گنجور

بخش ۵ - مثنوی

آن غزال این غزل چو زیبا دید
به کرشمه به سوی من نگرید
زد چو طوطی یکی شکرخنده
گفت: ذوقت مزید و پاینده
کاندر آماج نطق معنی جوی
تیر فکر تو می‌شکافد موی
گرچه بسیار می‌نواختمت
به حقیقت کنون شناختمت
انعم‌الله نعمت عشقت
به چنین شعر و حکمت عشقت
زین صفت درها که طبع تو سفت
خوب گفتی و نیک خواهی گفت
گفتمش: مثل این نگفته کسی
گفت: ازین نوع گفته‌اند بسی
شعر، در عالمی که مردانند
بازی کودکان همی خوانند
شاعری منقطع کند نورت
خاصه دعوی گری درین صورت
نشنیدی تو این حدیث صواب؟
از نبی: «کل مدع کذاب»
شعر آن به که خود ندانندش
زانکه «حیض الرجال» خوانندش
رو به تحصیل علم شو مشغول
که جز آن جمله فاضل است و فضول
ورنه، دعوی مکن، به معنی کوش
رو به کنجی درون نشین، خاموش
در مقامات عاشقان مست آی
ورنه بنشین و خویشتن مستای
خود ستوده است هر که اهل بود
خودستایی نشان جهل بود
یا سوار آی در سخن‌رانی
یا خطی باز ده به نادانی
یا درون شو بتاب خانهٔ عشق
یا برون نه قدم ز خانهٔ عشق
بس که گفتند هر یک از هوسی
غزل و قطعه و قصیده بسی
گر تو پر مایه‌ای درین بازار
نمطی تازه و غریب بیار
گفتم: ای نور چشم ناخفته
همه گفتند، چیست ناگفته؟
ای به بوی تو زنده جان و تنم
من کیم؟ تا کجا رسد سخنم؟
گفت هی هی، نه این چنین، نه چنان
خویشتن را حقیر مایه مدان
سخن دل ز شاعری دور است
نثر منظوم و نظم منثور است
منشا این سخن هم از جایی است
موجب عشق حسن زیبایی است
در جهان هیچ کس مشوش عشق
نشد، الا ز سوز آتش عشق
هر زبانی سخن نداند گفت
هر بصیری گهر نداند سفت
همه را نیست، گرچه جان و تن است
جان معنی، که در تن سخن است
مرد، اگر بر فلک رسانندش
تا نگوید سخن، ندانندش
سخنی کز سر صفا گویند
آن نکوتر که برملا گویند
تو نه آنی کز اصل دیده نه‌ای
شربت وصل را چشیده نه‌ای
از صفا خاطر تو دارد نور
هستی از «حب ماسوی الله» دور
باز مانده نه‌ای به صورت و بس
فرق دانی میان عشق و هوس
باز دانسته‌ای حقیقت عشق
زانکه ورزیده‌ای طریقت عشق
اندرین شیوه تحفه‌ای بردار
نزد عشاق یادگار بیار
پای در نه به جادهٔ تحقیق
از تو آغاز و از خدا توفیق
از عراقی سلام بر عشاق
از جگر خستگان درد فراق

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن غزال این غزل چو زیبا دید
به کرشمه به سوی من نگرید
هوش مصنوعی: غمگین و زیبا، آن گوزن در چشم من با ناز و کرشمه نگاه کرد.
زد چو طوطی یکی شکرخنده
گفت: ذوقت مزید و پاینده
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با خوشحالی و لبخند ش sugary گفت: مزه‌ات بیشتر و پایدارتر باشد.
کاندر آماج نطق معنی جوی
تیر فکر تو می‌شکافد موی
هوش مصنوعی: فکر تو مانند تیری است که به سوی هدفی حرکت می‌کند و می‌تواند رازهای نهفته را کشف کند.
گرچه بسیار می‌نواختمت
به حقیقت کنون شناختمت
هوش مصنوعی: با اینکه مدت زیادی به تو عشق ورزیدم، حالا واقعاً تو را شناختم.
