گنجور

مرگ دختر ناکام

زمان نزع هجده ساله عاشق دختری دیدم
ابا سیمای پراندوه و اندر رفته چشمانی:
فتاده گوشه‌ای، اندر اتاقی زار و پژمرده
ز فرط بی‌کسی، بنهاده بر دیوار پیشانی!
عیان می بود، که بیماری سل است، از وضع سیمایش
بلی هم درد روحی بودش و هم درد جسمانی
چو گه فکر شفا می کرد، مأیوسانه می گفت این
به غیر از مرگ دیگر نیست، بر این درد درمانی!
به ناگه از پس آه و سرشکی چند زد ضجه
که آخر عشق، آیا زین سیه اختر چه می خواهی
اگر دل بود دادم من، وگر سر بود، بنهادم
به دست خویش افتادم، ز پا آخر، چه می خواهی
زمان مرگم است ایدر، بنه آسوده ام دیگر
خدا را در دم آخر! ز من دیگر چه می خواهی!
پس از این ناله او خورد اندکی غلت و دگرگون شد
صدا زد مردم، اینک زین سپس ایدر چه می خواهی
سبک رخت سفر بربست، از دنیا و چشمانش
به دنیا خیره بد کز این سفر کردن چه حاصل شد؟
ندانم آسمانا، بر تو زین واداشتن یک تن
به سختی زندگانی کردن و مردن چه حاصل شد؟
ترا زین جانور، جان دادن و بگرفتن ای دنیا
به غیر از مدتی، یک جانی آزردن چه حاصل شد؟
بگو با دهر «عشقی» آخر این ناکام را این سان
به دنیا بهر رنج آوردن و بردن چه حاصل شد؟!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زمان نزع هجده ساله عاشق دختری دیدم
ابا سیمای پراندوه و اندر رفته چشمانی:
هوش مصنوعی: در زمان مرگ، پسری هجده ساله را دیدم که دختری با چهره‌ای غمگین و چشمانی فرورفته را در کنار خود داشت.
فتاده گوشه‌ای، اندر اتاقی زار و پژمرده
ز فرط بی‌کسی، بنهاده بر دیوار پیشانی!
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از یک اتاق خراب و دلگیر، به دلیل احساس تنهایی و دلتنگی، سرش را به دیوار تکیه داده است.
عیان می بود، که بیماری سل است، از وضع سیمایش
بلی هم درد روحی بودش و هم درد جسمانی
هوش مصنوعی: بیماری سل مشخص است و از ظاهر او هم می‌توان فهمید که هم از نظر روحی و هم از نظر جسمانی در رنج است.
چو گه فکر شفا می کرد، مأیوسانه می گفت این
به غیر از مرگ دیگر نیست، بر این درد درمانی!
هوش مصنوعی: وقتی به فکر درمان بیماری‌اش می‌افتاد، با ناامیدی می‌گفت که جز مرگ چاره دیگری وجود ندارد و برای این درد هیچ درمانی نیست.
به ناگه از پس آه و سرشکی چند زد ضجه
که آخر عشق، آیا زین سیه اختر چه می خواهی
هوش مصنوعی: ناگهان از دل اندوه و اشک، صدایی برخواست که می‌پرسید ای عشق، از این ستاره شوم چه می‌خواهی؟
اگر دل بود دادم من، وگر سر بود، بنهادم
به دست خویش افتادم، ز پا آخر، چه می خواهی
هوش مصنوعی: اگر دلی داشتم، آن را به تو می‌دادم، و اگر سرم بود، آن را نیز در دستان خودم می‌گذاشتم. حالا که به زمین افتاده‌ام و از پا درآمده‌ام، چه چیزی از من می‌خواهی؟
زمان مرگم است ایدر، بنه آسوده ام دیگر
خدا را در دم آخر! ز من دیگر چه می خواهی!
هوش مصنوعی: لحظه مرگم فرا رسیده است، حالا به آرامی می‌روم. در آخرین نفس‌هایم، از خدا می‌خواهم که دیگر هیچ چیز از من نخواهد.
پس از این ناله او خورد اندکی غلت و دگرگون شد
صدا زد مردم، اینک زین سپس ایدر چه می خواهی
هوش مصنوعی: پس از آن ناله، کمی تغییر کرد و صدا را بالاتر برد و گفت: «مردم، حال از این به بعد چه می‌خواهی؟»
سبک رخت سفر بربست، از دنیا و چشمانش
به دنیا خیره بد کز این سفر کردن چه حاصل شد؟
هوش مصنوعی: دنیای خود را ترک کرد و با نگاهی خیره به دنیا، در فکر این بود که از این سفر چه نتیجه‌ای به دست آورد؟
ندانم آسمانا، بر تو زین واداشتن یک تن
به سختی زندگانی کردن و مردن چه حاصل شد؟
هوش مصنوعی: نمی‌دانم ای آسمان، این که یک نفر را مجبور به تحمل زحمت‌های زندگی و مرگ کردی، چه نتیجه‌ای در پی دارد؟
ترا زین جانور، جان دادن و بگرفتن ای دنیا
به غیر از مدتی، یک جانی آزردن چه حاصل شد؟
هوش مصنوعی: ای دنیا، چه فایده‌ای دارد جان دادن و جان گرفتن از این موجودات، وقتی که تنها مدتی کوتاه می‌گذرد و جز آزار دادن جان‌ها، نتیجه‌ای ندارد؟
بگو با دهر «عشقی» آخر این ناکام را این سان
به دنیا بهر رنج آوردن و بردن چه حاصل شد؟!
هوش مصنوعی: بگو به روزگار، عشق، این ناکام را چرا به این شکل به دنیا آورده و به رنج و زحمت انداخته، چه فایده‌ای داشت؟