گنجور

بخش ۴ - حکایت

بود معروف زاده‌ای عاقل
مستعد و محصل و فاضل
کرده تحصیل علم حکمت و شرع
طالب اصل کار و تارک فرع
مرد سالک، جوان صاحب درد
رخ سوی خانقاه شبلی کرد
به ارادت درآمد از در او
تا رهاند ز بار خود سر او
شیخ شبلی ز عالم تجرید
عشق فرمود اولا به مرید
گفتش: اول به حسن عاشق شو
وندر آن عشق نیک صادق شو
پس بیا، چون صفات شد حاصل
تا رسانم تو را به عالم دل
چون مرید آن سخن شنید از شیخ
این اشارت به جان خرید از شیخ
امر شیخش چو آن چنان آمد
به خرابات عاشقان آمد
گوش کن تا:، چها مقدر فرد
در کرامات شیخ تعبیه کرد
چون که از خانقه برون آمد
بوی شوقش به اندرون آمد
در گذرگه کسی که اول دید
دل بدو داد و عشق او بخرید
حسن او را به چشم عشق بدید
عشق او بر وجود خویش گزید
زو دماغ دلش معطر شد
در دلش عشق او مقرر شد
گشت ناگاه از هوای دلش
بسته در دام عشق پای دلش
وان که بربود ناگهان دل وی
به خرابات رفت و او در پی
بخرابات رفت و سر بنهاد
با خراباتیان خراب افتاد
قرب سالی مرید عاشق مست
در خرابات بود باده به دست
ز آتش عشق دوست می‌جوشید
بادهٔ عشق او همی نوشید
چون خودی خودش ز یاد برفت
خرمنش جملگی به باد برفت
عشق «اویی» او ازو بربود
او نه معدوم ماند و نه موجود
شیخ شبلی به چشم حال بدید
که به غایت رسید کار مرید
از خراباتیش طلب فرمود
نقد آن عشق را عیار افزود
زان مجازش حقیقی بنمود
قفل غم از در دلش بگشود
زان میانش به خلوتی بنشاند
کاندر آن لوح سر عشق بخواند
مرد عاشق چو پیر خلوت شد
از می مهر مست حضرت شد
چون که در راه عشق صادق شد
مقتدای هزار عاشق شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود معروف زاده‌ای عاقل
مستعد و محصل و فاضل
هوش مصنوعی: بوده جوانی با استعداد و هوش، که در علم و دانش پیشرفته و تحصیل کرده بود.
کرده تحصیل علم حکمت و شرع
طالب اصل کار و تارک فرع
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال دانش و حکمت است، اصول و اساس کار را می‌آموزد و به چیزهای فرعی و کم‌اهمیت توجهی ندارد.
مرد سالک، جوان صاحب درد
رخ سوی خانقاه شبلی کرد
هوش مصنوعی: مردی که در حال سلوک و بندگی است و جوانی است که به مشکلات و دردها آشناست، روی به خانقاه شبلی آورد.
به ارادت درآمد از در او
تا رهاند ز بار خود سر او
هوش مصنوعی: با ارادت و عشق به او، از درگاهش وارد شدم تا بار سنگین دل خود را سبک کنم و از غم‌هایم رها شوم.
شیخ شبلی ز عالم تجرید
عشق فرمود اولا به مرید
هوش مصنوعی: شیخ شبلی از عالم مجرد عشق گفت و در ابتدا به مرید خود آموزش داد.
گفتش: اول به حسن عاشق شو
وندر آن عشق نیک صادق شو
هوش مصنوعی: به او گفت: ابتدا به زیبایی دل ببند و در آن عشق به صداقت رفتار کن.
پس بیا، چون صفات شد حاصل
تا رسانم تو را به عالم دل
هوش مصنوعی: پس بیایید، هنگامی که ویژگی‌ها و صفات کامل شد، تا من بتوانم شما را به دنیای درون و احساسات عمیق ببرم.
چون مرید آن سخن شنید از شیخ
این اشارت به جان خرید از شیخ
هوش مصنوعی: مرید، وقتی آن سخن را از استاد شنید، با دل و جان به آن اشاره و مفهوم آن توجه کرد.
امر شیخش چو آن چنان آمد
به خرابات عاشقان آمد
هوش مصنوعی: زمانی که دستور و فرمایش شیخ به گونه‌ای خاص و ویژه صادر شد، عاشقان به میخانه و اماکن عشق و هنر راه یافتند.
