بخش ۱ - سر آغاز
ما مقیم آستان توایم
عندلیبان بوستان توایم
گر رویم از درت و گر نرویم
از تو گوییم و هم ز تو شنویم
چون که در دام تو گرفتاریم
از تو پروای خویش چون داریم؟
چون دم از آشنایی تو زنیم
میل بیگانگی چگونه کنیم؟
سر ما و آستانهٔ در تو
منتظر تا رویم در سر تو
تو مپندار کز در تو رویم
به سر تو، که در سر تو رویم
تا ز عشق تو جرعهای خوردیم
دل بدادیم و جان فدا کردیم
تا به کوی تو راهبر گشتیم
جز تو، از هرچه بود برگشتیم
تا ز جان با غم تو پیوستیم
رخت هستی خویش بربستیم
تا ز شوق تو مست و حیرانیم
ره به هستی خود نمیدانیم
چون به سودای تو گرفتاریم
سر سودای خود کجا داریم؟
تاب حسن تو آتشی افروخت
دل ما را بدان بخواهد سوخت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما مقیم آستان توایم
عندلیبان بوستان توایم
هوش مصنوعی: ما همیشه در خدمت و در کنار تو هستیم و مانند پرندگان خوشبو و زیبا در باغ وجود تو زندگی میکنیم.
گر رویم از درت و گر نرویم
از تو گوییم و هم ز تو شنویم
هوش مصنوعی: اگر از در تو خارج شوم یا اگر نروم، باز هم صحبتهایی خواهیم داشت و از تو نیز میشنویم.
چون که در دام تو گرفتاریم
از تو پروای خویش چون داریم؟
هوش مصنوعی: ما وقتی در دام محبت تو گرفتار شدهایم، چگونه میتوانیم به فکر خودمان باشیم؟
چون دم از آشنایی تو زنیم
میل بیگانگی چگونه کنیم؟
هوش مصنوعی: زمانی که از آشنایی و نزدیکی به تو صحبت میکنیم، چگونه میتوانیم احساس بیگانگی و دوری را در خود ایجاد کنیم؟
سر ما و آستانهٔ در تو
منتظر تا رویم در سر تو
هوش مصنوعی: ما بر درگاه تو ایستادهایم و منتظریم که قدم به درون وجود تو بگذاریم.
تو مپندار کز در تو رویم
به سر تو، که در سر تو رویم
هوش مصنوعی: به این فکر نکن که من برای تو تلاش میکنم، بلکه من به خاطر خودم و در درون خودم به تکاپو هستم.
تا ز عشق تو جرعهای خوردیم
دل بدادیم و جان فدا کردیم
هوش مصنوعی: ما از عشق تو نوشیدنیای چشیدیم، دل را به تو دادیم و جانمان را فدای تو کردیم.
تا به کوی تو راهبر گشتیم
جز تو، از هرچه بود برگشتیم
هوش مصنوعی: وقتی به سمت کوی تو رفتیم، از هر چیزی جز تو منصرف شدیم.
تا ز جان با غم تو پیوستیم
رخت هستی خویش بربستیم
هوش مصنوعی: ما با غم تو پیوند خوردهایم و به خاطر آن، همه چیزهای مادیمان را رها کردهایم.
تا ز شوق تو مست و حیرانیم
ره به هستی خود نمیدانیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق تو سرمست و گیج هستیم و نمیدانیم چگونه به وجود واقعی خود دست پیدا کنیم.
چون به سودای تو گرفتاریم
سر سودای خود کجا داریم؟
هوش مصنوعی: ما در عشق تو گرفتاریم، پس چگونه میتوانیم به فکر خواستههای خود باشیم؟
تاب حسن تو آتشی افروخت
دل ما را بدان بخواهد سوخت
هوش مصنوعی: زیبایی تو شعلهای روشن کرد که دل ما را به آتش کشید و این عشق باعث میشود که ما بسوزیم.
حاشیه ها
1391/11/09 01:02
علاقه مند به ادبیات
فکر می کنم بیت اول به جای "مقیم " "مقیمان درست باشد