انعم‌الله نعمت عشقت
به چنین شعر و حکمت عشقت
هوش مصنوعی: خداوند نعمت عشق تو را به من عطا کرده که به واسطه‌ی آن، شاعرانه و حکیمانه به بیان احساساتم بپردازم.
زین صفت درها که طبع تو سفت
خوب گفتی و نیک خواهی گفت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو به خوبی درک کرده‌ای که چگونه باید با ویژگی‌های شخصی‌ات برخورد کنی و نظرات نیکو و مفیدی ارائه دهی.
گفتمش: مثل این نگفته کسی
گفت: ازین نوع گفته‌اند بسی
هوش مصنوعی: به او گفتم: هیچ‌کس مانند این را نگفته است، اما با این حال، از این نوع سخنان بسیار گفته‌اند.
شعر، در عالمی که مردانند
بازی کودکان همی خوانند
هوش مصنوعی: شعر در جهانی که مردان در آن حضور دارند، رفتارهای کودکانه به حساب می‌آید.
شاعری منقطع کند نورت
خاصه دعوی گری درین صورت
هوش مصنوعی: یک شاعر خاصیت نورانی خود را در بیان ادعاهایش از بین می‌برد.
نشنیدی تو این حدیث صواب؟
از نبی: «کل مدع کذاب»
هوش مصنوعی: آیا حدیث درستی را که از پیامبر نقل شده نشنیده‌ای؟ که می‌گوید: «هر مدعی دروغ‌گو است».
شعر آن به که خود ندانندش
زانکه «حیض الرجال» خوانندش
هوش مصنوعی: شعر ارزشمندتر است برای کسی که خود از معنای آن بی‌خبر باشد، زیرا آن را به عنوان خوندن «حیض الرجال» می‌نامند.
رو به تحصیل علم شو مشغول
که جز آن جمله فاضل است و فضول
هوش مصنوعی: به دنبال کسب علم و دانش باش، زیرا جز این، هر چیزی بیهوده و بی‌فایده است.
ورنه، دعوی مکن، به معنی کوش
رو به کنجی درون نشین، خاموش
هوش مصنوعی: اگر نه، دعوا نکن، به معنای تلاش خود را ادامه بده و در یک گوشه بمان، ساکت باش.
در مقامات عاشقان مست آی
ورنه بنشین و خویشتن مستای
هوش مصنوعی: در حال و هوای عاشقان غرق شادی شو و اگر نمی‌توانی، لااقل خودت را از این حال دور نکن.
خود ستوده است هر که اهل بود
خودستایی نشان جهل بود
هوش مصنوعی: هر کس که اهل علم و دانش باشد، اگر به خودشاخصی بپردازد، این نشان‌دهنده نادانی اوست.
یا سوار آی در سخن‌رانی
یا خطی باز ده به نادانی
هوش مصنوعی: یا سوار بر میدان گفت‌وگو بیا، یا دست‌خطی بده به کسی که نادان است.
یا درون شو بتاب خانهٔ عشق
یا برون نه قدم ز خانهٔ عشق
هوش مصنوعی: به درون خانه عشق برو و در آنجا بمان، یا اینکه از خانه عشق خارج نشو.
بس که گفتند هر یک از هوسی
غزل و قطعه و قصیده بسی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر یک از شاعران به خاطر تمایلات و خواسته‌های خود، اشعار متنوعی از قبیل غزل، قطعه و قصیده را به وفور سروده‌اند.
گر تو پر مایه‌ای درین بازار
نمطی تازه و غریب بیار
هوش مصنوعی: اگر دارای نعمت و ثروت هستی، در این دنیا، چیزی جدید و منحصر به فرد بیاور.
گفتم: ای نور چشم ناخفته
همه گفتند، چیست ناگفته؟
هوش مصنوعی: گفتم: ای روشنی چشم من، همه گفتند که چیز ناگفته‌ای وجود دارد.