گوش کن تا:، چها مقدر فرد
در کرامات شیخ تعبیه کرد
هوش مصنوعی: گوش کن تا ببینی چه کارهای بزرگ و شگفت‌انگیزی برای آینده فردی در دست خداوند قرار داده شده است.
چون که از خانقه برون آمد
بوی شوقش به اندرون آمد
هوش مصنوعی: زمانی که از خانقاه خارج شد، بوی شوقش به درون آن وارد شد.
در گذرگه کسی که اول دید
دل بدو داد و عشق او بخرید
هوش مصنوعی: در جایی که انسان‌ها در حال عبور و مرور هستند، فردی را دیدم که با نگاه اول، دل به او سپردم و عاشقش شدم.
حسن او را به چشم عشق بدید
عشق او بر وجود خویش گزید
هوش مصنوعی: زیبایی او را عشق با دیدگاهی خاص مشاهده کرد و این عشق به وجود خود فرد پیوست و او را انتخاب کرد.
زو دماغ دلش معطر شد
در دلش عشق او مقرر شد
هوش مصنوعی: از دلش بویی خوش و معطر برخاست و در قلبش عشق او جای گرفت.
گشت ناگاه از هوای دلش
بسته در دام عشق پای دلش
هوش مصنوعی: ناگهان از حال و هوای دلش، خود را در تله عشق یافتم و پای دلش گرفتار شد.
وان که بربود ناگهان دل وی
به خرابات رفت و او در پی
هوش مصنوعی: کسی که ناگهان دلش را از دست داد، به مکان‌هایی که پر از خوشگذرانی و عیش و نوش است رفت و او در پی آن بود.
بخرابات رفت و سر بنهاد
با خراباتیان خراب افتاد
هوش مصنوعی: به میخانه رفت و سر خود را با اهل میخانه گذاشت و در وضع نابسامانی گرفتار شد.
قرب سالی مرید عاشق مست
در خرابات بود باده به دست
هوش مصنوعی: سالها پیش، یک مرید عاشق و سرمست در مکانی شلوغ و پر از شور و حال، با یک جام شراب در دست بود.
ز آتش عشق دوست می‌جوشید
بادهٔ عشق او همی نوشید
هوش مصنوعی: از شعلهٔ عشق دوست، میخوشید مشروب عشق او را می‌نوشید.
چون خودی خودش ز یاد برفت
خرمنش جملگی به باد برفت
هوش مصنوعی: زمانی که انسان خود را فراموش کند، تمام دستاوردهایش و آنچه که ساخته به باد می‌رود.
عشق «اویی» او ازو بربود
او نه معدوم ماند و نه موجود
هوش مصنوعی: عشق او را از آن خود کرد؛ نه او از بین رفت و نه به طور کامل وجود پیدا کرد.
شیخ شبلی به چشم حال بدید
که به غایت رسید کار مرید
هوش مصنوعی: شیخ شبلی حال بد مرید را مشاهده کرد که به شدت به اوج خود رسیده است.
از خراباتیش طلب فرمود
نقد آن عشق را عیار افزود
هوش مصنوعی: از میخانه خواست آن عشق را که خالص و ارزشمند باشد، و به این ترتیب ارزش آن عشق افزایش یافت.
زان مجازش حقیقی بنمود
قفل غم از در دلش بگشود
هوش مصنوعی: او با نشان دادن حقیقتی از اوضاع و احوال خود، قفل غم را از در قلبش باز کرد.
زان میانش به خلوتی بنشاند
کاندر آن لوح سر عشق بخواند
هوش مصنوعی: در دورانی که او را به تنهایی نشاندند، در آن زمان بر روی صفحه دلش عشق را نواخت.
مرد عاشق چو پیر خلوت شد
از می مهر مست حضرت شد
هوش مصنوعی: مرد عاشق وقتی که به تنهایی و سکوت رسید، تحت تأثیر عشق و محبت عمیق قرار گرفت و حالتی مستی و سرخوشی پیدا کرد.
چون که در راه عشق صادق شد
مقتدای هزار عاشق شد
هوش مصنوعی: وقتی کسی در مسیر عشق به صداقت و راست‌گویی برسد، به پیشوایی برای هزاران عاشق تبدیل می‌شود.