار می‌کنم.
ظاهرا جمهوری پر زرق و برق
وز تجدد هم، کله آنرا به فرق
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که جمهوری با ظاهری جذاب و مدرن، در واقع مشکلی در ساختار بنیادی خود دارد.
باطنا یاسی ایران، انگلیس
خر شود بد نام و یاسی شیره لیس
هوش مصنوعی: در باطن، ایران مانند یاسی است که در انگلستان خسته و بدنام می‌شود و مانند شیری که به انزوا رفته و دیگر نمی‌تواند قدرت خود را نشان دهد.
کرد زین رو، پخت و پز با سوسیال
گفت با آنها، روم در یک جوال
هوش مصنوعی: به همین دلیل، مشغول آشپزی و آماده‌سازی غذا شدم و با آن‌ها گفتم که من در یک کیسه به روما می‌روم.
شد سوار خر که دزدد شیره را
پس بگیرد پنج میلیون لیره را
هوش مصنوعی: سوار شدن بر خر برای بازپس‌گیری چیزی ارزشمند و کلان مثل پنج میلیون لیره، به نوعی نشان‌دهنده‌ شاخصی از بی‌مسئولیتی یا ساده‌لوحی است. این تمثیل به تصویر کشیدن تلاش‌های بیهوده و خنده‌دار برای دستیابی به اهداف بزرگ در شرایط غیرممکن یا نامناسب است.
نقش جمهوری، به پای خر ببست
محرمانه زد به خم شیره دست
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که مسائل سیاسی و حکومتی به صورتی پنهانی و پشت پرده پیش می‌رود. به طور خاص، نشان داده می‌شود که برخی افراد ممکن است در امور مهم کشور، دوپهلو و با نیت‌های نه چندان خوب عمل کنند. این بیان به نقد و بررسی رفتارهای غیرصادقانه در عرصه سیاسی اشاره دارد.
ناگهان، ایرانیان هوشیار
هم ز خر بدبین و هم از خر سوار:
هوش مصنوعی: ناگهان، ایرانیان باهوش به هر دو جنبه‌ی موضوع توجه کردند، هم به خطراتی که در پس سرپرستی نادرست وجود دارد و هم به کسانی که از این وضعیت بهره‌برداری می‌کنند.
های و هو کردند کاین جمهوری است،
در قواره از چه او یغفوری است؟
هوش مصنوعی: این بیت به انتقاد از وضعیت جامعه و حکومت اشاره دارد. شاعر به طور ضمنی می‌گوید که برخی افراد به ایجاد سر و صدای سیاسی و اجتماعی می‌پردازند و خود را جمهوری‌خواه معرفی می‌کنند، اما در حقیقت رفتارشان شبیه به دیکتاتوری و ظلم است. به عبارت دیگر، ظاهر جمهوری‌خواهی آن‌ها با باطن و اعمالشان همخوانی ندارد و در نهایت، آنچه نشان می‌دهند واقعی نیست.
پای جمهوری و دست انگلیس!
دزد آمد دزد آمد، ای پلیس!
هوش مصنوعی: در این بیت، به تضاد و تناقضی اشاره شده است که در آن یکی از طرف‌ها، خواستار حمایت از جمهوری است در حالی که طرف دیگر به نفوذ و دخالت انگلیس در امور داخلی اشاره می‌کند. این بیان به نوعی از ناامیدی و بی‌اعتمادی به دستگاه‌های نظارتی و امنیتی، مانند پلیس، خبر می‌دهد که در برابر دزدی و فساد، ناتوان یا بی‌توجه هستند. از این رو، با استفاده از تکرار "دزد آمد"، بر احساس خطر و تهدید تأکید می‌شود.
این چه بیرق های سرخ و آبی است
مردم، این جمهوری قلابی است
هوش مصنوعی: این چه پرچم‌های سرخ و آبی است، مردم؟ این یک جمهوری واقعی نیست، بلکه نمایشی جعلی است.
ناگهان ملت، بنای هو گذاشت
کره خر رم کرد، پا بر دو گذاشت
هوش مصنوعی: ناگهان جمعیت شروع به سر و صدا کرد و کره‌ی خر که از ترس فرار کرده بود، پاهایش را به دو طرف گذاشت و دوید.
نه به زر قصدش ادا شد نه به زور
شیره باقی ماند، یارو گشت بور
هوش مصنوعی: نه با پول و ثروت به خواسته‌اش رسید، نه با قدرت و زور توانست آن را حفظ کند، در نهایت دوستش با چالش‌هایی مواجه شد و به سختی افتاد.