بخش ۶ - مثنوی
هر که را نیست عیش خوش بیدوست
این مناجات میکند: کاری دوست
جان ما گوهری است بیش بها
کالبدهای ما چو مزبلها
اندرین مزبله چه میپاییم؟
روی بنمای، تا برون آییم
گرچه از تو به بوی خرسندیم
هم به دیدارت آرزومندیم
عاشقا، راز عاشقان بشنو
هم ز بیدل حدیث جان بشنو
گوش کن سر این فسانه ز من
گلخنی جان توست و گلخن تن
گرچه در جان توست کان علوم
در تنت هست گلخنی ز ظلوم
آنکه در جان تو را اصول نهاد
لقب جسم تو جهول نهاد
تا تو از خویشتن برون نایی
دیدهٔ دل به دوست نگشایی
چون برون آمدی، فدا کن جان
تا ببینی مگر رخ جانان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که را نیست عیش خوش بیدوست
این مناجات میکند: کاری دوست
هوش مصنوعی: هر کس که از زندگی لذت نمیبرد به خاطر نبودن دوست، به دعا و مناجات میپردازد و از خداوند درخواست راهی برای پیدا کردن دوستی میکند.
جان ما گوهری است بیش بها
کالبدهای ما چو مزبلها
هوش مصنوعی: روح ما ارشدی با ارزش و گرانبهاست، در حالی که بدنهای ما مانند زبالهها هستند.
اندرین مزبله چه میپاییم؟
روی بنمای، تا برون آییم
هوش مصنوعی: در این مکان بیارزش چه به دنبال هستیم؟ خودت را نشان بده، تا ما نیز از اینجا خارج شویم.
گرچه از تو به بوی خرسندیم
هم به دیدارت آرزومندیم
هوش مصنوعی: با اینکه از بوی وجود تو خوشحال هستیم، اما در عین حال به دیدن تو بسیار مشتاقیم.
عاشقا، راز عاشقان بشنو
هم ز بیدل حدیث جان بشنو
هوش مصنوعی: ای عاشقان، به راز دل عاشقان گوش بسپارید و از بیدلها رازی درباره جان بشنوید.
گوش کن سر این فسانه ز من
گلخنی جان توست و گلخن تن
هوش مصنوعی: به دقت گوش کن؛ این داستانی که میگویم، قلب تو همچون گودالی پر از احساسات و روح توست و جسم تو به مانند گودالی دیگر است.
گرچه در جان توست کان علوم
در تنت هست گلخنی ز ظلوم
هوش مصنوعی: اگرچه دانش و علوم در وجود تو نهفته است، اما به خاطر ظلمی که در وجودت وجود دارد، این دانش مانند خاکی پوشیده شده است.
آنکه در جان تو را اصول نهاد
لقب جسم تو جهول نهاد
هوش مصنوعی: کسی که اصول وجود تو را در جانت قرار داد، نام جسم تو را نادان گذاشت.
تا تو از خویشتن برون نایی
دیدهٔ دل به دوست نگشایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خودت فاصله نگیری و به درون خودت ننگری، نمیتوانی با دل به دوست نگاه کنی و ارتباطی واقعی برقرار کنی.
چون برون آمدی، فدا کن جان
تا ببینی مگر رخ جانان
هوش مصنوعی: وقتی از مکان تنگی خارج میشوی، جان خود را فدای چیزی کن تا شاید بتوانی زیبایی محبوبت را نظارهگر باشی.
حاشیه ها
1396/11/04 12:02
بی نام
گلشنی جان توست