گنجور

بخش ۶ - مثنوی

ای خوش و فارغ، از غم ما پرس
عاشقان ضعیف را واپرس
عجز من بین، دعای من بپذیر
می‌توانی، به لطف دستم گیر
داری از عاشقان خویش ملال
خون ایشان چراست بر تو حلال؟
به کسی التفات کن نفسی
که ندارد به جز تو هیچ کسی
فارغی از درون صاحب درد
مکن، ای دوست، هرچه بتوان کرد
گر تو خوبی و ما ضعیف و فقیر
تابت، ای خور، ز ذره باز مگیر
رخ به ما می‌نما و جان می‌بخش
بر دل ریش عاشقان می‌بخش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خوش و فارغ، از غم ما پرس
عاشقان ضعیف را واپرس
هوش مصنوعی: ای خوشحال و بی‌غم، از دل ما که پر از درد و غم است بپرس و حال عاشقان ضعیف را بپرس.
عجز من بین، دعای من بپذیر
می‌توانی، به لطف دستم گیر
هوش مصنوعی: ناتوانی من را ببین و دعای من را بپذیر، تو می‌توانی و با لطف خود دست مرا بگیر.
داری از عاشقان خویش ملال
خون ایشان چراست بر تو حلال؟
هوش مصنوعی: چرا باید از بیداد عاشقان خود ناراحت باشی، در حالی که این درد و رنج بر تو مجاز است؟
به کسی التفات کن نفسی
که ندارد به جز تو هیچ کسی
هوش مصنوعی: به کسی توجه کن که جز تو هیچ کس را در زندگی‌اش ندارد و به تو وابسته است.
فارغی از درون صاحب درد
مکن، ای دوست، هرچه بتوان کرد
هوش مصنوعی: ای دوست، از درون خود به غم‌ها و دردهای دیگران توجه کن و در این زمینه بی‌طرف نباش، هرچه می‌توانی برای کمک و یاری انجام بده.
گر تو خوبی و ما ضعیف و فقیر
تابت، ای خور، ز ذره باز مگیر
هوش مصنوعی: اگر تو نیکو و ما ناتوان و بی‌پول هستیم، ای خورشید، از ذره‌ها چشم نپوشان.
رخ به ما می‌نما و جان می‌بخش
بر دل ریش عاشقان می‌بخش
هوش مصنوعی: به ما نگاهی بیانداز و با آن نگاهت زندگی‌ام را تازه کن، دل شکسته عاشقان را با محبتت التیام ببخش.