ای به بوی تو زنده جان و تنم
من کیم؟ تا کجا رسد سخنم؟
هوش مصنوعی: ای تو که به دلیل عطر وجودت روحم و تنم زنده است، من کیستم؟ حرف‌های من تا کجا قابلیت رسیدن دارد؟
گفت هی هی، نه این چنین، نه چنان
خویشتن را حقیر مایه مدان
هوش مصنوعی: به خودت ارزش بده و هرگز خود را کوچک و بی‌ارزش ندان. نه این‌گونه باش و نه آن‌گونه.
سخن دل ز شاعری دور است
نثر منظوم و نظم منثور است
هوش مصنوعی: گفتن احساسات قلبی به شعر نیازی ندارد، چرا که شعر و نثر هر دو به شیوه‌ای خاص و منظم بیان می‌شوند.
منشا این سخن هم از جایی است
موجب عشق حسن زیبایی است
هوش مصنوعی: این گفته از جایی نشأت می‌گیرد که عشق ناشی از زیبایی‌های دلنشین و زیبا است.
در جهان هیچ کس مشوش عشق
نشد، الا ز سوز آتش عشق
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس به خاطر عشق دچار نگرانی و اضطراب نشده، مگر به خاطر شعله‌های عشق.
هر زبانی سخن نداند گفت
هر بصیری گهر نداند سفت
هوش مصنوعی: هر کسی که زبان خاصی را نشناسد، نمی‌تواند به درستی سخن بگوید و هر کسی که عقل و درک کافی نداشته باشد، نمی‌تواند چیز ارزشمندی را درک کند.
همه را نیست، گرچه جان و تن است
جان معنی، که در تن سخن است
هوش مصنوعی: همه چیز از بین می‌رود، هرچند که روح و جسم وجود دارند، اما حقیقت و معنی زندگی در وجود است که در جسم به سخن درمی‌آید.
مرد، اگر بر فلک رسانندش
تا نگوید سخن، ندانندش
هوش مصنوعی: مرد، حتی اگر به بالای آسمان‌ها نیز برود و سخن نگوید، کسی او را نخواهد شناخت.
سخنی کز سر صفا گویند
آن نکوتر که برملا گویند
هوش مصنوعی: سخنی که با صداقت و از روی پاکی دل بیان شود، بهتر است از سخنی که در خفا گفته می‌شود.
تو نه آنی کز اصل دیده نه‌ای
شربت وصل را چشیده نه‌ای
هوش مصنوعی: تو از حقیقت عشق و وصال خبری نداری و نمی‌توانی طعم آن را بچشیدی.
از صفا خاطر تو دارد نور
هستی از «حب ماسوی الله» دور
هوش مصنوعی: نور هستی به خاطر صفای دل توست و از عشق به غیر خدا فاصله گرفته است.
باز مانده نه‌ای به صورت و بس
فرق دانی میان عشق و هوس
هوش مصنوعی: تو فقط به ظاهر عشق توجه نکن و فرق بین عشق واقعی و هوس را درک کن.
باز دانسته‌ای حقیقت عشق
زانکه ورزیده‌ای طریقت عشق
هوش مصنوعی: حقیقت عشق را به خوبی درک کرده‌ای چرا که در راه عشق تجربه کسب کرده‌ای.
اندرین شیوه تحفه‌ای بردار
نزد عشاق یادگار بیار
هوش مصنوعی: در این روش، هدیه‌ای بردار و به نوجوانان عاشق، یادگاری بیفراز.
پای در نه به جادهٔ تحقیق
از تو آغاز و از خدا توفیق
هوش مصنوعی: برای آغاز مسیر تحقیق و پژوهش، قدم را بردار و از خداوند بخواه که در این راه به تو کمک کند.
از عراقی سلام بر عشاق
از جگر خستگان درد فراق
هوش مصنوعی: عراقی به عاشقان سلام می‌فرستد، از دل کسانی که در غم دوری دچار رنج و ناراحتی هستند.